Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
retreating chin
U
چانه عقب رفته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
damped wave
U
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number
U
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set).
U
آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindles
U
رفته رفته کوچک شدن
dwindled
U
رفته رفته کوچک شدن
dwindle
U
رفته رفته کوچک شدن
dwindling
U
رفته رفته کوچک شدن
to peter out
U
رفته رفته کوچک شدن
haggles
U
چانه
chins
U
چانه
haggling
U
چانه
mentum
U
چانه
ago
U
چانه
chin
U
چانه
haggled
U
چانه
chaffer
U
چانه
haggle
U
چانه
higgle
U
چانه زدن
haggles
U
چانه زدن
haggled
U
چانه زدن
haggle
U
چانه زدن
haggling
U
چانه زدن
shaven chin
U
چانه تراشیده
lanternjaws
U
چانه دراز
lantern jawed
U
چانه دراز
bargains
U
چانه زدن
chinned
U
دارای چانه
bargaining
U
چانه زدن
bargain
U
چانه زدن
bargained
U
چانه زدن
collective bargaining
U
چانه زنی
bargaining
U
چانه زنی در معامله
bargain
U
چانه زنی در معامله
chin stay
U
بند زیر چانه
chapfallen
U
دارای چانه اویزان
bargained
U
چانه زنی در معامله
bargains
U
چانه زنی در معامله
lantern jaw
U
دارای چانه باریک
lantern jaw
U
چانه باریک ودراز
wage bargain
U
چانه زنی دستمزد
bargaining
U
داد و ستد چانه زدن
bargained
U
چانه زنی در معاملات معامله
bargains
U
چانه زنی در معاملات معامله
bargain
U
چانه زنی در معاملات معامله
bargaining
U
چانه زنی در معاملات معامله
bargain
U
داد و ستد چانه زدن
bargains
U
داد و ستد چانه زدن
bargained
U
داد و ستد چانه زدن
bargaining theory of wages
U
نظریه چانه زنی مزدها
We have a neither bargained nor haggled , and the bride has been brought home.
<proverb>
U
نه چک زدیم نه چانه عروس آمد تو خانه.
uppercuts
U
مشتی که اززیر به چانه حریف زده شود
uppercut
U
مشتی که اززیر به چانه حریف زده شود
short tempered
U
از جا در رفته
gradually
U
رفته رفته
bit by bit
<adv.>
U
رفته رفته
thrawart
U
در رفته
by inches
U
رفته رفته
gradually
<adv.>
U
رفته رفته
by degrees
<adv.>
U
رفته رفته
dislocated
U
در رفته
in process of time
U
رفته رفته
frenetical
U
از جا در رفته
departed
U
رفته
inchmeal
U
رفته رفته
all in all
U
روی هم رفته
on a par
U
روی هم رفته
retreating forehead
U
پیشانی تو رفته
i have been to paris
U
پاریس رفته ام
he knew that i had gone
U
او میدانست که من رفته ام
averagly
U
روی هم رفته
first and last
U
روی هم رفته
all told
U
روی هم رفته
weatherbeaten
U
رنگ و رو رفته
smudgier
U
رنگ و رو رفته
madding
U
از کوره در رفته
in the lump
U
روی هم رفته
I'm glad he's gone.
U
خوشحالم که او رفته.
truncated soil
U
خاک رو رفته
in the a
U
روی هم رفته
unbridle
U
مهاردر رفته
it has escaped my remembrance
U
از خاطرم رفته
day a day
U
روی هم رفته
smudgy
U
رنگ و رو رفته
deep-set
U
فرو رفته
iam bored
U
حوصله ام سر رفته
smudgiest
U
رنگ و رو رفته
pulled
U
تحلیل رفته
installed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
averaging
U
روی هم رفته
chafed
U
پوست رفته
overseen
U
غلط رفته
jitters
U
از کوره در رفته
exhausted
U
تحلیل رفته
pallid
U
رنگ رفته
gone
<adj.>
U
از دست رفته
overall
U
رویهم رفته
away
U
غایب رفته
averages
U
روی هم رفته
averaged
U
روی هم رفته
neat
U
شسته و رفته
inserted
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
neater
U
شسته و رفته
deployed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
neatest
U
شسته و رفته
altogether
U
روی هم رفته
appointed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
applied
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
average
U
روی هم رفته
overalls
U
رویهم رفته
red-hot
U
ازجادر رفته
consumptives
U
تحلیل رفته
emaciated
U
گوشت رفته
frantic
U
ازکوره در رفته
consumptive
U
تحلیل رفته
frenzied
U
ازجا در رفته
by and large
<idiom>
U
روی هم رفته
windswept
U
بر باد رفته
defunct
U
ازبین رفته
sunken
U
فرو رفته
off shade
U
رنگ رفته
cavetto
U
[پخی تو رفته]
on average
[on av.]
U
روی هم رفته
averaged
U
روی هم رفته
extinct
U
ازبین رفته
revendication
U
استردادزمین ازدست رفته
I feel pins and needles in my foot.
U
پایم خواب رفته
saddle nose
U
بینی فرو رفته
Have you been there recently (lately)
U
تازگیها آنجا رفته ای ؟
ha-ha
U
دیوار فرو رفته
The child
[kid,baby]
has taken after her mother.
بچه به مادرش رفته.
sunken eyes
U
چشمان فرو رفته
He is on leave of absence .
U
مرخصی رفته است
Vanished(shattered, dashed) hopes.
U
امیدها ی بر باد رفته
we cannot undo the past
U
اب رفته بجوی برنمیگردد
go out the window
<idiom>
U
اثرش از بین رفته
As limp as a rag.
U
شل واز حال رفته
what is done cannot be undone
U
اب رفته بجوی برنمیگردد
you are mistaken
U
خطا رفته اید
forged side
U
سطح فرو رفته
powered
U
توان از دست رفته
powering
U
توان از دست رفته
powers
U
توان از دست رفته
washed up
U
بکلی تحلیل رفته
advanced pawn
U
پیاده پیش رفته
pale
U
رنگ رفته بی نور
he must have gone
U
باید رفته باشد
he is off to the war
U
رفته است به جنگ
paler
U
رنگ رفته بی نور
furibund
U
اشفته ازجادر رفته
palest
U
رنگ رفته بی نور
immersed in debt
U
فرو رفته در فرض
income forgone
U
درامداز دست رفته
neat
U
شسته و رفته مرتب
neater
U
شسته و رفته مرتب
lost
U
از دست رفته ضایع
neatest
U
شسته و رفته مرتب
lost chain
U
زنجیره از دست رفته
lorn
U
از دست رفته بربادرفته
power
U
توان از دست رفته
tacky
U
رنگ ورو رفته
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
to have arrived
[expected moment]
U
رسیدن
[به زمان انتظار رفته]
Time hangs heavily on my hands.
U
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
I have lost a lot of blood.
U
خون زیادی از من رفته است
sold
U
فروخته شده بفروش رفته
He wont be back for another six months.
U
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
macaroni
U
ماکارونی جوان خارج رفته
lost
U
از دست رفته تلف شده
wear off
U
فرسوده و از بین رفته شدن
up to the ears
U
غرق سرا پا فرو رفته
ingesta
U
موادی که داخل بدن رفته
the cork went off with apop
U
چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
lost cause
U
جنبش یا آرمان از دست رفته
opportunity cost
U
هزینه فرصت از دست رفته
lost causes
U
جنبش یا آرمان از دست رفته
I have something in my eye.
U
چیزی توی چشمم رفته.
She wI'll be a loser if she refuses.
U
اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
to join the majority
U
رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
shopworn
U
کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
intake
U
جای ابگیری نیروی بکار رفته
intakes
U
جای ابگیری نیروی بکار رفته
My brother has gone abroad.
برادرم رفته خارجه
[خارج از کشور]
To make amends to someone for an injury.
U
وقت از دست رفته جبران کردن
bargained
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargaining
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargain
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains
U
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
sell-out
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell out
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-outs
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
cost of sales
U
قیمت تمام شده کالای فروش رفته
It is an absolute chaos.
U
همه رشته کارها از دست در رفته است
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
i p that they are both gone
U
احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone .
U
نمی دانم کدام گوری رفته است
applied
U
برای هدف معین بکار رفته کاربسته
mattoid
U
کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
dragged
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Vxtreme
U
قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
quasi
U
بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com