English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
It is to our credit. U باعث روسفیدی ماست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
exoneration U روسفیدی
It is ours. It belongs to us. U از آن ماست
lappermilk U ماست
whey U آب ماست
joint grass U علف ماست
don't split hairs this much <idiom> U مو را از ماست نکشید
lady's bedstraw U علف ماست
goose grass U علف ماست
snow job U ماست مالی
catchweed U علف ماست
bedstraw U علف ماست
yoghurts U ماست یوقورت
yogurts U ماست یوقورت
yoghurt U ماست یوقورت
rennet U مایه ماست
cleavers U علف ماست
yoghourts U ماست یوقورت
yogurt U ماست یوقورت
He is our man . U آدم ماست
sit idly by <idiom> U عین ماست نشستن
his blood beon us U خونش به گردن ماست
the sky is above us آسمان بالای سر ماست
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. U ماست مالی کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
To spilt hair . To make a fine distinction . U مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
She turned as pale as death . U رنگش مثل ماست سفید شد ( پرید )
You name it , weve got it. U از سفیدی ماست تا سیاهی ذغال را داریم ( همه چیز )
To draw in ones houns . Toback down . To retreat. U ماست ها را کیسه کردن ( عقب نشینی از روی ترس )
You name it . Everything under the sun . U از سفیدی ماست تا سیاهی ذغال ( از شیر مرغ تا جان آدمیزاد )
This knife is too blunt for words . U این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
marinade U [ترد کردن و طعم دارکردن گوشت با خیس کردن آن در ماست یا آب لیمو و غیره]
marinate U [ترد کردن و طعم دارکردن گوشت با خیس کردن آن در ماست یا آب لیمو و غیره]
marinated U ترد کردن گوشت با خیس کردن ان در ماست یا اب لیمووغیره
marinates U ترد کردن گوشت با خیس کردن ان در ماست یا اب لیمووغیره
marinate U ترد کردن گوشت با خیس کردن ان در ماست یا اب لیمووغیره
marinating U ترد کردن گوشت با خیس کردن ان در ماست یا اب لیمووغیره
whitewash U سفید کاری کردن ماست مالی کردن
our neighbour door U کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
incentives U باعث
author U باعث
cause U باعث
causes U باعث
incentive U باعث
causing U باعث
motives U محرک باعث
make U باعث شدن
take its toll <idiom> U باعث ویرانی
author U باعث شدن
set off <idiom> U باعث انفجارشدن
makes U باعث شدن
touch off <idiom> U باعث انفجارشدن
give rise to U باعث شدن
vibratory U باعث ارتعاش
motive U محرک باعث
vibrative U باعث ارتعاش
productive of annoyance U باعث زحمت
to give birth to U باعث شدن
to give rise to U باعث شدن
it will give rise to a quarrel U باعث دعواخواهد شد
turn one's stomach <idiom> U باعث حال به هم خوردگی
give rise to <idiom> U باعث کاری شدن
to cavse to see U باعث دیدن شدن
step on one's toes <idiom> U باعث رنجش شدن
it provokes laughter U باعث خنده است
occasion U تصادف باعث شدن
get (someone) down <idiom> U باعث ناراحتی شدن
do out of <idiom> U باعث از دست دادن
knock oneself out <idiom> U باعث تلاش فراوان
put through the wringer <idiom> U باعث استرسزیاد شدن
drinking was his ruin U باعث خرابی اوشد
occasions U تصادف باعث شدن
it occasioned his death U باعث مرگ اوشد
occasioning U تصادف باعث شدن
occasioned U تصادف باعث شدن
With pleasure. U باعث افتخار من است.
My pleasure. U باعث افتخار من است.
make U باعث شدن وادار یا مجبورکردن
casus belli U عمل خصمانه باعث جنگ
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
makes U باعث شدن وادار یا مجبورکردن
make out <idiom> U باعث اعتماد،اثبات شخص
stir up a hornet's nest <idiom> U باعث عصبانیت مردم شدن
step up <idiom> U باعث سریع شدن چیزی
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
get through to <idiom> U باعث فهمیدن کسی شود
having U باعث انجام کاری شدن
give pause to <idiom> U باعث توقف وفکر شدن
knock the living daylights out of someone <idiom> U باعث غش کردن کسی شدن
throw back U باعث تاخیر شدن رجعت
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
give to understand <idiom> U باعث فهم کسی شدن
have U باعث انجام کاری شدن
put on the map <idiom> U باعث معروف شدن مکانی
swirls U گشتن باعث چرخش شدن
swirling U گشتن باعث چرخش شدن
swirled U گشتن باعث چرخش شدن
swirl U گشتن باعث چرخش شدن
shut up U باعث وقفه در تکلم شدن
allergen U مادهای که باعث حساسیت میشود
hemagglutinate U باعث انعقاد خون شدن
bring the house down <idiom> U باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان
crack the whip <idiom> U باعث سخت کارکردن شخصی شدن
have the last laugh <idiom> U باعث احمق بنظر رسیدن شخص
businesses U که باعث میشود یک تجارت کار باشد
business U که باعث میشود یک تجارت کار باشد
keep (someone) up <idiom> U باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
q fever U تب کیو که باعث ذات الریه میشود
glitches U هر چیزی که باعث قط ع ناگهانی کامپیوتر یا وسیله شود
definition U کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند
definitions U کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند
drives U باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
pep talk <idiom> U صحبتی که باعث ایجاد انگیزه درفرد شود
drive U باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
transfer payment U پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
glitch U هر چیزی که باعث قط ع ناگهانی کامپیوتر یا وسیله شود
bias U وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
hemolyze U باعث تجزیه گویچه سرخ خون شدن
avalanche U عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
type ahead U ویژگی ای که باعث از بین رفتن کلمه میشود
to show somebody up [by behaving badly] U باعث خجالت کسی شدن [با رفتار بد خود]
avalanches U عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
biases U وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
air one's dirty laundry (linen) in public <idiom> U مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
hang up <idiom> U جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
series U 4 تماس پی در پی با زمین که باعث گرفتن امتیاز 01 یاردپیشروی میشود
backspace U کلیدی که باعث برگشت یک واحد به عقب یا چپ نشانه گر میشود
wrong-foot باعث بر هم خوردن تعادل حریف در یک بازی ورزشی شدن.
template U دستوری که باعث تنظیم توابع یا دستورات دیگر میشود
templates U دستوری که باعث تنظیم توابع یا دستورات دیگر میشود
fatal error U خطایی در برنامه یا وسیله که باعث آسیب سیستم میشود
level U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
levels U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
Absence makes the heart grow fonder. <proverb> U جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
bounces U جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
bounced U جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
bounce U جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
fused U رسم جریان بالا که باعث آب شدن فیوز میشود
levelled U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
leveled U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
fuse U رسم جریان بالا که باعث آب شدن فیوز میشود
hit U دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود
backspace U کدی که باعث یک واحد برگشت نشانه گر در صفحه نمایش میشود
delta clock U مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
CTR U انتخاب این سه کلید با هم باعث شروع مجدد کامپیوتر میشود
hitting U دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود
hits U دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود
ctrl U انتخاب این سه کلید با هم باعث شروع مجدد کامپیوتر میشود
over voltage protection U وسیلهای که باعث میشود منبع تغذیه حد مط لوب را داشته باشد
dry contact U اتصال الکتریکی غلط که باعث خطای تمام نشدنی میشود
turpis causa U عوض نامشروع و غیر قانونی که باعث فساد عقد میشود
logical U خطا در طراحی برنامه که باعث جهش یا عملیات نادرست شود
rung U [تکه ای افقی که باعث قویتر شدن ساختار سندلی میشود]
in off U به کیسه انداختن گوی بیلیاردکه باعث کاستن امتیاز میشود
This law wI'll be a disincentive to foreign investors. U این قانون باعث سردی سرمایه گذاران خارجی خواهد شد
leg before U ضربه خوردن به پا پیش ازمیله که باعث سوختن توپزن میشود
action U که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
yips U هیجان و نگرانی از فشارروحی مسابقه که باعث بازی غلط میشود
actions U که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
dead U کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
non breaking space U حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
In the long run fatty food makes your arteries clog up. U در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
estopel U عملی که باعث میشود عامل از طرح دعوی یاادعا یا تکذیب و انکار
minimal tree U درختی که گرههای ترمینالی ان مرتب شده تا باعث عملکردبهینه ان درخت شوند
dead U دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
bell character U کد کنترلی که باعث میشود ماشین یک سیگنال قابل شنیدن ایجاد کند
returning U دستوری که باعث میشود اجرای برنامه ازبرنامه اصلی به زیر تابع برگردد
halted U دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halts U دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
returns U دستوری که باعث میشود اجرای برنامه ازبرنامه اصلی به زیر تابع برگردد
polarized U ورودی ای که خصوصیتی دارد که باعث میشود فقط به یک طریق وارد سوکت شود
halted U دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halt U دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halt U دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
return U دستوری که باعث میشود اجرای برنامه ازبرنامه اصلی به زیر تابع برگردد
memorandums U ست و استطلاع از طرقی غیراز ارسال این نامه باعث تضییع وقت میشود
returned U دستوری که باعث میشود اجرای برنامه ازبرنامه اصلی به زیر تابع برگردد
memorandum U ست و استطلاع از طرقی غیراز ارسال این نامه باعث تضییع وقت میشود
catastrophic error U مشکلی که باعث ایجاد آسیب در برنامه یا پاک شدن ناگهانی فایل ها میشود
plea in abatement U دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
aggregates U دستوری در برنامه مدیریت پایگاه داده که باعث شروع یک تابع محاسباتی میشود
aggregate U دستوری در برنامه مدیریت پایگاه داده که باعث شروع یک تابع محاسباتی میشود
autoscore U در پردازش کلمه دستورالعملی است که باعث میشود تا زیر متن خط کشیده شود
res inter alios U debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود
memoranda U ست و استطلاع از طرقی غیراز ارسال این نامه باعث تضییع وقت میشود
halts U دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
scsi U پیشرفتی که باعث افزایش نرخ ارسال داده نسبت به مشخصات اصلی JCSI میشود
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
dragging U روشی که باعث میشودتصویر گرافیکی نمایش داده شده با مکان نما حرکت کند
vectors U که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
vector U که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
ACPI U که باعث میشود سیستم عامل به طور خودکار سخت افزار مناسب را تشخیص دهد
burn out U گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
DoubleSpace U برنامه نرم افزاری که بخشی از DOS-MS است و باعث فشرده سازی دیسک میشود
capitals U کلیدی روی صفحه کلید که باعث میشود همه حروف بزرگ نوشته شوند
caps U کلیدی روی صفحه کلید که باعث میشود همه حروف بزرگ نوشته شوند
draw U ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com