Total search result: 201 (4 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
piece production cost U |
ارزش تولید قطعه |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
 |
planar U |
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت |
 |
 |
seconds U |
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست |
 |
 |
second U |
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست |
 |
 |
seconded U |
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست |
 |
 |
seconding U |
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست |
 |
 |
value added U |
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است |
 |
 |
standard product cost U |
ارزش تولید استاندارد |
 |
 |
marginal value product U |
ارزش تولید نهائی |
 |
 |
producer surplus U |
اضافه ارزش تولید کننده |
 |
 |
value of marginal product of labor U |
ارزش تولید نهائی کار |
 |
 |
value of marginal product of capital U |
ارزش تولید نهائی سرمایه |
 |
 |
electronics U |
دانش به کارگیری مط العه الکترون ها و خصوصیات آنهابرای محصولات تولید شده مثل یک قطعه یاکامپیوتر یا ماشنی حساب یا تلفن |
 |
 |
segmentation U |
تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی |
 |
 |
uninterruptable power supply U |
منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی |
 |
 |
refreshed U |
قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان |
 |
 |
refresh U |
قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان |
 |
 |
refreshes U |
قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان |
 |
 |
self- U |
قطعه RAM پوییا با مدار تو کار برای تولید سیگنالهای تنظیم کننده که باعث برگرداندن داده میشود وقتی که برق قط ع میشود با استفاده از باتری پشتیبان |
 |
 |
SX U |
نوعی قطعه پردازنده که از پردازنده یا پایهای نشات گرفته است که تولید و خرید آن ارزانتر است |
 |
 |
zero insertion force socket |
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند] |
 |
 |
book value U |
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر |
 |
 |
labor theory of value U |
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد |
 |
 |
MMU U |
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است |
 |
 |
ad valorem U |
به نسبت ارزش کالا براساس ارزش |
 |
 |
neoclassical theory of value U |
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید |
 |
 |
lobation U |
قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته |
 |
 |
ends U |
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD |
 |
 |
ended U |
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD |
 |
 |
end U |
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD |
 |
 |
axiological U |
وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها |
 |
 |
no par value U |
بدون ارزش واقعی بی ارزش |
 |
 |
capital gain U |
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته |
 |
 |
companion part U |
لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما |
 |
 |
carry U |
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود |
 |
 |
carries U |
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود |
 |
 |
carrying U |
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود |
 |
 |
carried U |
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود |
 |
 |
capacity cost U |
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت |
 |
 |
embryophyte U |
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید |
 |
 |
pilot line operation U |
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید |
 |
 |
components U |
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند |
 |
 |
component U |
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند |
 |
 |
producer's goods U |
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند |
 |
 |
euler theorem U |
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد |
 |
 |
fast U |
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است |
 |
 |
fasts U |
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است |
 |
 |
fasted U |
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است |
 |
 |
fastest U |
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است |
 |
 |
currency devaluation U |
کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول |
 |
 |
production overheads U |
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید |
 |
 |
increasing cost industry U |
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود |
 |
 |
derived demand U |
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود . |
 |
 |
cost fraction U |
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات |
 |
 |
declassified cost U |
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد |
 |
 |
segments U |
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن |
 |
 |
segment U |
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن |
 |
 |
dismantling shot U |
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده |
 |
 |
oem U |
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند |
 |
 |
fragmentation U |
قطعه قطعه شدن |
 |
 |
fritters U |
قطعه قطعه کردن |
 |
 |
fragmenting U |
قطعه قطعه کردن |
 |
 |
segments U |
قطعه قطعه کردن |
 |
 |
segment U |
قطعه قطعه کردن |
 |
 |
fragment U |
قطعه قطعه کردن |
 |
 |
fragments U |
قطعه قطعه کردن |
 |
 |
fritter U |
قطعه قطعه کردن |
 |
 |
mainland U |
قطعه اصلی قطعه |
 |
 |
sectional U |
قطعه قطعه بخشی |
 |
 |
matrix U |
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود |
 |
 |
matrixes U |
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود |
 |
 |
acceleration principle U |
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید |
 |
 |
spermary U |
غده تولید کننده منی محل تولید منی |
 |
 |
families U |
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند |
 |
 |
family U |
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند |
 |
 |
mixed capitalism U |
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد |
 |
 |
fullest U |
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند |
 |
 |
full U |
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند |
 |
 |
gnp gap U |
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه |
 |
 |
anatomize U |
قطعه قطعه کردن تجزیه کردن |
 |
 |
half U |
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد |
 |
 |
producers burden of tax U |
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات |
 |
 |
junky U |
بی ارزش |
 |
 |
rewarding U |
پر ارزش |
 |
 |
picayubnish U |
بی ارزش |
 |
 |
picayune U |
بی ارزش |
 |
 |
regardant U |
با ارزش |
 |
 |
raffish U |
بی ارزش |
 |
 |
shotten U |
بی ارزش |
 |
 |
fustian U |
بی ارزش |
 |
 |
big ticket U |
با ارزش |
 |
 |
brummagem U |
بی ارزش |
 |
 |
brummagem U |
کم ارزش |
 |
 |
unvalued U |
بی ارزش |
 |
 |
worm eaten U |
بی ارزش |
 |
 |
worthiness U |
ارزش |
 |
 |
trivalency U |
سه ارزش |
 |
 |
trivalence U |
سه ارزش |
 |
 |
worthless U |
بی ارزش |
 |
 |
valueless U |
بی ارزش |
 |
 |
small change U |
کم ارزش |
 |
 |
prices U |
ارزش |
 |
 |
price U |
ارزش |
 |
 |
good for nothing U |
بی ارزش |
 |
 |
worth U |
با ارزش |
 |
 |
treasure U |
با ارزش |
 |
 |
values U |
ارزش |
 |
 |
market value U |
ارزش |
 |
 |
cost U |
ارزش |
 |
 |
naught U |
بی ارزش |
 |
 |
low level U |
کم ارزش |
 |
 |
avail U |
ارزش |
 |
 |
punk U |
بی ارزش |
 |
 |
punks U |
بی ارزش |
 |
 |
rubbish U |
بی ارزش |
 |
 |
no par U |
بی ارزش |
 |
 |
worth U |
ارزش |
 |
 |
value U |
ارزش |
 |
 |
valuing U |
ارزش |
 |
 |
low grade U |
کم ارزش |
 |
 |
net price U |
ارزش خالص |
 |
 |
loan value U |
ارزش وام |
 |
 |
end value U |
ارزش انتهایی |
 |
 |
limiting value U |
ارزش نهایی |
 |
 |
net net worth U |
ارزش خالص |
 |
 |
equity capital U |
ارزش ویژه |
 |
 |
net value U |
ارزش خالص |
 |
 |
par value U |
ارزش اسمی |
 |
 |
face value U |
ارزش اسمی |
 |
 |
exchange value U |
ارزش مبادله |
 |
 |
expected value U |
ارزش منتظره |
 |
 |
exchange value U |
ارزش مبادلهای |
 |
 |
net worth U |
ارزش خالص |
 |
 |
loan value U |
ارزش استقراض |
 |
 |
paradox of value U |
تناقض ارزش |
 |
 |
economic value U |
ارزش اقتصادی |
 |
 |
valence U |
توان ارزش |
 |
 |
monetary value U |
ارزش پولی |
 |
 |
decrease in value U |
کاهش ارزش |
 |
 |
surplus value U |
ارزش اضافی |
 |
 |
meed U |
پاداش ارزش |
 |
 |
subjective value U |
ارزش ذهنی |
 |
 |
market value U |
ارزش بازاری |
 |
 |
store of value U |
منبع ارزش |
 |
 |
it is of little worth U |
کم ارزش است |
 |
 |
penny worth U |
ارزش یک پنی |
 |
 |
gross value U |
ارزش ناخالص |
 |
 |
diagnostic value U |
ارزش تشخیصی |
 |
 |
manufacture cost U |
ارزش ساخت |
 |
 |
differential cost U |
ارزش نهایی |
 |
 |
man friday U |
کمک با ارزش |
 |
 |
disvalue U |
بی ارزش کردن |
 |
 |
maintenance cost U |
ارزش نگهداری |
 |
 |
intrinsic value U |
ارزش ذاتی |
 |
 |
salavage value U |
ارزش اسقاطی |
 |
 |
nominal value U |
ارزش اسمی |
 |
 |
depreciation U |
کم ارزش شمردن |
 |
 |
quantitative value U |
ارزش مقداری |
 |
 |
objective value U |
ارزش عینی |
 |
 |
quantitative value U |
ارزش کمی |
 |
 |
objective value U |
ارزش واقعی |
 |
 |
premiums U |
اضافه ارزش |
 |
 |
premium U |
اضافه ارزش |
 |
 |
production cost U |
ارزش ساخت |
 |
 |
present worth U |
ارزش حال |
 |
 |
loss of value U |
افت ارزش |
 |
 |
influence value U |
ارزش تاثیر |
 |
 |
prime cost U |
ارزش اولیه |
 |
 |
heat of combustion U |
ارزش گرمایی |
 |
 |
increase in value U |
افزایش ارزش |
 |
 |
heat value U |
ارزش گرمایی |
 |
 |
present worth U |
ارزش فعلی |
 |
 |
heating value U |
ارزش گرمایی |
 |
 |
real value U |
ارزش واقعی |
 |
 |
scale value U |
ارزش مقیاسی |
 |
 |
face value U |
ارزش صوری |
 |
 |
rental value U |
ارزش اجارهای |
 |
 |
place value U |
ارزش مکانی |
 |
 |
logical value U |
ارزش منطقی |
 |
 |
present value U |
ارزش حال |
 |
 |
present value U |
ارزش فعلی |
 |
 |
salvage value U |
ارزش بازیافتنی |
 |
 |
scrap value U |
ارزش اسقاطی |
 |
 |
final value U |
ارزش نهایی |
 |
 |
numerical value U |
ارزش عددی |
 |
 |
junk U |
کهنه و کم ارزش |
 |
 |
declared value U |
ارزش افهارشده |
 |
 |
belittles U |
کم ارزش کردن |
 |
 |
belittling U |
کم ارزش کردن |
 |
 |
debunk U |
کم ارزش کردن |
 |
 |
debunked U |
کم ارزش کردن |
 |
 |
debunking U |
کم ارزش کردن |
 |
 |
debunks U |
کم ارزش کردن |
 |
 |
wear thin <idiom> U |
بی ارزش شدن |
 |
 |
rubbish U |
چیزپست و بی ارزش |
 |
 |
absolute volue U |
ارزش مطلق |
 |
 |
haw U |
چیز بی ارزش |
 |
 |
hawed U |
چیز بی ارزش |
 |
 |
hawing U |
چیز بی ارزش |
 |
 |
belittled U |
کم ارزش کردن |
 |
 |
belittle U |
کم ارزش کردن |
 |