English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stet processus U گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pretend U دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending U دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends U دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
bill U گزارش جریان دعوی
bills U گزارش جریان دعوی
calibration U تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
sight adjustment U تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
go to law U اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
range spotting U تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tunes U تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tune U تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
departure report U گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
calibrate U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
sue U دعوی کردن
sues U دعوی کردن
quarrelling U دعوی کردن
sued U دعوی کردن
set up claim to U دعوی کردن
quarrelled U دعوی کردن
quarreling U دعوی کردن
suing U دعوی کردن
quarrels U دعوی کردن
quarreled U دعوی کردن
quarrel U دعوی کردن
compensate U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out U شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensated U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
disaffirm U ترک دعوی کردن
disclaiming U ترک دعوی کردن
disclaims U ترک دعوی کردن
quarrelled U دعوی کردن منازعه
disclaim U ترک دعوی کردن
disclaimed U ترک دعوی کردن
quarrel U دعوی کردن منازعه
litigating U طرح دعوی کردن
traverses U تکذیب کردن دعوی
lodge a complaint U اقامه دعوی کردن
quarreled U دعوی کردن منازعه
subduct U ترک دعوی کردن
quarreling U دعوی کردن منازعه
quarrelling U دعوی کردن منازعه
traversing U تکذیب کردن دعوی
litigates U طرح دعوی کردن
litigated U طرح دعوی کردن
litigate U طرح دعوی کردن
relinquish U ترک دعوی کردن
relinquished U ترک دعوی کردن
relinquishes U ترک دعوی کردن
traverse U تکذیب کردن دعوی
pretend to U دعوی یا ادعا کردن
relinquish a claim U ترک دعوی کردن
traversed U تکذیب کردن دعوی
quarrels U دعوی کردن منازعه
dismissal U عزل مختومه کردن دعوی
pretending U بخود بستن دعوی کردن
pretend U بخود بستن دعوی کردن
to pretend to wisdom U دعوی عقل یا حکمت کردن
pretends U بخود بستن دعوی کردن
dismissals U عزل مختومه کردن دعوی
bring an action against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
litigated U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
to start quarrelling <idiom> U شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
bring a suit against a person U اقامه دعوی علیه کسی کردن
litigating U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
lodge a complaint against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
litigates U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
to square up U خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
processes U جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
process U جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
redundancies U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancy U در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
edited U تصحیح کردن تنظیم کردن
adjusting U تعدیل کردن تنظیم کردن
aligns U تنظیم کردن تطبیق کردن
edit U تصحیح کردن تنظیم کردن
adjusts U تعدیل کردن تنظیم کردن
controls U نظارت کردن تنظیم کردن
align U تنظیم کردن تطبیق کردن
controlling U نظارت کردن تنظیم کردن
to balance out U میزان کردن [تنظیم کردن ]
control U نظارت کردن تنظیم کردن
aligning U تنظیم کردن تطبیق کردن
aligned U تنظیم کردن تطبیق کردن
disaffirm U دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
processor U کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
regulates U تنظیم کردن
tune U تنظیم کردن
to put in to shape U تنظیم کردن
regularizing U تنظیم کردن
regularizes U تنظیم کردن
regularized U تنظیم کردن
regularize U تنظیم کردن
regularises U تنظیم کردن
redact U تنظیم کردن
calibrating U تنظیم کردن
classifying U تنظیم کردن
classify U تنظیم کردن
classifies U تنظیم کردن
calibrates U تنظیم کردن
calibrated U تنظیم کردن
tunes U تنظیم کردن
calibrate U تنظیم کردن
to set out U تنظیم کردن
regulating U تنظیم کردن
regularised U تنظیم کردن
make out U تنظیم کردن
formulating U تنظیم کردن
formulates U تنظیم کردن
formulated U تنظیم کردن
lineup U تنظیم کردن
formulate U تنظیم کردن
attending U تنظیم کردن
attend U تنظیم کردن
attends U تنظیم کردن
set up U تنظیم کردن
frame U تنظیم کردن
to draw out U تنظیم کردن
lay down U تنظیم کردن
to draw up U تنظیم کردن
adjusts U تنظیم کردن
regulated U تنظیم کردن
to make out U تنظیم کردن
regulate U تنظیم کردن
adjusting U تنظیم کردن
regiments U تنظیم کردن
adjustments U تنظیم کردن
regiment U تنظیم کردن
adjust U تنظیم کردن
adjustment U تنظیم کردن
regularising U تنظیم کردن
write U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
spot report U گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
action report U گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
ranging U تنظیم تیر کردن
preset U از پیش تنظیم کردن
draw up U کارها را تنظیم کردن
ranging U تنظیم کردن اسلحه
reconstituted U تنظیم مقیاس کردن
reconstitutes U تنظیم مقیاس کردن
tune up U موتور را تنظیم کردن
reconstitute U تنظیم مقیاس کردن
spot U تنظیم تیر کردن
spots U تنظیم تیر کردن
set the clock U ساعت را تنظیم کردن
adjustments U تنظیم و میزان کردن
pre-set U از پیش تنظیم کردن
reconstituting U تنظیم مقیاس کردن
pre-setting U از پیش تنظیم کردن
pre-sets U از پیش تنظیم کردن
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
adjusting U تصفیه نمودن تنظیم کردن
replenishing U تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishes U تنظیم کردن روغن سلاحها
zeros U روی صفر تنظیم کردن
adjusting U میزان کردن تنظیم کنید
replenish U تنظیم کردن روغن سلاحها
replenished U تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusts U تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts U میزان کردن تنظیم کنید
order U سفارش دادن تنظیم کردن
to draw up a contract U قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
sight in U تنظیم کردن دید در تفنگ
zero U روی صفر تنظیم کردن
zeroes U روی صفر تنظیم کردن
setting up U بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
located U 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
billing U صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
locating U 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locate U 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pressurizing U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
locates U 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
mount U تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
sets U بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
indicting U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indict U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pilot U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilots U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
timing U تنظیم زمان عمل کردن موتور
set U بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
mounts U تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
indicts U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pressurizes U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
edited U تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com