English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I must make an early morning start. U باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
carriage U بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند
carriages U بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
waving U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinting U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order U ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
trackball U وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
taped U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
cruise U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
fish tailing U حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
tape U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
cruising U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroke U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruises U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroked U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
move off the ball U حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
transfers U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion U حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
counter clockwise U حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transfer U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
aberration جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum U سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression U میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
moving havens U مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
skulls U حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skull U حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
travelling overwatch U راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
bounding overwatch U حرکت خیز به خیز با پوشش حرکت با اتش و مانور
node U ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
nodes U ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
quadrature encoding U سیستمی که جهت حرکت mouse را مشخص میکند. در یک mouse مکانیکی , دو احساس WS و سیگنال حرکت عمودی و افقی آنرا تشخیص می دهند. با این روش این سیگنالها ارسال می شوند
stabile U بدون حرکت بی حرکت
ought U باید
the f. of a table U باید
should U باید
there is a rule that... U که باید.....
to have to U باید
outh U باید
in due f. U باید
must U باید
shall U باید
maun U باید
you must know U باید بدانید
how shall we proceed U چه باید کرد
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
as it deserves U چنانکه باید
ought U باید وشاید
i must go U باید بروم
i ought to go U باید بروم
i ougth to go U باید بروم
one must go U باید رفت
it is necessary for him to go U باید برود
it is to be noted that U باید دانست که
i ougth to go U باید رفت
it is necessary to go U باید رفت
aerodynamics U مبحث حرکت گازها و هوا علم مربوط به حرکت اجسام در گازها و هوا
moment of momentum U اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
rate of march U سرعت حرکت اهنگ حرکت اهنگ راهپیمایی
angular momentum U اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
chicane U مانعی که باید دور زد
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
comme il faut U چنانکه باید وشاید
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
you might have come U باید امده باشید
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
shall i go? U ایا باید بروم
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
he must have gone U باید رفته باشد
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
I must leave at once. باید فورا بروم.
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
enow U بسنده انقدرکه باید
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
prettily U بخوبی چنانکه باید
meetly U چنانکه باید و شاید
the needful U انچه باید کرد
it is to be noted that U باید توجه کردکه
he needs must go U ناچار باید برود
you must go U شما باید بروید
load U کاری که باید انجام شود
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
loads U کاری که باید انجام شود
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
backlog U کاری که باید انجام شود
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
backlogs U کاری که باید انجام شود
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
convoy schedule U برنامه کلی حرکت ستون دریایی برنامه حرکت کاروان دریایی
raster U سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
hamilton's equations of motion U معادلات هامیلتونی حرکت معادلات حرکت هامیلتونی معادلات بندادی حرکت
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com