English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 75 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
to become an accessory to a crime U در جرمی شریک شدن [قانون ]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
crime U گناه کردن
crime U تبهکاری
crime U جنایت
crime U گناه
crime U جرم
crime U تقصیر تبه کاری
crime U بزه
perpetration of a crime U ارتکاب جرم
no crime or punishment except in U law the with accordance اصل قانونی بودن جرم ومجازات
incendiary crime U گناه اتش انگیزی
exposure of a crime U کشف جرم
commit a crime U مرتکب جنایتی شدن
computer crime U جرم کامپیوتری
capital crime U جنایت بزرگ یامهم
pumishment p to the crime U کیفربه فراخورگناه
to perpetrate a crime U گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
to perpetrate a crime U گناه کردن
victimless crime U جرم بدون قربانی
war crime U جنایات جنگی
punishment of a crime not yet committed U قصاص قبل از جنایت
Hunger begets crime. U گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
capital offence or crime U گناه مستوجب اعدام
constituent elements of crime U عناصر متشکله جرم
mental element of crime U عنصر روانی جرم
suit the punishment to the crime U انطباق مجازات بر جرم
physical element of crime U عنصر مادی جرم
accessory U جانبی
accessory U لوازم یدکی لوازم اضافی
accessory U لوازم کمکی
accessory U تابع
accessory U معاون
accessory U وسیله یدکی
accessory U متعلقات
accessory U شریک
accessory U نمائات و نتایج
accessory U لوازم فرعی
accessory U منضمات
accessory U فروع و ضمائم
accessory U لاحق
accessory U معاون جرم
accessory U وسیله جانبی
accessory U لوازم یدکی
accessory U فرعی
accessory U دعوای فرعی
accessory U پیرامونی
accessory U معین
accessory U همدست
accessory U که به یک کامپیوتر وصل است یا بوسیله آن استفاده میشود
national crime information center U شبکه کامپیوتری FBI که مربوط به جرائم رخ داده درسراسر ایالات متحده امریکا میباشد
The crime lies heavily on his conscience. U جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
to be an accessory to murder U شریک در قتل بودن
accessory stitches U چرم دوزی، دوخت ها و بخیه های تزپینی فرش
accessory box جعبه لوازم یدکی
accessory objects U لوازم اضافی جهت زینت بخشیدن به بافت مثل مروارید و پولک و غیره
accessory shoe صفحه فلزی ضمائم
accessory pouch کیسه کوچک لوازم
desk accessory U در یک سیستم Apple Macitosh امکان افزوده که سیستم را بهبود میبخشد
accessory cells یاخته های کمکی
accessory equipment U تجهیزات یدکی
accessory equipment U وسایل یدکی
accessory nerve U عصب شوکی
accessory nerve U عصب فرعی
accessory substances U مواد فرعی
accessory to a riot U همدست درفتنه
accessory to a riot U معاون فتنه
cable accessory U قطعات کابل
cable accessory U وسایل کابل
accessory punishment U مجازات تبعی
desk accessory U لوازم رومیزی یا روزمره
desktrop accessory U وسیله رومیزی
machine accessory U متعلقات دستگاه
accessory of section U قسمتی از موتور که متعلقات روی ان نصب شود
accessory gear box جعبه چرخدنده فرعی
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. U در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com