Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
putrefied
U
چرک نشستن چرک کردن
putrefies
U
چرک نشستن چرک کردن
putrefy
U
چرک نشستن چرک کردن
putrefying
U
چرک نشستن چرک کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
scrawl
U
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawled
U
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawling
U
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawls
U
خط خطی کردن گشاد نشستن
clog
U
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogged
U
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogs
U
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
grabble
U
پهن نشستن جمع اوری کردن
to have the pout
U
در گوشه ای نشستن و قهر کردن
[اصطلاح مجازی]
to be in the pouts
U
در گوشه ای نشستن و قهر کردن
[اصطلاح مجازی]
Other Matches
to sit out
U
نشستن بیشتر نشستن از
forward seat
U
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
running aground
U
به گل نشستن
awaiting
U
نشستن
await
U
نشستن
seized
U
نشستن
perching
U
نشستن
to take a chair
U
نشستن
perched
U
نشستن
sits
U
نشستن
seize
U
نشستن
awaited
U
نشستن
awaits
U
نشستن
perches
U
نشستن
recoils
U
پس نشستن
seizes
U
نشستن
recoiling
U
پس نشستن
to give ground
U
پس نشستن
recoiled
U
پس نشستن
sit
U
نشستن
recoil
U
پس نشستن
perch
U
نشستن
to lose ground
U
پس نشستن
swamps
U
به گل نشستن قایق
to sit up
U
راست نشستن
bench
U
بر کرسی نشستن
thrones
U
برتخت نشستن
to knock back
U
عقب نشستن
abate
فرو نشستن
benches
U
بر کرسی نشستن
ground position
U
در خاک نشستن
to run aground
U
بگل نشستن
sit up
U
راست نشستن
subsiding
U
فرو نشستن
landing
U
نشستن هواپیما
landings
U
نشستن هواپیما
sagged
U
فرو نشستن
strands
U
به گل نشستن کشتی
dwit koobi
U
نشستن به عقب
strand
U
به گل نشستن کشتی
land
U
به گل نشستن کشتی
land
U
به زمین نشستن
land
U
بزمین نشستن
sag
U
فرو نشستن
sags
U
فرو نشستن
rankled
U
چرک نشستن
subsides
U
فرو نشستن
ambush
U
در کمین نشستن
ambushed
U
در کمین نشستن
subsided
U
فرو نشستن
ambushes
U
در کمین نشستن
straddled
U
گشاد نشستن
ambushing
U
در کمین نشستن
straddle
U
گشاد نشستن
straddles
U
گشاد نشستن
subside
U
فرو نشستن
rankling
U
چرک نشستن
rankles
U
چرک نشستن
bow out
U
عقب نشستن
sprawling
U
پهن نشستن
to a the throne
U
برتخت نشستن
to take ground
U
بگل نشستن
rankle
U
چرک نشستن
to lie in a
U
درکمین نشستن
to come to the throne
U
بر تخت نشستن
sprawls
U
پهن نشستن
to fill the chair
U
برکرسی نشستن
to fall back
U
عقب نشستن
to f. the throne
U
برتخت نشستن
sprawl
U
پهن نشستن
to hunker down
U
چمباتمه نشستن
to take the wheel
U
پشت رل نشستن
to take ground
U
بخاک نشستن
ground
U
بزمین نشستن
sit up
<idiom>
U
بیدار نشستن
suppurate
U
چرک نشستن
swamp
U
به گل نشستن قایق
insidiate
U
در کمین نشستن
stranding
U
به گل نشستن کشتی
swamped
U
به گل نشستن قایق
give way
U
عقب نشستن
swamping
U
به گل نشستن قایق
throne
U
برتخت نشستن
outsit
U
بیشتر نشستن از
setback
U
عقب نشستن
setbacks
U
عقب نشستن
to lie in w
U
درکمین نشستن
take sanctuary
U
بست نشستن
sitting duck
<idiom>
U
بی خیال نشستن
hunker down
U
روی پا نشستن
slump test
U
ازمایش فرو نشستن
primer setback
U
عقب نشستن چاشنی
to sit on the bench
U
روی نیمکت نشستن
beached
U
بگل نشستن کشتی
landing
U
بزمین نشستن هواپیما
landings
U
بزمین نشستن هواپیما
sprawling
U
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
beaches
U
بگل نشستن کشتی
sprawls
U
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
beach
U
بگل نشستن کشتی
sit idly by
<idiom>
U
عین ماست نشستن
sit out
U
تا پایان چیزی نشستن
waylaid
U
درکمین کسی نشستن
stranding
U
به گل نشستن تصادفی کشتی
waylay
U
درکمین کسی نشستن
waylays
U
درکمین کسی نشستن
waylaying
U
درکمین کسی نشستن
sprawl
U
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
To come to grief. To be runied.
U
بخاک سیاه نشستن
to sit under a pre cher
U
پای وعظ واعظی نشستن
sprawl
U
گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawling
U
گشاد نشستن هرزه روییدن
still hunting
U
شکار باروش در کمین نشستن
round out
U
دورزدن هواپیما برای نشستن
To sit (walk) straight.
U
راست نشستن ( راه رفتن )
hatch
U
نصفه در روی تخم نشستن
hatched
U
نصفه در روی تخم نشستن
To incite someone.
U
زیر پای کسی نشستن
sprawls
U
گشاد نشستن هرزه روییدن
hatches
U
نصفه در روی تخم نشستن
mump
U
خاموش وعبوس نشستن ترشرو بودن
bench
U
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
swat
U
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatted
U
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
To accpt the consequences . to face the music .
U
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
benches
U
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
swatting
U
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
pewage
U
پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
deflation port
U
سوپاپ بزرگ در بالای بالن برای خروج هوا هنگام نشستن
landing gear
U
چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
squat
U
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squatted
U
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squats
U
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squatting
U
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
landing approach
U
مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
landing area
U
منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
clevis bolt
U
پیچ مخصوصی با سر گردشکافدار برای نشستن پیچ گوشتی
parquet
U
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
head dip
U
نشستن روی تخته موج وفروبردن سر به موج
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com