Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
saturator
U
اشباع کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
saturation
U
اشباع
suffusion
U
اشباع
saturated
U
اشباع
satiation
U
اشباع
concentrations
U
اشباع
concentration
U
اشباع
impregnation
U
اشباع
imbued
U
اشباع کردن
steep
U
اشباع کردن
imbues
U
اشباع کردن
steepest
U
اشباع کردن
sodden
U
اشباع شده
imbue
U
اشباع کردن
saturates
U
اشباع شدن
saturates
U
اشباع کردن
saturate
U
اشباع شدن
saturate
U
اشباع کردن
magnetic saturation
U
اشباع مغناطیسی
imbuing
U
اشباع کردن
anode saturation
U
اشباع اند
current saturation
U
اشباع اند
voltage saturation
U
اشباع اند
voltage saturation
U
اشباع ولتاژی
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
subsaturation
U
شبه اشباع
unsaturated
U
اشباع نشده
saturated
U
اشباع شده
waterlogged
U
ازاب اشباع
filament saturation
U
اشباع دمایی
filament saturation
U
اشباع افروزه
degree of saturation
U
درجه اشباع
temperature saturation
U
اشباع دمایی
plate saturation
U
اشباع اند
ingraft
U
اشباع کردن
unsaturate
U
اشباع نشده
neural satiation
U
اشباع عصبی
impregnant
U
اشباع شده
overfull employment
U
اشباع اشتغال
pervasivenness
U
قوه اشباع
color saturation
U
اشباع رنگ
satiable
U
اشباع شدنی
imbibing
U
اشباع کردن
zine of saturation
U
منطقه اشباع
satiating
U
اشباع شدن
saturated zone
U
منطقه اشباع
saturation capacity
U
گنجایش اشباع
imbibe
U
اشباع کردن
magnetic saturation
U
اشباع اهن
imbibed
U
اشباع کردن
saturant
U
اشباع شده
saturation state
U
رژیم اشباع
saturable
U
اشباع شدنی
satiable
U
قابل اشباع
saturation factor
U
ضریب اشباع
satiates
U
اشباع شدن
imbibes
U
اشباع کردن
saturation current
U
جریان اشباع
saturating
U
اشباع شدن
saturating
U
اشباع کردن
satiate
U
اشباع شدن
satiated
U
اشباع شدن
unsaturated fat
U
چربی اشباع نشده
under szturated rock
U
سنگ زیر اشباع
unsaturated
U
ترکیب اشباع نشده
saturated fat
U
چربی اشباع شده
pervasiveness
U
قوه سرایت یا اشباع
suffuse
U
پوشاندن اشباع کردن
indoctrinates
U
اغشتن اشباع کردن
suffused
U
پوشاندن اشباع کردن
suffusing
U
پوشاندن اشباع کردن
unsaturate
U
ترکیب اشباع نشده
saturated fats
U
چربی اشباع شده
indoctrinated
U
اغشتن اشباع کردن
indoctrinating
U
اغشتن اشباع کردن
chroma
U
درجه اشباع رنگ
chalk-line
U
[ریسمان اشباع شده با گچ]
subsaturated
U
نیمه اشباع شده
saturated transistor
U
ترانزیستور اشباع شده
saturated air
U
هوای اشباع شده
saturant
U
بحد اشباع رسیده
saturated soil paste
U
خمیر خاک اشباع
indoctrinate
U
اغشتن اشباع کردن
collector saturation voltage
U
ولتاژ اشباع کلکتور
suffuses
U
پوشاندن اشباع کردن
poly unsaturated fat
U
پلی چربی اشباع نشده
polyunsaturated
U
دارای حلقههای اشباع نشده
ethylene
U
هیدرو کربن اشباع نشده
soak
U
بوسیله مایع اشباع شدن
soaks
U
بوسیله مایع اشباع شدن
inundate
U
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
acetylene
U
هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
geraniol
U
الکل اشباع شده مایع و معطر
inundating
U
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundated
U
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates
U
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
oilite bushing
U
بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
condensation shock
U
چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
age hardening
U
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
zero air voids unit weight
U
وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
U
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
steam fitter
U
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
makgi boowi
U
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
interceptor
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor
U
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
changer
U
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonator
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive
U
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptors
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
padding
U
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
suppressive
U
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing
U
مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
expostulator
U
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur
U
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
impregnates
U
لقاح کردن اشباع کردن
imbrue
U
مرطوب کردن اشباع کردن
impregnate
U
لقاح کردن اشباع کردن
impregnating
U
لقاح کردن اشباع کردن
chroma
U
اندازه رنگ کم رنگ و اشباع
astigmatizer
U
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
prosecutors
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
supplicants
U
درخواست کننده تضرع کننده
transmitter
U
منتقل کننده مخابره کننده
hanger
U
اویزان کننده معلق کننده
modulator demodulator
U
تلفیق کننده- تفکیک کننده
prosecutor
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
favourer
U
یاری کننده مساعدت کننده
thwarter
U
خنثی کننده مسدود کننده
corruptor
U
فاسد کننده منحرف کننده
the producer and the consumer
U
تولید کننده و مصرف کننده
modifiers
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
modifier
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
corrupter
U
فاسد کننده منحرف کننده
lifter
U
مرتفع کننده برطرف کننده
transmitters
U
منتقل کننده مخابره کننده
spell binder
U
مسحور کننده مجذوب کننده
intermediaries
U
وساطت کننده مداخله کننده
trimmer
U
دستکاری کننده صاف کننده
homager
U
تجلیل کننده کرنش کننده
cogitator
U
اندیشه کننده مطالعه کننده
suberter
U
سرنگون کننده تضعیف کننده
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
divider
U
جدا کننده تقسیم کننده
practicer
U
تمرین کننده مشق کننده
whetstone
U
تیز کننده تند کننده
presentor
U
ارائه کننده معرفی کننده
gesticulant
U
اشاره کننده وحرکت کننده
diverting
U
سرگرم کننده منحرف کننده
venerator
U
تکریم کننده ستایش کننده
vibrator
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
preventive
U
حفافت کننده جلوگیری کننده
intermediary
U
وساطت کننده مداخله کننده
coordinator
U
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
vibrators
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
hangers
U
اویزان کننده معلق کننده
contractive
U
جمع کننده چوروک کننده
provisioner
U
تدارک کننده تهیه کننده
striking force
U
نیروی تک کننده یا کمین کننده
insulator
U
جدا کننده عایق کننده
desolater
U
ویران کننده متروک کننده
acknowledger
U
تصدیق کننده قبول کننده
designative
U
اشاره کننده تعیین کننده
supplicant
U
درخواست کننده تضرع کننده
toaster
U
سرخ کننده برشته کننده
insulators
U
جدا کننده عایق کننده
toasters
U
سرخ کننده برشته کننده
thickener
U
غلیظ کننده پرپشت کننده
accaimer
U
هلهله کننده تحسین کننده
discriminant
U
تفکیک کننده جدا کننده
presenters
U
ارائه کننده معرفی کننده
presenter
U
ارائه کننده معرفی کننده
sniffy
U
افهار تنفر کننده فن فن کننده
thickeners
U
غلیظ کننده پرپشت کننده
desolator
U
ویران کننده متروک کننده
fuel cooled oil cooler
U
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer
U
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer
U
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity
U
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
agent authentication
U
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
parity bit
U
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly
U
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com