English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
take the bull by the horns <idiom> U چند نوع فعالیت داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
Other Matches
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
functions U فعالیت
activeness U فعالیت
functioned U فعالیت
activities U فعالیت
activity U فعالیت
function U فعالیت
exercised U فعالیت
exercise U فعالیت
exercises U فعالیت
stirs U فعالیت
stirrings U فعالیت
stirred U فعالیت
stir U فعالیت
acting U فعالیت
actuality U فعالیت
activation U فعالیت
cerebration U فعالیت مغزی
critical activity U فعالیت بحرانی
politicking U فعالیت سیاسی
event U عمل یا فعالیت
business activity U فعالیت بازرگانی
events U عمل یا فعالیت
reactivation U فعالیت مجدد
inactivity U عدم فعالیت
activate U به فعالیت پرداختن
activates U به فعالیت پرداختن
activity coefficient U ضریب فعالیت
activity ratio U نسبت فعالیت
activity chart U نمودار فعالیت
activity analysis U تحلیل فعالیت
activity time U زمان هر فعالیت
operational environment U محیط فعالیت
operating level U سطح فعالیت
operant U فعالیت کننده
activity rate U نرخ فعالیت
activating U به فعالیت پرداختن
activity quotient U بهر فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
activity light U چراغ فعالیت
inaction U بدون فعالیت
activity drive U سائق فعالیت
activated U به فعالیت پرداختن
activity cycle U چرخه فعالیت
on stream U درحال فعالیت
off year U سال کم فعالیت
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
auxiliary activity U فعالیت فرعی
optical activity U فعالیت نوری
venture U فعالیت اقتصادی
ventured U فعالیت اقتصادی
somatotonic U فعالیت گرا
ventures U فعالیت اقتصادی
somatotonia U فعالیت گرایی
venturing U فعالیت اقتصادی
hey day U روز پر فعالیت
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
low activity U فعالیت پایین
random activity U فعالیت تصادفی
turn over U عایدی فعالیت
activation U به فعالیت دراوردن
activity wheel U گردونه فعالیت
pickup U تجدید فعالیت چیدن
orbited U دور حدود فعالیت
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
orbit U دور حدود فعالیت
orbits U دور حدود فعالیت
forms U سابقه فعالیت اسب
self activity U فعالیت خود بخود
seismism U فعالیت لزرشی وارتعاشی
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
trade cycle U دوره فعالیت تجاری
muzzled U مانع فعالیت شدن
muzzle U مانع فعالیت شدن
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
efficiency U فعالیت مفید بازده
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
form U سابقه فعالیت اسب
formed U سابقه فعالیت اسب
muzzling U مانع فعالیت شدن
slumping U کاهش فعالیت رکود
slumped U کاهش فعالیت رکود
slump U کاهش فعالیت رکود
slumps U کاهش فعالیت رکود
muzzles U مانع فعالیت شدن
sphere U مرتبه حدود فعالیت
byways U کار یا فعالیت جنبی
spheres U مرتبه حدود فعالیت
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
background U فعالیت ارتباط دادهای
byway U کار یا فعالیت جنبی
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
deactivating group U گروه کم کننده فعالیت
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
scope for one's energies U میدان برای ابراز فعالیت
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
force activity designator U شماره ترتیب فعالیت یکان
biogenic U محصول فعالیت موجودات زنده
biological half time U زمان فعالیت یک عامل میکروبی
gastrovascular U دارای فعالیت درمعده ورگها
hyperthyroid U ازدیاد فعالیت غذه درقی
abuzz <adj.> U پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
to work at a high pressure U با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
precipitancy U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
precipitance U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
activity designator U شاخص فعالیت یکان یا قسمت
hyperactive U دارای فعالیت بیش ازاندازه
activation U کنش ور سازی ایجاد فعالیت
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
pyrochemical U وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
thermodynamics U مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
pyroclastic U تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
home range U جای محدود برای فعالیت حیوانات
biological half time U زمان امکان فعالیت عامل میکربی
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
canvass U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
to phase out their activities U فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
depressant U دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
downtime U پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands-on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
academe U فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
resource leveling U زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
suppression U خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method U عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
league of nations U تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
hub U (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
dynamically U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
Conservative Party U یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
major activity U قسمت عمده فعالیت عمده
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
operating level U سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
to go hot U تب داشتن
relieve U داشتن
lackvt U کم داشتن
to have possession of U داشتن
to have f. U تب داشتن
to be feverish U تب داشتن
intercommon U داشتن
owned U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com