Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To weep and wail .
U
گریه وزاری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ululate
U
باصدای بلند ناله وزاری کردن
Laugh and the world laghs with you, weep and you w.
<proverb>
U
بخندى ,دنیا با تو مى خندد گریه کنى باید بتنهایى گریه گنى.
sobbed
U
گریه گریه کردن
sobbing
U
گریه گریه کردن
sob
U
گریه گریه کردن
sobs
U
گریه گریه کردن
Laugh and the world laughs with you , weep and you wepp alone.
<proverb>
U
بخند تا دنیا با تو بخندد گریه کن تا تنها گریه کنى.
weeping succeeds laughter
U
گریه پس ازخنده می اید از پی خنده گریه است
weep
U
گریه کردن
cry
U
گریه کردن
bemoaning
U
گریه کردن
bemoans
U
گریه کردن
give
U
گریه کردن
cries
U
گریه کردن
gives
U
گریه کردن
weeps
U
گریه کردن
giving
U
گریه کردن
bemoaned
U
گریه کردن
bemoan
U
گریه کردن
to pipe one's eye
U
گریه کردن
boohooing
U
هقهق گریه کردن
boohooed
U
هقهق گریه کردن
boohoo
U
هقهق گریه کردن
to gulp down ones tears
U
گریه رادرگلوحبس کردن
to play the woman
U
گریه کردن ترسیدن
boohoos
U
هقهق گریه کردن
mourn
U
ماتم گرفتن گریه کردن
mourns
U
ماتم گرفتن گریه کردن
mourned
U
ماتم گرفتن گریه کردن
sobbed
U
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobbing
U
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sob
U
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobs
U
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
to turn on the waters
U
یکدفعه شروع به گریه کردن
[اصطلاح روزمره]
whimpering
U
نالیدن زار زار گریه کردن
whimper
U
نالیدن زار زار گریه کردن
whimpers
U
نالیدن زار زار گریه کردن
whimpered
U
نالیدن زار زار گریه کردن
bawling
U
گریه
weeping
U
گریه
bawls
U
گریه
tears
U
گریه
bawl
U
گریه
greets
U
گریه
bawled
U
گریه
greet
U
گریه
greeted
U
گریه
tear
U
گریه
tear-jerker
U
گریه انگیز
f. tears
U
گریه زورکی
sobs
U
بغض گریه
crybabies
U
زود گریه کن
weeper
U
گریه کننده
To begin to weep . to burst into tears .
U
گریه افتا دن
tear-jerkers
U
گریه انگیز
musk cat
U
گریه زیاد
slobbered
U
گریه بچگانه
sob
U
بغض گریه
slobbering
U
گریه بچگانه
slobbers
U
گریه بچگانه
weeping
U
گریه کننده
they mingle their tears
U
با هم گریه می کنند
sobbed
U
بغض گریه
cry
U
فریاد گریه
tearjerker
U
گریه اور
sobbing
U
بغض گریه
tear jerking
U
گریه اور
cries
U
فریاد گریه
slobber
U
گریه بچگانه
crybaby
U
زود گریه کن
sob stories
U
داستان گریه اور
sob story
U
داستان گریه اور
crying is useless
U
گریه سودی ندارد
he wept involuntarily
U
بی اختیار گریه کرد
Tears remedy every irremediable ailment.
<proverb>
U
گریه بر هر درد بى درمان دواست .
To burst into tears (laughter).
U
زیر گریه ( خنده ) زدن
She wept herself to sleep .
U
آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
She looks pathetic in that dress .
U
این لباس به تنش گریه می کند
It is no use crying over spilt milk .
<proverb>
U
بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
hysterics
U
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
adjusts
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
expending
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
adjusting
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
expend
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
endorses
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
expends
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
refers
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
modulating
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
endorsing
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
to secure
U
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
endorsed
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
mended
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
evaporating
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporate
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
to adapt
[to]
U
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
modulate
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
endorse
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com