English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
deactivating group U گروه کم کننده فعالیت
pack U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
to work at a high pressure U با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
pyrochemical U وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
slew U : مقدار زیاد گروه
operant U فعالیت کننده
user group U گروه استفاده کننده
nucleofuge U گروه ترک کننده
leaving group U گروه ترک کننده
feeding group U گروه تغذیه کننده
computer users group U گروه استفاده کننده کامپیوتر
augmenter U زیاد کننده
boosters U زیاد کننده
increaser U زیاد کننده
booster U زیاد کننده
fleets U گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
area coordination group U گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
fleet U گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
diastereotopic group U گروه هدایت کننده به موقعیتهای ارتو پارا
overload release U قطع کننده بار زیاد
photophilous U رشد کننده در نور زیاد
choire-enclosure U [دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
choir-screen U [دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
analysis staff U ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
beach group U گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups U گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party U گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
anti blush tinner U ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
task unit U نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing U یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task forces U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde U گروه بیشمار گروه
hordes U گروه بیشمار گروه
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
acting U فعالیت
activity U فعالیت
actuality U فعالیت
activities U فعالیت
activation U فعالیت
stirred U فعالیت
stirrings U فعالیت
exercises U فعالیت
stirs U فعالیت
functioned U فعالیت
functions U فعالیت
stir U فعالیت
activeness U فعالیت
exercised U فعالیت
exercise U فعالیت
function U فعالیت
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
battery of tests U گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
politicking U فعالیت سیاسی
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
business activity U فعالیت بازرگانی
turn over U عایدی فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
low activity U فعالیت پایین
activity cycle U چرخه فعالیت
inaction U بدون فعالیت
inactivity U عدم فعالیت
somatotonic U فعالیت گرا
somatotonia U فعالیت گرایی
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
venturing U فعالیت اقتصادی
ventures U فعالیت اقتصادی
activity light U چراغ فعالیت
venture U فعالیت اقتصادی
activity drive U سائق فعالیت
events U عمل یا فعالیت
event U عمل یا فعالیت
activity analysis U تحلیل فعالیت
auxiliary activity U فعالیت فرعی
activity chart U نمودار فعالیت
activity quotient U بهر فعالیت
activity rate U نرخ فعالیت
ventured U فعالیت اقتصادی
activation U به فعالیت دراوردن
hey day U روز پر فعالیت
activity wheel U گردونه فعالیت
activity time U زمان هر فعالیت
activity ratio U نسبت فعالیت
activity coefficient U ضریب فعالیت
optical activity U فعالیت نوری
cerebration U فعالیت مغزی
off year U سال کم فعالیت
random activity U فعالیت تصادفی
activated U به فعالیت پرداختن
activates U به فعالیت پرداختن
activating U به فعالیت پرداختن
on stream U درحال فعالیت
operating level U سطح فعالیت
operational environment U محیط فعالیت
reactivation U فعالیت مجدد
activate U به فعالیت پرداختن
critical activity U فعالیت بحرانی
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
muzzling U مانع فعالیت شدن
efficiency U فعالیت مفید بازده
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
slumped U کاهش فعالیت رکود
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
slumping U کاهش فعالیت رکود
background U فعالیت ارتباط دادهای
slump U کاهش فعالیت رکود
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
seismism U فعالیت لزرشی وارتعاشی
trade cycle U دوره فعالیت تجاری
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
slumps U کاهش فعالیت رکود
spheres U مرتبه حدود فعالیت
pickup U تجدید فعالیت چیدن
sphere U مرتبه حدود فعالیت
self activity U فعالیت خود بخود
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
orbits U دور حدود فعالیت
orbited U دور حدود فعالیت
orbit U دور حدود فعالیت
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
forms U سابقه فعالیت اسب
formed U سابقه فعالیت اسب
form U سابقه فعالیت اسب
byway U کار یا فعالیت جنبی
muzzle U مانع فعالیت شدن
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
muzzled U مانع فعالیت شدن
byways U کار یا فعالیت جنبی
muzzles U مانع فعالیت شدن
scope for one's energies U میدان برای ابراز فعالیت
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
precipitancy U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
take the bull by the horns <idiom> U چند نوع فعالیت داشتن
precipitance U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
gastrovascular U دارای فعالیت درمعده ورگها
activity designator U شاخص فعالیت یکان یا قسمت
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
abuzz <adj.> U پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
biological half time U زمان فعالیت یک عامل میکروبی
biogenic U محصول فعالیت موجودات زنده
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
hyperactive U دارای فعالیت بیش ازاندازه
hyperthyroid U ازدیاد فعالیت غذه درقی
force activity designator U شماره ترتیب فعالیت یکان
activation U کنش ور سازی ایجاد فعالیت
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
thermodynamics U مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
home range U جای محدود برای فعالیت حیوانات
pyroclastic U تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
biological half time U زمان امکان فعالیت عامل میکربی
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
to phase out their activities U فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
canvassing U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
depressant U دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
downtime U پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands-on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
resource leveling U زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
academe U فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com