English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 48 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
charge U گماشتن
charges U گماشتن
designate U گماشتن
designates U گماشتن
designating U گماشتن
install U گماشتن
installing U گماشتن
installs U گماشتن
appointe U گماشتن
instate U گماشتن
to put in U گماشتن
to stand sentinel U گماشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
buddy system U سیستم گماشتن هم خرج برای سربازان سیستم تقویت روحیه با گماشتن همرزم
commissions U : گماشتن
commission U : گماشتن
commissioning U : گماشتن
inducts U گماشتن بر
induct U گماشتن بر
inducted U گماشتن بر
inducting U گماشتن بر
appoint U گماشتن به کار
reinstating U دوباره گماشتن
appoint U گماشتن واداشتن
reinvest U دوباره گماشتن
pre appoint U از پیش گماشتن
appoints U گماشتن واداشتن
revest U دوباره گماشتن
reinstates U دوباره گماشتن
reinstated U دوباره گماشتن
reinstate U دوباره گماشتن
appoints U گماشتن به کار
pre engage U از پیش بکار گماشتن
to plug in U گماشتن در [در چیزی جا دادن]
to put in U گماشتن در [در چیزی جا دادن]
assigns U مقرر داشتن گماشتن
assigned U مقرر داشتن گماشتن
assign U مقرر داشتن گماشتن
assigning U مقرر داشتن گماشتن
lie to U بانجام کاری همت گماشتن
employ U بکار گماشتن استخدام کردن
employed U بکار گماشتن استخدام کردن
to r. any one in an office U کسی رادوباره به منصبی گماشتن
employing U بکار گماشتن استخدام کردن
swear in U بامراسم تحلیف بکاری گماشتن
employs U بکار گماشتن استخدام کردن
tasks U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
task U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
convictism U اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com