Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
tumult
U
اغتشاش کردن جنجال راه انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
raved
U
جار و جنجال راه انداختن
rave
U
جار و جنجال راه انداختن
raves
U
جار و جنجال راه انداختن
To make a racket.
U
سروصدا راه انداختن ( جنجال )
jangle
U
جنجال کردن
brabble
U
جنجال کردن
jangled
U
جنجال کردن
jangles
U
جنجال کردن
jangling
U
جنجال کردن
stramash
U
خرد کردن جنجال
to raise hell
U
اغتشاش کردن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dirdum
U
جنجال
hubbub
U
جنجال
tumult
U
جنجال
brawl
U
جنجال
garboil
U
جنجال
jangling
U
جنجال
termagancy
U
جنجال
jangled
U
جنجال
jangles
U
جنجال
rowdiness
U
جنجال
brawled
U
جنجال
kerfuffles
U
جنجال
kerfuffle
U
جنجال
jangle
U
جنجال
donnybrook
U
جنجال
bobbery
U
جنجال
brawls
U
جنجال
brawling
U
جنجال
scuffled
U
جنجال مشاجره
hoop-la
U
جار و جنجال
hoop-las
U
جار و جنجال
whoopla
U
جنجال و سر وصدا
hot
<adj.>
U
جنجال آفرین
rumbustious
<adj.>
U
جنجال آفرین
scuffling
U
جنجال مشاجره
scuffles
U
جنجال مشاجره
scuffle
U
جنجال مشاجره
pother
U
سر وصدا جنجال
brannigan
U
داد و بیداد جنجال
disturber
U
اغتشاش کن
garboil
U
اغتشاش
riot
U
اغتشاش
disarray
U
اغتشاش
distortions
U
اغتشاش
bouleversement
U
اغتشاش
rioting
U
اغتشاش
confusion
U
اغتشاش
distortion
U
اغتشاش
rioted
U
اغتشاش
turbulence
U
اغتشاش
bewilderment
U
اغتشاش
riots
U
اغتشاش
turbalence
U
اغتشاش
anarchy
U
بی نظمی اغتشاش
spot distortion
U
اغتشاش نقطه
sedition
U
شورش اغتشاش
frequency distortion
U
اغتشاش بسامدی
distortion of field
U
اغتشاش میدان
rummaged
U
اغتشاش اشفتگی
humming noise
U
اغتشاش صوتی
rummage
U
اغتشاش اشفتگی
confusional
U
اغتشاش امیز
inductive disturbance
U
اغتشاش القائی
armature interference
U
اغتشاش ارمیچر
turbulence
U
اشفتگی اغتشاش
harmonic distortion
U
اغتشاش هارمونیک
commotion
U
جنبش اغتشاش
hum
U
اغتشاش صوتی
hummed
U
اغتشاش صوتی
magnetic disturbance
U
اغتشاش مغناطیسی
hums
U
اغتشاش صوتی
thermal agitation
U
اغتشاش گرمایی
rummaging
U
اغتشاش اشفتگی
trapezium distortion
U
اغتشاش ذوزنقهای
rummages
U
اغتشاش اشفتگی
topsy turvydom
U
اغتشاش اشفتگی
turbulency
U
اشفتگی اغتشاش
perturation
U
اغتشاش انحراف مدار
routs
U
گروه بی نظمی و اغتشاش
routed
U
گروه بی نظمی و اغتشاش
jamming
U
تولیداختلال در دستگاهها اغتشاش
singal to noise ratio
U
نسبت سیگنال به اغتشاش
rout
U
گروه بی نظمی و اغتشاش
babel
U
سخن پرقیل و قال اغتشاش
riot gun
U
تفنگ ضد اغتشاش یا کنترل اغتشاشات
riot control
U
کنترل شورش عملیات ضد اغتشاش
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
primming
U
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
to cut out
U
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
entrances
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrance
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrancing
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
operated
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
trachle
U
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
to set off
U
انداختن برابر کردن
hurtling
U
پرت کردن انداختن
hurtles
U
پرت کردن انداختن
tossing
U
پرت کردن انداختن
tosses
U
پرت کردن انداختن
putting
U
تعویض کردن انداختن
to let fly
U
انداختن تیرخالی کردن
spits
U
سوراخ کردن تف انداختن
spit
U
سوراخ کردن تف انداختن
tossed
U
پرت کردن انداختن
lay aside
U
پس انداز کردن انداختن
put
U
تعویض کردن انداختن
launch
U
انداختن پرت کردن
toss
U
پرت کردن انداختن
puts
U
تعویض کردن انداختن
slots
U
انداختن چفت کردن
slot
U
انداختن چفت کردن
slotting
U
انداختن چفت کردن
hurtled
U
پرت کردن انداختن
launching
U
انداختن پرت کردن
to put by
U
دور انداختن رد کردن
launches
U
انداختن پرت کردن
launched
U
انداختن پرت کردن
hurtle
U
پرت کردن انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
to play the fool with any one
U
کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
defaces
U
ازشکل انداختن محو کردن
throwin
U
در دنده انداختن تزریق کردن
backs
U
پشتی کردن پشت انداختن
back
U
پشتی کردن پشت انداختن
desolate
U
از ابادی انداختن مخروبه کردن
engage
U
مجذوب کردن درهم انداختن
engages
U
مجذوب کردن درهم انداختن
defacing
U
ازشکل انداختن محو کردن
defaced
U
ازشکل انداختن محو کردن
kidding
U
دست انداختن مسخره کردن
operated
U
اداره کردن راه انداختن
embrangle
U
گیر انداختن گرفتار کردن
operate
U
اداره کردن راه انداختن
retards
U
عقب انداختن اهسته کردن
retarding
U
عقب انداختن اهسته کردن
retard
U
عقب انداختن اهسته کردن
put over
U
بتاخیر انداختن از سرباز کردن
grooves
U
خط انداختن شیار دار کردن
groove
U
خط انداختن شیار دار کردن
holler
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
operates
U
اداره کردن راه انداختن
postpones
U
بتعویق انداختن موکول کردن
kidded
U
دست انداختن مسخره کردن
turn on
U
بجریان انداختن روشن کردن
hollered
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollering
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
postponing
U
بتعویق انداختن موکول کردن
postponed
U
بتعویق انداختن موکول کردن
kid
U
دست انداختن مسخره کردن
postpone
U
بتعویق انداختن موکول کردن
hollers
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
drop in
U
اتفاقا دیدن کردن انداختن در
deface
U
ازشکل انداختن محو کردن
prorogue
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
prorogate
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
paralyze
U
از کار انداختن بیحس کردن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
tangles
U
درهم گیر انداختن گوریده کردن
nail
U
با میخ الصاق کردن بدام انداختن
tease
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
teases
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
to put on airs
U
باد در خود انداختن خودنمایی کردن
to make sport of any one
U
کسی را استهزا کردن یا دست انداختن
teased
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
set up
<idiom>
U
راه انداختن ،برپا کردن چیزی
run
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
disuniting
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
To fire a shot
U
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
tangle
U
درهم گیر انداختن گوریده کردن
To tease someone. To pull someonelet.
U
کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
to play off
U
از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
disunite
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
To swallow ones pride and request someone (to do something).
U
نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
catapult
U
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
To cause confusion . To kick up a fuss (row).
U
شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
catapulted
U
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
catapulting
U
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
To becomeinsbordinate .
U
لگد انداختن ( تمرد ونافرمانی کردن )
catapults
U
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com