English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prate U یاوه گویی کردن وراجی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nattering U یاوه گویی کردن
natter U یاوه گویی کردن
natters U یاوه گویی کردن
nattered U یاوه گویی کردن
fribble U یاوه گویی کردن
prate U یاوه گویی
rants U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranten U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
drooling U افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
drools U افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
drool U افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
drooled U افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
yaup U وراجی کردن
verbalised U وراجی کردن
gabbling U وراجی کردن
gabble U وراجی کردن
gabbled U وراجی کردن
verbalizes U وراجی کردن
yawp U وراجی کردن
gabbles U وراجی کردن
claver U وراجی کردن
verbalize U وراجی کردن
chaffer U وراجی کردن
verbalized U وراجی کردن
verbalises U وراجی کردن
verbalising U وراجی کردن
verbalizing U وراجی کردن
blab U وراجی کردن گستاخی کردن
blabbing U وراجی کردن گستاخی کردن
blabbed U وراجی کردن گستاخی کردن
blabs U وراجی کردن گستاخی کردن
to trot out U وراجی تکراری کردن
to regurgitate U وراجی تکراری کردن
gammon U یاوه مارس کردن
yaks U وراجی کردن روده درازی
yak U وراجی کردن روده درازی
ranted U سرزنش کردن یاوه سرایی
rants U سرزنش کردن یاوه سرایی
ranten U سرزنش کردن یاوه سرایی
ranting U سرزنش کردن یاوه سرایی
rant U سرزنش کردن یاوه سرایی
jaber U وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
complements U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complement U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
quibble U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling U زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to fling d. U بد گویی کردن
soliloquize U تک گویی کردن
knock U بد گویی کردن از
knocked U بد گویی کردن از
knocks U بد گویی کردن از
to speak ill of U بد گویی کردن از
overstated U گزافه گویی کردن
divine U غیب گویی کردن
bullshit U چرند گویی کردن
divining U غیب گویی کردن
divines U غیب گویی کردن
hyperbolize U گزافه گویی کردن
divined U غیب گویی کردن
exaggerating U گزافه گویی کردن
exaggerate U گزافه گویی کردن
dote U پرت گویی کردن
exaggerates U گزافه گویی کردن
doted U پرت گویی کردن
dotes U پرت گویی کردن
forebode U پیش گویی کردن
overstates U گزافه گویی کردن
overstating U گزافه گویی کردن
overstate U گزافه گویی کردن
rodomontade U گزافه گویی کردن فریاد
bounce U پریدن گزاف گویی کردن
bounced U پریدن گزاف گویی کردن
bounces U پریدن گزاف گویی کردن
rattle U تلق تلق کردن وراجی کردن
rattled U تلق تلق کردن وراجی کردن
rattles U تلق تلق کردن وراجی کردن
babbled U یاوه گفتن یاوه
babble U یاوه گفتن یاوه
babbles U یاوه گفتن یاوه
chiromancy U پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
telnet U پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
gift of the gab U وراجی
claver U وراجی
cackling U وراجی
cackle U وراجی
cackled U وراجی
long tongue U وراجی
talkativeness U وراجی
palaver U وراجی
cackles U وراجی
jaws U دم گیره وراجی
jaw U دم گیره وراجی
yack U پرحرفی وراجی
prate U وراجی پرگویی
chattiness U وراجی پرحرفی
prater U یاوه گو
old wives' tales U یاوه
prattfall U یاوه گو
tattler U یاوه گو
gabbler U یاوه گو
old wives' tale U یاوه
hooey U یاوه
absurd U یاوه
ranter U یاوه گو
tattle U یاوه
raving U یاوه گو
nonsense U یاوه
gabble U وراجی صدای غاز
gabbling U وراجی صدای غاز
gabbles U وراجی صدای غاز
gabbled U وراجی صدای غاز
gasbags U یاوه سرا
gasconade U یاوه سرا
high flying U یاوه اندیش
gasbag U یاوه سرا
flim flam U سخن یاوه
dotard U پیر یاوه گو
tittle-tattle U یاوه گفتن
tittle tattle U یاوه گفتن
gas bag U یاوه سرا هرزه گو
chatterboxes U ادم پرحرف و یاوه گو
chatterbox U ادم پرحرف و یاوه گو
frothing U یاوه سخن پوچ
balderdash U یاوه نوشابه کف الود
froths U یاوه سخن پوچ
frothed U یاوه سخن پوچ
froth U یاوه سخن پوچ
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com