English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
snap report U گزارش فوری یا انی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
spot report U گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
Other Matches
departure report U گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
action report U گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
report generator U گزارش ساز ایجادکننده گزارش
report generator U گزارش زایی گزارش گیری
amplifying report U گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
mortar report U گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
visualreport U گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
immediate <adj.> U فوری
spots U فوری
spot U فوری
spontaneous U فوری
posthaste U فوری
sudden U فوری
snap shot U فوری
urgently U فوری
urgent U فوری
instanter U فوری
acute <adj.> U فوری
prompts U فوری
prompted U فوری
prompt U فوری
instantaneous <adj.> U فوری
unintermediate <adj.> U فوری
intuitive <adj.> U فوری
cargo outturn report U گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
shelling report U گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
scrams U فوری رفتن
scram U فوری رفتن
emergency care U مراقبتهای فوری
cash spot U نقد فوری
cash prompt U نقد فوری
hasty U عجولانه فوری
snapshot U عکس فوری
inst U مخفف فوری
snapshots U عکس فوری
urgent priority U تقدم فوری
speedy trial U دادرسی فوری
snap shot U عکس فوری
snap shooter U عکاس فوری
emergency priority U تقدم فوری
instantaneous photograph U عکس فوری
pistolgraph U عکس فوری
immediate mission U تک فوری هوایی
immediate memory U حافظه فوری
real time U بازده فوری
spot test U ازمایش فوری
prompt payment U پرداخت فوری
prompt deployment U گسترش فوری
prompt delivery U تحویل فوری
instantaneous reaction U واکنش فوری
immediate U خیلی فوری
immediate action U عملیات فوری
immediate message U پیام فوری
pistolgraph U دستگاه عکس فوری
snaps U گرفتن عکس فوری
snapping U گرفتن عکس فوری
snapped U گرفتن عکس فوری
snap U گرفتن عکس فوری
payable immediately U قابل پرداخت فوری
I need them urgently. من آنها را فوری میخواهم.
snapshoot U عکس فوری گرفتن
snapshoot U تیر فوری انداختن
immediate addressing U ادرس دهی فوری
immediate action U عکس العمل فوری
red alerts U آژیر خطر فوری
the letter is urgent U نامه فوری است
ready service U اماده به استفاده فوری
upsurge U قیام فوری وناگهانی
immediate mission U ماموریت فوری هوایی
red alert U آژیر خطر فوری
quick set U گرفتن فوری بتن
snap shot U عکس فوری گرفتن
exigent U محتاج به اقدام یا کمک فوری
spot price U قیمت برای فروش فوری
Please reply as a matter of urgency. U لطفا فوری پاسخ دهید.
To demand prompt payment. U تقاضای پرداخت فوری کردن
tea bag U پاکت محتوی چای فوری
tea bags U پاکت محتوی چای فوری
emergency U حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
to stop cold something U چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
emergencies U حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
to get down to the nitty-gritty [to get down to brass tacks] <idiom> U فوری به اصل مطلب رسیدن [اصطلاح روزمره]
spot sale U فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
emergencies U پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergency U پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
This company guarantees prompt delivery of goods. U این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
A rapid response would be appreciated. U از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
reflex force U نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
inquiry processing U فرایند انتخاب یک رکورد از یک فایل و نمایش فوری محتویات ان
readout U دریافت فوری اطلاعات پردازش شده قابل عرضه بازخوانی
report generator U گزارش زا
reported U گزارش
reportage U گزارش
account U گزارش
reports U گزارش
report U گزارش
recitetion U گزارش شز
dead line U خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
turn in <idiom> U گزارش دادن
press report U گزارش خبری
expertise U گزارش اهل فن
quarterly report U گزارش سه ماهه
report file U فایل گزارش
periodic report U گزارش دورهای
wrap up U گزارش خلاصه
viva voting U گزارش شفاهی
school report U گزارش اموزشگاه
report progarm generator U مولدبرنامه گزارش
report progarm generator U تولیدبرنامه گزارش
situation report U گزارش وضعیت
subemit a report U گزارش دادن
report program U برنامه گزارش
report writer U گزارش نویسی
report writer U نویسنده گزارش
reportable U گزارش دادنی
logs U گزارش سفرهواپیما
report generator U مولد گزارش
viva report U گزارش شفاهی
visualreport U گزارش بصری
to give forth U گزارش دادن
technical report U گزارش فنی
report generation U تولید گزارش
survey report U گزارش بازرسی
submit a report U گزارش دادن
status report U گزارش وضعیت
rpg U مولدبرنامه گزارش
journal U گزارش روزانه
detailed report U گزارش مشروح
story U روایت گزارش
actions U گزارش وضع
log U گزارش سفرهواپیما
reports U گزارش دیدبانی
edit line U خط گزارش وضعیت
error report U گزارش خطا
reports U گزارش دادن به
reports U گزارش دادن
journals U گزارش روزانه
command report U گزارش فرماندهی
accident reporting U گزارش حادثه
an incomprehensive report U گزارش کوتاه
annual report U گزارش سالانه
annual report U گزارش سالیانه
blue bark U گزارش حرکت
blue bell U گزارش جنایت
blue bell U گزارش بدرفتاری
bruit U گزارش سروصدا
commentary U گزارش رویداد
commentaries U گزارش رویداد
final report U گزارش نهایی
return U گزارش دادن
report U گزارش دادن به
report U گزارش دادن
account U اهمیت گزارش
returns U گزارش رسمی
returns U گزارش دادن
internal report U گزارش داخلی
returning U گزارش رسمی
returning U گزارش دادن
returned U گزارش رسمی
management report U گزارش مدیریت
returned U گزارش دادن
return U گزارش رسمی
minute U گزارش وقایع
hot report U گزارش مهم
reported U گزارش دادن
flash report U گزارش انی
report U گزارش دیدبانی
action U گزارش وضع
reported U گزارش دادن به
reported U گزارش دیدبانی
accelerating pump U پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود
log U گزارش سفرنامه کشتی
call-up U دستور ارسال گزارش
to give an account of U گزارش و توضیح دادن
to report [to a body] U گزارش دادن [به اداره ای]
call-ups U دستور ارسال گزارش
contact report U گزارش اخذ تماس
call up U دستور ارسال گزارش
According to the riport . U بقرار این گزارش
bills U گزارش جریان دعوی
reportedly U طبق گزارش یا شایعه
hearing U رسیدگی بمحاکمه گزارش
hearings U رسیدگی بمحاکمه گزارش
weekly progress report U گزارش هفتگی کار
bill U گزارش جریان دعوی
logs U گزارش سفرنامه کشتی
super visum corporis U گزارش معاینه جسد
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
docking report U گزارش تعمیر ناو
schedule report U گزارش زمانبندی شده
progress reporting U گزارش پیشرفت کار
progress report U گزارش پیشرفت کار
report of survey U گزارش تحقیقات یا بررسیها
reportable items U اقلام قابل گزارش
interim report U گزارش پیشرفت کار
logbook U گزارش روزانه سفرکشتی
journal book U دفتر گزارش روزانه
periodic intelligence report U گزارش نوبهای اطلاعاتی
project technical report U گزارش فنی طرح
flash report U گزارش برق اسا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com