English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
thole U گذاردن اجازه دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
adopting U تعمید دادن نام گذاردن
tell U تشخیص دادن فرق گذاردن
adopts U تعمید دادن نام گذاردن
tells U تشخیص دادن فرق گذاردن
telling-off U تشخیص دادن فرق گذاردن
incommode U ناراحت گذاردن دردسر دادن
re lay U دوباره گذاردن یا قرار دادن
hypothecate U وثیقه قرار دادن رهن گذاردن
take in <idiom> U اجازه دادن
let U اجازه دادن
permit U اجازه دادن
grants U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
granted U اجازه دادن
allow U اجازه دادن
to allow U اجازه دادن
authorises U اجازه دادن
authorising U اجازه دادن
lincense or cence U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
permitting U اجازه دادن
permits U اجازه دادن
authorizes U اجازه دادن
suffers U اجازه دادن
suffered U اجازه دادن
authorizing U اجازه دادن
go through <idiom> U اجازه دادن
authorize U اجازه دادن
letting U اجازه دادن
have it <idiom> U اجازه دادن
allowance U اجازه دادن
to admit of U اجازه دادن
allowances U اجازه دادن
lets U اجازه دادن
suffer U اجازه دادن
allowing U اجازه دادن ستودن
authorisations U اختیاردادن اجازه دادن
to permit oneself U بخود اجازه دادن
licensing U اجازه رفتن دادن
license U اجازه رفتن دادن
let by U اجازه رد شدن دادن
authorization U اختیاردادن اجازه دادن
let in U اجازه دخول دادن
allows U اجازه دادن ستودن
allow U اجازه دادن ستودن
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
licences U اجازه رفتن دادن
enters U اجازه دخول دادن
licence U اجازه رفتن دادن
entered U اجازه دخول دادن
to let in U اجازه دخول دادن
give out <idiom> U اجازه فرار دادن
keep the home fires burning <idiom> U اجازه ادامه دادن
enter U اجازه دخول دادن
let someone through U اجازه ورود دادن
keep someone on <idiom> U اجازه همکاری دادن
licenses U اجازه رفتن دادن
to give a U اجازه حضوردادن گوش دادن
give oneself up to <idiom> U اجازه خوشی را به کسی دادن
to permit somebody something U به کسی اجازه چیزی را دادن
lincense U اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
to license a play U اجازه نمایش داستانی را دادن
to license a book U اجازه چاپ کتابی را دادن
take on <idiom> U استخدام کردن،اجازه دادن
let out U اجازه بیرون امدن دادن
franks U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
franked U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frank U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
to let out U اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
to empower somebody to participate U به کسی اجازه شرکت کردن دادن
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
give free rein to <idiom> U اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
graceful degradation U اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
finder U واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
flowchart U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flow diagram U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
electronic cottage U مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
exquatur U اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
c U استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
repose U گذاردن
set U گذاردن
instate U گذاردن
tabling U تو گذاردن
table U تو گذاردن
tabled U تو گذاردن
to leave out U جا گذاردن
reposal U گذاردن
sets U گذاردن
to lay it on thick U گذاردن
tables U تو گذاردن
lays U گذاردن
skewing U کج گذاردن
lay U گذاردن
invest U گذاردن
skews U کج گذاردن
invests U گذاردن
invested U گذاردن
setting up U گذاردن
to lay it on with a trowel U گذاردن
investing U گذاردن
impone U گذاردن
skew U کج گذاردن
leaving U باقی گذاردن
put away U کنار گذاردن
put-up U در فرف گذاردن
gage U وثیقه گذاردن
bestows U امانت گذاردن
interlay U در میان گذاردن
bestowing U امانت گذاردن
skews U اریب گذاردن
imburse U درکیسه گذاردن
interlocate U در میان گذاردن
consigns U امانت گذاردن
underdo U از کار کم گذاردن
awarded U امانت گذاردن
consign U امانت گذاردن
to leave behind U باقی گذاردن
consigned U امانت گذاردن
consigning U امانت گذاردن
leave U باقی گذاردن
novelize U بدعت گذاردن
award U امانت گذاردن
bulid U بنیان گذاردن
incase U در جعبه گذاردن
bestowed U امانت گذاردن
bestow U امانت گذاردن
put up U در فرف گذاردن
interpose U پا به میان گذاردن
schedules U دربرنامه گذاردن
thwarted U بی نتیجه گذاردن
scheduled U دربرنامه گذاردن
schedule U دربرنامه گذاردن
to join in U پامیان گذاردن
to step in U پامیان گذاردن
encapsulates U درکپسول گذاردن
interposed U پا به میان گذاردن
interposes U پا به میان گذاردن
to d. up U خوراک گذاردن
place U در محلی گذاردن
silo U در سیلو گذاردن
pyx U درجعبه گذاردن
to leave unsaid U نا گفته گذاردن
thwart U بی نتیجه گذاردن
to leave behind U درپس گذاردن
adopt U نام گذاردن
to strike in U پامیان گذاردن
skewing U اریب گذاردن
shelve U در قفسه گذاردن
skew U اریب گذاردن
shelved U در قفسه گذاردن
interposing U پا به میان گذاردن
pouches U درجیب گذاردن
embowel U در روده گذاردن
procrastinate U معوق گذاردن
procrastinated U معوق گذاردن
procrastinates U معوق گذاردن
procrastinating U معوق گذاردن
sash U پنجره گذاردن
checked U نشان گذاردن
sashes U پنجره گذاردن
check U نشان گذاردن
demarcating U نشان گذاردن
encapsulating U درکپسول گذاردن
innovates U بدعت گذاردن
innovating U بدعت گذاردن
reverence U احترام گذاردن
demark U نشان گذاردن
demarcate U نشان گذاردن
encapsulate U درکپسول گذاردن
demarcated U نشان گذاردن
demarcates U نشان گذاردن
exposing U روباز گذاردن
stroke U سرکش گذاردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com