English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to make something clear U چیزی را روشن کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
touch U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
Other Matches
(a) case in point <idiom> U مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
illumination by diffusion U روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
illuminates U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flashes U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight U روز روشن روشن کردن
daylit U روز روشن روشن کردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
explains U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained U روشن کردن باتوضیح روشن کردن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
hard U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati U روشن ضمیران روشن فکران
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
clarify U روشن کردن
clarifying U روشن کردن
lumine U روشن کردن
to clear up U روشن کردن
to switch on U روشن کردن
ignited U روشن کردن
ignites U روشن کردن
ignite U روشن کردن
elucidating U روشن کردن
brighten U روشن کردن
brightened U روشن کردن
brightening U روشن کردن
brightens U روشن کردن
refreshes U روشن کردن
refreshed U روشن کردن
to bring tl light U روشن کردن
clearest U : روشن کردن
refresh U روشن کردن
clears U : روشن کردن
elucidates U روشن کردن
clarifies U روشن کردن
elucidated U روشن کردن
elucidate U روشن کردن
clear U : روشن کردن
turn on U روشن کردن
clearer U : روشن کردن
to fire up U روشن کردن
fire up U روشن کردن
illumining U روشن کردن
relume U روشن کردن
illumined U روشن کردن
illumine U روشن کردن
illume U روشن کردن
illuminate U روشن کردن
light U روشن کردن
lighted U روشن کردن
power on U روشن کردن
power up U روشن کردن
illuminating U روشن کردن
illumines U روشن کردن
illuminates U روشن کردن
lightest U روشن کردن
to shed light on U روشن کردن
igniting U روشن کردن
emblaze U روشن کردن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
illuminate U روشن کردن منطقه
lighten U درخشیدن روشن کردن
ignite U روشن کردن گیراندن
to kindle U آتش روشن کردن
to light a cigarette U سیگاری را روشن کردن
illuminating U روشن کردن منطقه
cold start U دوباره روشن کردن
illuminates U روشن کردن منطقه
turn over <idiom> U موتور را روشن کردن
to start a car [to crank a car] [American English] U ماشینی را روشن کردن
To light a fire . U آتش روشن کردن
to play with fire U آتش روشن کردن
ignited U روشن کردن گیراندن
To light ( kindle) a fire. U آتش روشن کردن
clarifies U روشن کردن یا شدن
explicating U روشن کردن فاهرکردن
clarify U روشن کردن یا شدن
explicates U روشن کردن فاهرکردن
clarifying U روشن کردن یا شدن
cold U روشن کردن یک کامپیوتر
lightened U درخشیدن روشن کردن
colder U روشن کردن یک کامپیوتر
lightens U درخشیدن روشن کردن
lightening U درخشیدن روشن کردن
colds U روشن کردن یک کامپیوتر
coldest U روشن کردن یک کامپیوتر
igniting U روشن کردن گیراندن
to make oneself clear <idiom> U منظور را روشن کردن
explicated U روشن کردن فاهرکردن
refurbish U روشن و تازه کردن
to bring out in relief U برجسته یا روشن کردن
refurbished U روشن و تازه کردن
refurbishes U روشن و تازه کردن
ignites U روشن کردن گیراندن
refurbishing U روشن و تازه کردن
restart U روشن کردن دوباره
owl light U کمی روشن کردن
explicate U روشن کردن فاهرکردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
turn on <idiom> U روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen U صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
alight U روشن کردن اتش زدن
alights U روشن کردن اتش زدن
alighting U روشن کردن اتش زدن
clearest U پیام کشف روشن کردن
to turn on U روشن کردن [کلید الکتریکی]
clears U پیام کشف روشن کردن
alighted U روشن کردن اتش زدن
illumination U روشن کردن منطقه روشنایی
upstart U یکه خوردن روشن کردن
enlighten U روشن کردن تعلیم دادن
mezzotint U نقاشی سایه روشن کردن
enucleate U روشن کردن توضیح دادن
mezzotinto U نقاشی سایه روشن کردن
enlightens U روشن کردن تعلیم دادن
enlightening U روشن کردن تعلیم دادن
upstarts U یکه خوردن روشن کردن
search light illumination U روشن کردن منطقه با نورافکن
shine U براق کردن روشن شدن
clear U پیام کشف روشن کردن
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
clearer U پیام کشف روشن کردن
shines U براق کردن روشن شدن
turn on U بجریان انداختن روشن کردن
illuminations U روشن کردن منطقه روشنایی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
to put one's affairs in order [to settle one's business] U تکلیف کار خود را روشن کردن
refresh U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
runs U به کار انداختن روشن کردن موتور
run U به کار انداختن روشن کردن موتور
illumination plan U طرح روشن کردن منطقه نبرد
illume U منور کردن روشن فکر ساختن
refreshes U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to kick-start a motorcycle U موتورسیکلتی را با پا هندل زدن [روشن کردن]
powered U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
to start U روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
to switch on the dipped [dimmed] headlights U چراغ نور پایین [ماشین] را روشن کردن
talk out U بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
cold U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
formats U تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
format U تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
colder U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colder U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
illumination by reflection U روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
coldest U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
switch U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
cold boot U روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold fault U نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
switched U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
colds U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
shadow RAM U ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
sense U روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sensed U روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
autos U امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
senses U روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
to rev [British E] the engine U موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
auto U امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
to goose [American E] the engine U موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
to jump-start someone's car U کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
squawking U در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
pictures U که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com