English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wine cooper U کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
melodramatist U کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
ringman U کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
piecer U درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
he has a rushing business U کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
bibulous U باده دوست باده نوش
mediaevalist U کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
strippers U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
stripper U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
he is on his legs U کارش دایراست
intercalate U جادادن
embed U جادادن
placement U جادادن
to work in U جادادن
embedment U جادادن
accommodates U جادادن
houses U جادادن
embeds U جادادن
accommodated U جادادن
infix U جادادن
inserts U جادادن
inserting U جادادن
insert U جادادن
receives U جادادن
placements U جادادن
receive U جادادن
housed U جادادن
accomodate U جادادن
house U جادادن
he prospered in his business U کارش بالا گرفت
He is completely absorbed by his business. U کاملاجذب کارش است
He is attentive to his work . U متوجه کارش است
inns U درمسافرخانه جادادن
inn U درمسافرخانه جادادن
spatchcock U با شتاب جادادن
barrack U درسربازخانه جادادن
barracked U درسربازخانه جادادن
barracking U درسربازخانه جادادن
engraft U نشاندن جادادن
He is unpredicateble. He acts haphazardly. U کارش حساب وکتابی ندارد
He eventually landed in prison . U عاقبت کارش بزندان کشید
Let the secretary get on with it . U بگذارید منشی کارش را بکند
he drives a roaring trade U کارش خوب گرفته است
to fix up U مرتب کردن جادادن
fix U جادادن چشم دوختن به
fixes U جادادن چشم دوختن به
installs U سوار کردن جادادن
install U سوار کردن جادادن
pavilion U درکلاه فرنگی جادادن
pavilions U درکلاه فرنگی جادادن
installing U سوار کردن جادادن
intromit U جادادن منصوب کردن
interleave U در میان چیزی جادادن
the juice of the grape U باده
wine U باده
wines U باده
get off one's butt <idiom> U سرش شلوغه کارش شروع شده
fastest U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasts U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasted U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
to put up U زنانه درست کردن جادادن
to lay down wine U شراب را انبار کردن یا جادادن
to insert a letter in a word U حرفی را در میان واژهای جادادن
embower U درداربست جادادن در سایبان نشاندن
malt worm U باده خور
bacchvs U رب النوع باده
chalice U جام باده
vinous flavour U مزه باده
libertines U باده گساروعیاش
bacchant U باده پرست
chalices U جام باده
oenomel U باده انگبینی
guzzler U باده خوار
toper U باده گسار
guzzler U باده خور
vinosity U باده گساری
vinous U ماننده باده
to drink wine U باده نوشیدن
libertine U باده گساروعیاش
bender U باده پرستی
oenomeeter U باده سنج
oenology U باده شناسی
oenologist U باده شناس
quaffer U باده گسار
menad U زن باده گسار
rummer U جام باده
wineshop U باده فروشی
wino U باده پرست
benders U باده پرستی
canned U مست باده
maenad U زن باده گسار
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
I have no fault to find with his work . U از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
ensconcing U پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconce U پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconces U پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
carrot and stick <idiom> U قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
ensconced U پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
bacchus U رب النوع شراب و باده
puncheon U بشکه یاخمره باده
sherry cobbler U باده سفیداشپانی بالیمووقندوغیره
bacchanalia U جشن باده گساری
wine bibber U باده نوش میگسار
bacchantic U وابسته به باده گساری
muscadine U باده انگور مشک
Intoxicated with pride . U مست باده غرور
boat train U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
He'll never get anywhere. U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
i overpaid him for his work U مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
boat trains U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
barkeeper U باده فروش صاحب میکده
pledge U بسلامتی کسی باده نوشیدن
pledging U بسلامتی کسی باده نوشیدن
barkeep U باده فروش صاحب میکده
pledges U بسلامتی کسی باده نوشیدن
stum U شیره انگور باده تازه
pledged U باده نوشی بسلامتی کسی
pledged U بسلامتی کسی باده نوشیدن
sangaree U باده قرمز ادویه زده
bacchanal U الههء باده وباده پرستی
pledges U باده نوشی بسلامتی کسی
toasts U باده نوشی بسلامتی کسی
toast U باده نوشی بسلامتی کسی
toasted U باده نوشی بسلامتی کسی
toasting U باده نوشی بسلامتی کسی
magnum U بطری که دو باده در ان جای گیرد
greybeard U کوزه سنگی برای باده
magnums U بطری که دو باده در ان جای گیرد
pledge U باده نوشی بسلامتی کسی
pledging U باده نوشی بسلامتی کسی
dynamic U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
paintress U زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
chimney sweep U کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
dynamically U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
chimney sweeps U کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
to get in somebody's way U مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
pawn broker U کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
bacchanalian U وابسته به جشن باده گساری و شادمانی
cellaret U گنجهای که شیشههای باده دران میگذارند
He'll never amount to anything. <idiom> U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
quantum meruit U هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
industrial union U اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
the inquisition U دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
bill posters U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
bill poster U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
lachryma christi U باده سرخ و شیرینی که درجنوب درست می کنند
supernaculum U باده خوشگوارکه سزاوار تاته نوشیدن است
daemon U در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
air man U کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
poms U یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
pom U یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
ithyphallic U وابسته بصورت ذکر که درجشنهای BACCHUSدارگونه باده دست گرفته می بردند
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
Bounty hunter U جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
knife boy U خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
he was p in his business U خوب بود کارش رونق گرفته بود
incorporate U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporating U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
wine does not a with me U شراب بمن نمیسازد باده بمن سازگار نیست
wine seller U میفروش باده فروش شراب فروش خمار
dragman U کسیکه
whom U کسیکه
gospeller U کسیکه
one who U کسیکه
blessed is he who U کسیکه
whomso U بهر کسیکه
minimalist U کسیکه خرسنداست
introspectionist U کسیکه معتقد به
long shot U کسیکه درمسابقات
constructionist U کسیکه قانون
stalker U کسیکه میخرامد
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
tugger U کسیکه کوشش وتقلامیکند
jogger U کسیکه اهسته می دود
benedick U کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
figurant U کسیکه باجمع میرقصد
wonder worker U کسیکه معجزه میکند
rumormonger U کسیکه شایعه میسازد
misogynists U کسیکه از زن بیزار است
misogynist U کسیکه از زن بیزار است
nobs U کسیکه از طبقات بالاباشد
scaler U کسیکه مقیاس بکارمیبرد
euphuist U کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
obstructionist U کسیکه برای جلوگیری
pall bearer U کسیکه در همراهی با جنازه
nob U کسیکه از طبقات بالاباشد
joggers U کسیکه اهسته می دود
snorter U کسیکه خرناس میکشد
heliophobe U کسیکه ازافتاب بیزاراست
hylicist U کسیکه معتقد به مادیات است
stargazer U کسیکه به ستاره ها خیره شده
revenant U کسیکه که ازغربت یاتبعیدبرگشته است
symposiarch U کسیکه جلسهای را اداره میکند
soliloquist U کسیکه باخود حرف میزند
weaner U کسیکه بچه را از شیر میگیرد
inductee U کسیکه وارد خدمت شده
soliloquizer U کسیکه باخود حرف میزند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com