English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nock U پیکان برزه گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
darting U پیکان پیکان یا کلاهک موشکها
dart U پیکان پیکان یا کلاهک موشکها
darted U پیکان پیکان یا کلاهک موشکها
darts U پیکان اندازی 2 نفره یا 4 نفره با 3 پیکان در هربار برای هر نفر از مسافت 8 یا 9 متر
the point of an arrow U پیکان
darted U پیکان
barbs U پیکان
barb U پیکان
arrow U پیکان
darting U پیکان
arrows U پیکان
dart U پیکان
head U نوک پیکان
flechette U پیکان پردار
fletcher U پیکان ساز
arrow head U علامت پیکان
arrow head U نوک پیکان
elf bolt U پیکان چخماقی
broad head U نوک پیکان با 2 یا 3 تیغه
bronze arrowhead U نشان پیکان برنزی
darting U پیکان یا زوبین کوچک بازی
dart U پیکان یا زوبین کوچک بازی
darted U پیکان یا زوبین کوچک بازی
dartboard U صفحه دایرهای هدف پیکان اندازی با 02 قسمت
dartboards U صفحه دایرهای هدف پیکان اندازی با 02 قسمت
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
arrow head U پیکان نشان دهنده محل پیاده شدن افراد
arrow pointer U پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
hand U بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
handing U بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
flechette U پیکان شراپنل ساچمه ها یا پیکانهای مخلوط با خرج تلاش که پره دار هستند
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
fingerpost U راهنمای جاده تیر راهنماییکه پیکان مخصوص هدایت داردومسیرجاده رانشان میدهد راهنما
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
take in U تو گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
run home U جا گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
placing U گذاشتن
places U گذاشتن
place U گذاشتن
lay U گذاشتن
lays U گذاشتن
let U گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
lets U گذاشتن
letting U گذاشتن
placements U گذاشتن
leave U گذاشتن
putting U گذاشتن
leaving U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
loads U گذاشتن
load U گذاشتن
placement U گذاشتن
to trample on U گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
puts U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
put U گذاشتن
to hang up U معوق گذاشتن
to sow mines U مین گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
embed U کار گذاشتن
to stand sentinel U نگهبان گذاشتن در
to have the heels of any one U کسیرادردوعقب گذاشتن
to set one's seal to U صحه گذاشتن
to set down U بزمین گذاشتن
respects U احترام گذاشتن به
earmarks U کنار گذاشتن
salve U ضماد گذاشتن
exposing U بی پناه گذاشتن
exposes U بی پناه گذاشتن
to beat back U عقب گذاشتن
to take in a reef U بادبان را تو گذاشتن
expose U بی پناه گذاشتن
respect U احترام گذاشتن به
Welsh U کلاه گذاشتن
to call for tenders U بمناقصه گذاشتن
to put to contract U بمناقصه گذاشتن
to grow in years U پابسن گذاشتن
to hand down U بارث گذاشتن
to set a trap U تله گذاشتن
to keep in d. U امانت گذاشتن
badgers U :سربسر گذاشتن
badgering U :سربسر گذاشتن
invest U سرمایه گذاشتن
to put up forsale U بمزایده گذاشتن
cloister U درصومعه گذاشتن
to put in pledge U گرو گذاشتن
to put by U کنار گذاشتن
to put a way U کنار گذاشتن
embark U درکشتی گذاشتن
to lay aside U کنار گذاشتن
leather U چرم گذاشتن به
embarked U درکشتی گذاشتن
to lay it on with a trowel U کار گذاشتن
to leave a margin U حاشیه گذاشتن
to leave off U کنار گذاشتن
to make a for U دردسترس گذاشتن
embarks U درکشتی گذاشتن
invested U سرمایه گذاشتن
to put up to a U بمزایده گذاشتن
to sell by a U بمزایده گذاشتن
badger U :سربسر گذاشتن
juxtapose U پیش هم گذاشتن
to lay anegg U تخم گذاشتن
invests U سرمایه گذاشتن
juxtapose U پهلوی هم گذاشتن
juxtaposed U پیش هم گذاشتن
investing U سرمایه گذاشتن
juxtaposed U پهلوی هم گذاشتن
juxtaposes U پیش هم گذاشتن
juxtaposes U پهلوی هم گذاشتن
juxtaposing U پیش هم گذاشتن
juxtaposing U پهلوی هم گذاشتن
plight U گرو گذاشتن
cloisters U درصومعه گذاشتن
embarking U درکشتی گذاشتن
hang up U معوق گذاشتن
impawn U گرو گذاشتن
imbark U در کشتی گذاشتن
hypothecate U به رهن گذاشتن
hypothecate U گرو گذاشتن
hold in respect U احترام گذاشتن به
high tender U به مزایده گذاشتن
hand down U به ارث گذاشتن
grow a beard U ریش گذاشتن
put in pledge U گرو گذاشتن
impignorate U رهن گذاشتن
impignorate U گرو گذاشتن
hang-up U معوق گذاشتن
hang-ups U معوق گذاشتن
lay away U کنار گذاشتن
lagvt U سرپوش گذاشتن
intube U در لوله گذاشتن
instal U کار گذاشتن
inshrine U درمزار گذاشتن
incase etc U در لفاف گذاشتن
incase etc U در جعبه گذاشتن
give as a pledge U گرو گذاشتن
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
flyblow U تخم گذاشتن
enchase U در نگین گذاشتن
emplace U کار گذاشتن
dew ret U زیرشبنم گذاشتن
cuple U در بوته گذاشتن
cupel U در بوته گذاشتن
coop U درقید گذاشتن
cleck U تخم گذاشتن
begueath U به ارث گذاشتن
bilk U گذاشتن از پرداخت
saluting U احترام گذاشتن
salutes U احترام گذاشتن
fix U کار گذاشتن
fixes U کار گذاشتن
bench U نیمکت گذاشتن
benches U نیمکت گذاشتن
enshrine U درزیارتگاه گذاشتن
enframe U درقاب گذاشتن
encradle U درگهواره گذاشتن
salute U احترام گذاشتن
saluted U احترام گذاشتن
suspends U مسکوت گذاشتن
strands U تنها گذاشتن
set down U بزمین گذاشتن
point U نوک گذاشتن
put out to interest U به بهره گذاشتن
put on rudder U سکان گذاشتن
bank U در بانک گذاشتن
to set by U کنار گذاشتن
banks U در بانک گذاشتن
suspend U مسکوت گذاشتن
suspending U مسکوت گذاشتن
install U کار گذاشتن
put up to auction U به مزایده گذاشتن
trace U اثر گذاشتن
traced U اثر گذاشتن
traces U اثر گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com