Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
turn on
U
بجریان انداختن روشن کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to set afoot
U
بجریان انداختن
to put in hand
U
بجریان انداختن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
U
کارها را بجریان انداختن
to set in motion
U
بجریان انداختن به جنبش اوردن
routinize
U
عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
runs
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
run
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
to start
U
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
switches
U
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switched
U
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switch
U
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
illumination by diffusion
U
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
retarding
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retard
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flashes
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight
U
روز روشن روشن کردن
daylit
U
روز روشن روشن کردن
explained
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
harder
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati
U
روشن ضمیران روشن فکران
to clear up
U
روشن کردن
ignite
U
روشن کردن
elucidate
U
روشن کردن
ignited
U
روشن کردن
emblaze
U
روشن کردن
clearer
U
: روشن کردن
clearest
U
: روشن کردن
power on
U
روشن کردن
to fire up
U
روشن کردن
power up
U
روشن کردن
clear
U
: روشن کردن
light
U
روشن کردن
elucidated
U
روشن کردن
elucidates
U
روشن کردن
elucidating
U
روشن کردن
clarifies
U
روشن کردن
refresh
U
روشن کردن
ignites
U
روشن کردن
refreshed
U
روشن کردن
to shed light on
U
روشن کردن
refreshes
U
روشن کردن
igniting
U
روشن کردن
turn on
U
روشن کردن
to switch on
U
روشن کردن
illumining
U
روشن کردن
clears
U
: روشن کردن
illumines
U
روشن کردن
illumined
U
روشن کردن
brightening
U
روشن کردن
brightened
U
روشن کردن
illumine
U
روشن کردن
illuminating
U
روشن کردن
brightens
U
روشن کردن
illume
U
روشن کردن
clarifying
U
روشن کردن
illuminates
U
روشن کردن
brighten
U
روشن کردن
to bring tl light
U
روشن کردن
lumine
U
روشن کردن
relume
U
روشن کردن
lightest
U
روشن کردن
lighted
U
روشن کردن
fire up
U
روشن کردن
illuminate
U
روشن کردن
clarify
U
روشن کردن
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to bring out in relief
U
برجسته یا روشن کردن
owl light
U
کمی روشن کردن
to play with fire
U
آتش روشن کردن
to kindle
U
آتش روشن کردن
colder
U
روشن کردن یک کامپیوتر
turn over
<idiom>
U
موتور را روشن کردن
lighten
U
درخشیدن روشن کردن
illuminate
U
روشن کردن منطقه
lightening
U
درخشیدن روشن کردن
illuminating
U
روشن کردن منطقه
lightens
U
درخشیدن روشن کردن
to make oneself clear
<idiom>
U
منظور را روشن کردن
cold
U
روشن کردن یک کامپیوتر
cold start
U
دوباره روشن کردن
illuminates
U
روشن کردن منطقه
lightened
U
درخشیدن روشن کردن
clarify
U
روشن کردن یا شدن
igniting
U
روشن کردن گیراندن
ignites
U
روشن کردن گیراندن
ignited
U
روشن کردن گیراندن
ignite
U
روشن کردن گیراندن
clarifies
U
روشن کردن یا شدن
explicate
U
روشن کردن فاهرکردن
To light ( kindle) a fire.
U
آتش روشن کردن
explicated
U
روشن کردن فاهرکردن
restart
U
روشن کردن دوباره
refurbishing
U
روشن و تازه کردن
refurbish
U
روشن و تازه کردن
To light a fire .
U
آتش روشن کردن
refurbished
U
روشن و تازه کردن
refurbishes
U
روشن و تازه کردن
to light a cigarette
U
سیگاری را روشن کردن
clarifying
U
روشن کردن یا شدن
explicates
U
روشن کردن فاهرکردن
colds
U
روشن کردن یک کامپیوتر
to make something clear
U
چیزی را روشن کردن
to start a car
[to crank a car]
[American English]
U
ماشینی را روشن کردن
explicating
U
روشن کردن فاهرکردن
coldest
U
روشن کردن یک کامپیوتر
clearer
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
turn on
<idiom>
U
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen
U
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
search light illumination
U
روشن کردن منطقه با نورافکن
enlightens
U
روشن کردن تعلیم دادن
clears
U
پیام کشف روشن کردن
shine
U
براق کردن روشن شدن
mezzotinto
U
نقاشی سایه روشن کردن
illumination
U
روشن کردن منطقه روشنایی
mezzotint
U
نقاشی سایه روشن کردن
enlightening
U
روشن کردن تعلیم دادن
highlighting
U
روشن ساختن مشخص کردن
enlighten
U
روشن کردن تعلیم دادن
to turn on
U
روشن کردن
[کلید الکتریکی]
illuminations
U
روشن کردن منطقه روشنایی
clear
U
پیام کشف روشن کردن
clearest
U
پیام کشف روشن کردن
alighting
U
روشن کردن اتش زدن
upstarts
U
یکه خوردن روشن کردن
alighted
U
روشن کردن اتش زدن
clearer
U
پیام کشف روشن کردن
upstart
U
یکه خوردن روشن کردن
enucleate
U
روشن کردن توضیح دادن
shines
U
براق کردن روشن شدن
alight
U
روشن کردن اتش زدن
alights
U
روشن کردن اتش زدن
to kick-start a motorcycle
U
موتورسیکلتی را با پا هندل زدن
[روشن کردن]
to put one's affairs in order
[to settle one's business]
U
تکلیف کار خود را روشن کردن
refresh
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshes
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
illumination plan
U
طرح روشن کردن منطقه نبرد
illume
U
منور کردن روشن فکر ساختن
talk out
U
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
powering
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
to switch on the dipped
[dimmed]
headlights
U
چراغ نور پایین
[ماشین]
را روشن کردن
powers
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
vignetting
U
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
cold fault
U
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
colder
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold boot
U
روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
colds
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
illumination by reflection
U
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
colds
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
formats
U
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
coldest
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colder
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
shadow RAM
U
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
cold
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
format
U
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
primming
U
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entrancing
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
to cut out
U
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
entrances
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrance
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
operates
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
sense
U
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
auto
U
امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
senses
U
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
autos
U
امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
to goose
[American E]
the engine
U
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
to rev
[British E]
the engine
U
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
sensed
U
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
trachle
U
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
squawking
U
در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com