English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
envisage U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. U نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
attend U انتظار کشیدن انتظار داشتن
attending U انتظار کشیدن انتظار داشتن
attends U انتظار کشیدن انتظار داشتن
images U مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
to look forward to U انتظار داشتن
in the cards <idiom> U انتظار داشتن
look forward U انتظار چیزی را داشتن
to look forward to something U انتظار چیزی را داشتن
speculated U انتظار سودو زیاد داشتن
speculating U انتظار سودو زیاد داشتن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
speculate U انتظار سودو زیاد داشتن
speculates U انتظار سودو زیاد داشتن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
awaits U منتظر شدن انتظار داشتن
awaiting U منتظر شدن انتظار داشتن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
awaited U منتظر شدن انتظار داشتن
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
await U منتظر شدن انتظار داشتن
get away with murder <idiom> U انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
holding position U وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
image مجسم کردن
depicted U مجسم کردن
picturing U مجسم کردن
depict U مجسم کردن
depicting U مجسم کردن
depicts U مجسم کردن
figures U مجسم کردن
figure U مجسم کردن
pictures U مجسم کردن
picture U مجسم کردن
figuring U مجسم کردن
to picture to oneself U مجسم کردن
pictured U مجسم کردن
reliving U در نظر مجسم کردن
relives U در نظر مجسم کردن
relived U در نظر مجسم کردن
embodied U مجسم کردن دربرداشتن
embodies U مجسم کردن دربرداشتن
embody U مجسم کردن دربرداشتن
embodying U مجسم کردن دربرداشتن
relive U در نظر مجسم کردن
character U مجسم کردن شخصیت
characters U مجسم کردن شخصیت
incarnate U برنگ گوشتی مجسم کردن
picture to oneself U پیش خود مجسم کردن
personalize U شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
fixed idea U فکریکه درذهن فرورفته وماندنی شده است
objectify U بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
epitomises U متمرکز کردن مجسم کردن
portrays U توصیف کردن مجسم کردن
portraying U توصیف کردن مجسم کردن
epitomizing U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomize U متمرکز کردن مجسم کردن
portrayed U توصیف کردن مجسم کردن
portray U توصیف کردن مجسم کردن
epitomising U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizes U متمرکز کردن مجسم کردن
depicture U مجسم کردن نقش کردن
epitomised U متمرکز کردن مجسم کردن
waiting position U ایستگاه انتظار قایقهای گشتی سریع السیر حالت انتظار یااماده باش قایقهای گشتی
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to look forward expectantly to the future U با انتظار به آینده نگاه کردن
characterization U مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
personofied U مجسم
incarnate U مجسم
parsonified U مجسم
visualizer U مجسم کننده
embodied labor U کار مجسم
portrayals U مجسم سازی
presentive U مجسم سازنده
scenic U مجسم کننده
the picture of joy U خوشی مجسم
portrayal U مجسم سازی
presence U درنظر مجسم کننده
hypotyposis U تشریح مجسم کننده
pictorial U تصویر نما مجسم سازنده
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
incarnationist U کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
zoomorphic U دارای خدایان مجسم بشکل جانور
theanthropic U مجسم کننده ذات خدادرهیکل انسان
an impersonal deity U خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
The painting portrays the death of Nelson. U این نقاشی مرگ نلسون را مجسم می کند .
Cupid U خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
cupids U خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Floret [rosette] U [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
expectantly U با انتظار
expectation U انتظار
expectations U انتظار
prospected U انتظار
anticipation U انتظار
ready line U خط انتظار
expectance U انتظار
prospecting U انتظار
expectancy U انتظار
prospects U انتظار
prospect U انتظار
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
standbys U حالت انتظار
lobbied U سالن انتظار
beyond the pale <idiom> U دوراز انتظار
standby U حالت انتظار
ante-chamber U اتاق انتظار
to my great surprise U برخلاف انتظار من
lobby U سالن انتظار
lobbies U سالن انتظار
ante-rooms U اطاق انتظار
expectative U مورد انتظار
aspiration level U سطح انتظار
expectancy table U جدول انتظار
half pay U حق انتظار خدمت
expectancy chart U نمودار انتظار
anticipative U درحالت انتظار
redezvous U محل انتظار
in prospect U انتظار داشته
in prospective U انتظار داشته
bide U در انتظار ماندن
reception room U اتاق انتظار
anterooms U اطاق انتظار
anteroom U اطاق انتظار
waiting room U اطاق انتظار
waiting list U لیست انتظار
waiting lists U لیست انتظار
rendezvous area U موضع انتظار
anticipatory U در حال انتظار
inopinate U انتظار نداشته
waiting-room U اطاق انتظار
error of expectation U خطای انتظار
waiting-rooms U اطاق انتظار
cooling period U زمان انتظار
reception rooms U اتاق انتظار
waiting time U زمان انتظار
presumable <adj.> U انتظار می رود
expected <adj.> U انتظار می رود
probable <adj.> U انتظار می رود
wait state U حالت انتظار
waiting-room U اتاق انتظار
estimated <adj.> U انتظار می رود
anticipated <adj.> U انتظار می رود
wait state U وضعیت انتظار
wait time U زمان انتظار
point spread U امتیاز قابل انتظار
on deck U در انتظار نوبت شنا
expected frequency U فراوانی مورد انتظار
intended saving U پس انداز مورد انتظار
anticipated profit U سود مورد انتظار
expected price U قیمت مورد انتظار
likly U انتظار داشتنی مناسب
tempo stroll variation U واریاسیون صبر و انتظار
expected value U ارزش مورد انتظار
sales expectations U فروش مورد انتظار
beyond one's expectation U مافوق انتظار کسی
suit up U ذخیره در انتظار بازی
one anxious week of waiting U یک هفته انتظار با نگرانی
nonpay status U حالت انتظار خدمتی
anticipated inflation U تورم مورد انتظار
means end expectation U انتظار وسیله- هدف
in prospect U مورد انتظار [در برنامه ]
anticipated price U قیمت مورد انتظار
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
par for the course <idiom> U تنها چیزیکه انتظار داشته
product life expectancy U عمر مورد انتظار محصول
to have arrived [expected moment] U رسیدن [به زمان انتظار رفته]
awaiting aircraft availability U زمان انتظار درخط تعمیر
promises U نوید انتظار وعده دادن
intended investment U سرمایه گذاری مورد انتظار
profiteers U فردیکه انتظار سودزیاد دارد
fractional antedating goal response U خرده پاسخ انتظار هدف
waited U انتظار کشیدن معطل شدن
promise U نوید انتظار وعده دادن
profiteer U فردیکه انتظار سودزیاد دارد
wait U انتظار کشیدن معطل شدن
waits U انتظار کشیدن معطل شدن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
rages U غضب کردن شدت داشتن
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
rage U غضب کردن شدت داشتن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
raged U غضب کردن شدت داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com