English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nomothetes U کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the law provides that U قانون مقر رمیداردکه درقانون پیش بینی شده است
knight of the post U کسیکه معاشش ازگواهی دروغ دادن فراهم میشد
provisor U کسیکه از طرف پاپ برای گرفتن درامد کلیسامعرفی میشد
master of the horse U کسیکه گماشته بر امورخانواده سلطنتی است میراخور
expressman U کسیکه گماشته گرفتن وزودرساندن امانات است کارمندبنگاه حمل سری
legislatress U قانون گذار زن
legislatrix U قانون گذار زن
legislator U قانون گذار
legislators U قانون گذار
legiskative U قانون گذار
legislative U قانون گذار
nomographer U قانون گذار
constructionist U کسیکه قانون
canonist U کسیکه قانون شرع یا شرعیان بداند
shyster U کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
the requirements of the law U انچه درقانون قید شده
reviewal U تجدیدنظر
reconsideration U تجدیدنظر
reconsiders U تجدیدنظر کردن
reconsider U تجدیدنظر کردن
reconsidering U تجدیدنظر کردن
reconsidered U تجدیدنظر کردن
repleader U درخواست تجدیدنظر استیناف
mediaevalist U کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
as far as possible U تا انجا که میشد
he was ticklish U غلغلکش میشد
the big four U امریکا و ایتالیااطلاق میشد
big five U ایتالیا وژاپن اطلاق میشد
burnt offerings U حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
burnt offering U حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
feeding storm U طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
price as natural ice U یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
psephism U حکمی که بموجب رای مجلس صادر میشد
stripper U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
mural crown U ناجی که به نخستین بالارونده ازدیوار شهر دشمن داده میشد
orderly U گماشته
appointees U گماشته
commissionaires U گماشته
lockman U گماشته
commissionaire U گماشته
procurators U گماشته
orderly officen U گماشته
batman U گماشته
batmen U گماشته
procurator U گماشته
orderlies U گماشته
assignee U گماشته
appointee U گماشته
agents U گماشته وکیل
executive officen U گماشته اجرا
commissary U گماشته مباشر
agent U گماشته وکیل
bureaucreat U گماشته اداری
man of business U وکیل گماشته
commissaries U گماشته مباشر
gorgon U یکی ازسه زنی که موهای سرشان مار بوده و هر کس بدانهانگاه میکردسنگ میشد
subdeacon U معاون گماشته روحانی
dependent U تابع نان خور گماشته
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
code U قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive U قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
incongruously U بی ی نکه با هم جور باشدیاتطبیق نماید
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
pseudoscope U شیشهای که کاو را کوژکوژراکاو نماید
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
there is nothing like leather U هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
clearing houses U شرکتی که چکها را نقد می نماید
clearing house U شرکتی که چکها را نقد می نماید
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure U قانون اصول محاکمات قانون شکلی
gymnasiarch U گماشته اموزشگاههای بازی وورزش که ازاهل اتن بود ورزشکاربزرگ
to take orders U منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
an inceptive U فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive verb U فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
long shoreman U گماشته بارگیری و بار خالی کنی در بندریا ماهی گیری در کرانه
letters missive U نامه رسمی پادشاه که در ان کسی برای اسقفی گماشته شده است
This company guarantees prompt delivery of goods. U این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
dut of court U ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
to the echo U چنان بلند که تولید انعکاس صدا می نماید
keyth rope system U شبکه زیرزمینی که زهکشهاخط بزرگترین شیب را قطع نماید
line of sight U خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
canon U قانون کلی قانون شرع
penal statute U قانون جزایی قانون مجازات
say's law U قانون سی . براساس این قانون
canons U قانون کلی قانون شرع
consulage U هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
bits U تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
leadsman U کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
bit U تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
marginal productivity law U قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
free carrier U یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
appropriation U در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
Big Brother U دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
gurantee period U مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
implied trust U امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
center of gyration U نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
kelly U قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
over- U گذار
transition U گذار
transitions U گذار
over U گذار
zoogenic U بچه گذار
shelver U در تاقچه گذار
tracked layer U ریل گذار
pricer U قیمت گذار
tracklayer U ریل گذار
pledgor U وثیقه گذار
spotter U خال گذار
accomodating U منت گذار
space bar U فاصله گذار
transition period U دوره گذار
salver U مرهم گذار
transition state U حالت گذار
pledgor U رهن گذار
crossing site U محل گذار
transit time U زمان گذار
pracitcable U گذار کردنی
impressionistic U برداشت گذار
bypassing U کنار گذار
bailor U امانت گذار
bailer U امانت گذار
marker pen علامت گذار
trend-setter U بدعت گذار
bypass U کنار گذار
bypassed U کنار گذار
bypasses U کنار گذار
shelver U در قفسه گذار
heretic U بدعت گذار
prizer U قیمت گذار
coder U رمز گذار
tapper U توپی گذار
valuer U قیمت گذار
trend-setters U بدعت گذار
salvers U مرهم گذار
heretics U بدعت گذار
assessor U خراج گذار
valuers U قیمت گذار
mortgagor U رهن گذار
grounder U پایه گذار
grounder U کار گذار
graduator U درجه گذار
grader U نمره گذار
investors U سرمایه گذار
outdoor recreation U گشت و گذار
oviparous U تخم گذار
encoder U رمز گذار
punctuator U نقطه گذار
investor U سرمایه گذار
instaurator U بنیاد گذار
insurant U بیمه گذار
legator U میراث گذار
marker U نشان گذار
markers U نشان گذار
lienee U وثیقه گذار
handler U دسته گذار
handlers U دسته گذار
racer U مسابقه گذار
racers U مسابقه گذار
lowpass U پایین گذار
mark sense U نشان گذار
insured U بیمه گذار
dotter U نقطه گذار
founder U بنیان گذار
auctioneer U حراج گذار
swindlers U کلاه گذار
swindler U کلاه گذار
demographic transition U گذار جمعیت
differentiator U فرق گذار
foundered U بنیان گذار
pawnor U رهن گذار
foundering U بنیان گذار
auctioneers U حراج گذار
contributory U خراج گذار
blazers U علامت گذار
discriminator U فرق گذار
blazer U علامت گذار
deepositor U ودیعه گذار
depositor U امانت گذار
innovators U بدعت گذار
innovator U بدعت گذار
founders U بنیان گذار
free capital U سرمایه گذار پولی
spacebar U کلید فاصله گذار
net laying ship U کشتی تور گذار
money lender U پول به بهره گذار
truster U ودیعه گذار اعتباردهنده
dan layers U شناوه بویه گذار
dan runner U کشتی بویه گذار
position control U پیچ مرکز گذار
mine layer U کشتی مین گذار
testator U شاهد میراث گذار
minelayer U کشتی مین گذار
minelayer U ناو مین گذار
miscreant U بدعت گذار خبیث
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com