English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nail U با میخ الصاق کردن بدام انداختن
nailed U با میخ الصاق کردن بدام انداختن
nails U با میخ الصاق کردن بدام انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
snare U بدام انداختن
entrap U بدام انداختن
meshing U : بدام انداختن
decoys U بدام انداختن
snares U بدام انداختن
inveigled U بدام انداختن
enticement U بدام انداختن
inveigles U بدام انداختن
trepanation U بدام انداختن
entoil U بدام انداختن
inveigling U بدام انداختن
ensnarl U بدام انداختن
decoying U بدام انداختن
decoy U بدام انداختن
decoyed U بدام انداختن
meshes U : بدام انداختن
ensnares U بدام انداختن
ensnare U بدام انداختن
entrapping U بدام انداختن
insnare U بدام انداختن
snard U بدام انداختن
mesh U : بدام انداختن
ensnared U بدام انداختن
trap U بدام انداختن
entrapped U بدام انداختن
hook U بدام انداختن
ensnaring U بدام انداختن
hooks U بدام انداختن
entraps U بدام انداختن
inveigle U بدام انداختن
enchant U بدام عشق انداختن
enchants U بدام عشق انداختن
luring U بوسیله تطمیع بدام انداختن
lure U بوسیله تطمیع بدام انداختن
lured U بوسیله تطمیع بدام انداختن
lures U بوسیله تطمیع بدام انداختن
stick U الصاق کردن چوب
attaching U چسباندن الصاق کردن
attaches U چسباندن الصاق کردن
attach U چسباندن الصاق کردن
stamp U تمبر پست الصاق کردن
stamps U تمبر پست الصاق کردن
trammel U تعدیل کردن بدام افتادن
paste U الصاق
adhesion U الصاق
adherence U الصاق
pasted U الصاق
pastes U الصاق
pasting U الصاق
attachment U ضمیمه الصاق
stick U الصاق تاخیر
pin-ups U الصاق اگهی
stamper U تمبر الصاق کن
pin-up U الصاق اگهی
pin up U الصاق اگهی
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
live copy paste U کپی الصاق مستقیم
trapping U بدام اندازی
To go out of fashion (style). U بدام افتادم
entice U تطمیع بدام کشیدن
psyche U بدام عشقش گرفتارشد
enticed U تطمیع بدام کشیدن
nett U اصلی بدام افکندن
entices U تطمیع بدام کشیدن
nets U اصلی بدام افکندن
net U اصلی بدام افکندن
haul U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauls U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
entrancing U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrances U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrance U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
operates U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
trachle U تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
launching U انداختن پرت کردن
put U تعویض کردن انداختن
puts U تعویض کردن انداختن
launched U انداختن پرت کردن
to put by U دور انداختن رد کردن
putting U تعویض کردن انداختن
launch U انداختن پرت کردن
launches U انداختن پرت کردن
spit U سوراخ کردن تف انداختن
to set off U انداختن برابر کردن
hurtling U پرت کردن انداختن
slot U انداختن چفت کردن
hurtles U پرت کردن انداختن
hurtled U پرت کردن انداختن
to let fly U انداختن تیرخالی کردن
slots U انداختن چفت کردن
hurtle U پرت کردن انداختن
slotting U انداختن چفت کردن
toss U پرت کردن انداختن
tossing U پرت کردن انداختن
tossed U پرت کردن انداختن
spits U سوراخ کردن تف انداختن
tosses U پرت کردن انداختن
lay aside U پس انداز کردن انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
defaces U ازشکل انداختن محو کردن
hollering U فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollered U فریاد کردن سروصداراه انداختن
holler U فریاد کردن سروصداراه انداختن
operate U اداره کردن راه انداختن
engage U مجذوب کردن درهم انداختن
postponing U بتعویق انداختن موکول کردن
engages U مجذوب کردن درهم انداختن
postponed U بتعویق انداختن موکول کردن
involve U گیر انداختن وارد کردن
operated U اداره کردن راه انداختن
embrangle U گیر انداختن گرفتار کردن
turn on U بجریان انداختن روشن کردن
deface U ازشکل انداختن محو کردن
defacing U ازشکل انداختن محو کردن
retard U عقب انداختن اهسته کردن
back U پشتی کردن پشت انداختن
desolate U از ابادی انداختن مخروبه کردن
paralyze U از کار انداختن بیحس کردن
hollers U فریاد کردن سروصداراه انداختن
postpone U بتعویق انداختن موکول کردن
defaced U ازشکل انداختن محو کردن
kid U دست انداختن مسخره کردن
retards U عقب انداختن اهسته کردن
put over U بتاخیر انداختن از سرباز کردن
prorogate U تعطیل کردن بتعویق انداختن
operates U اداره کردن راه انداختن
to play the fool with any one U کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
involves U گیر انداختن وارد کردن
retarding U عقب انداختن اهسته کردن
prorogue U تعطیل کردن بتعویق انداختن
groove U خط انداختن شیار دار کردن
kidding U دست انداختن مسخره کردن
throwin U در دنده انداختن تزریق کردن
kidded U دست انداختن مسخره کردن
postpones U بتعویق انداختن موکول کردن
grooves U خط انداختن شیار دار کردن
involving U گیر انداختن وارد کردن
backs U پشتی کردن پشت انداختن
drop in U اتفاقا دیدن کردن انداختن در
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
disunites U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
To tease someone. To pull someonelet. U کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
to reject something with a shrug [of the shoulders] U با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
runs U به کار انداختن روشن کردن موتور
disuniting U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
To swallow ones pride and request someone (to do something). U نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
run U به کار انداختن روشن کردن موتور
mimics U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
tumult U اغتشاش کردن جنجال راه انداختن
disunite U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
to put on airs U باد در خود انداختن خودنمایی کردن
mimicking U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
catapults U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
catapulted U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
To becomeinsbordinate . U لگد انداختن ( تمرد ونافرمانی کردن )
tangle U درهم گیر انداختن گوریده کردن
to play off U از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
tangles U درهم گیر انداختن گوریده کردن
To fire a shot U تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
teaze U اذیت کردن کسی را دست انداختن
catapult U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
mimic U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
tease U اذیت کردن کسی را دست انداختن
catapulting U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
to make sport of any one U کسی را استهزا کردن یا دست انداختن
To cause confusion . To kick up a fuss (row). U شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
set up <idiom> U راه انداختن ،برپا کردن چیزی
teases U اذیت کردن کسی را دست انداختن
teased U اذیت کردن کسی را دست انداختن
mimicked U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
stall U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
to start U روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
To kint ones eyebrows . To frown . U گره برا برو انداختن ( اخم کردن )
stalling U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
taunts U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
shunts U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
taunted U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
shunted U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
taunt U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
shunt U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com