English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stick U پیچ درکار تحمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To put ones nose into other peoples affairs . U درکار دیگران فضولی کردن
too much of a good thing U غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
at work U دست درکار
that depends U تا چه شرایطی درکار باشد
bigbrother U رهبر درکار یا عقیدهای
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
electromagnetic interference U مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
supererogation U زیاده روی درکار خوش خدمتی
Something is wrong. U عیبی درکار [این موضوع] است.
vasbyt U تحمل کردن
sit down under U تحمل کردن
endure U تحمل کردن
keep up U تحمل کردن
sustains U تحمل کردن
sustain U تحمل کردن
sustained U تحمل کردن
experiencing U تحمل کردن
experiences U تحمل کردن
dure U تحمل کردن
experience U تحمل کردن
bide U تحمل کردن
lie down under U تحمل کردن
suffered U تحمل کردن
undergone U تحمل کردن
suffer U تحمل کردن
suffers U تحمل کردن
undergoing U تحمل کردن
abhide U تحمل کردن
undergoes U تحمل کردن
undergo U تحمل کردن
dree U تحمل کردن
stand U تحمل کردن
to bear out U تحمل کردن
withstands U تحمل کردن
tolerated U تحمل کردن
withstand U تحمل کردن
tolerates U تحمل کردن
withstanding U تحمل کردن
thole U تحمل کردن
endures U تحمل کردن
support U تحمل کردن
endured U تحمل کردن
put up with U تحمل کردن
tolerate U تحمل کردن
tolerating U تحمل کردن
withstood U تحمل کردن
to give support to U تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to live through something U چیزی را تحمل کردن
outstand U بیشتر تحمل کردن
stomach U اشتها تحمل کردن
stomached U اشتها تحمل کردن
stomaching U اشتها تحمل کردن
stomachs U اشتها تحمل کردن
force U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forcing U قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
comported U جور بودن تحمل کردن
to suffer a loss U ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
comporting U جور بودن تحمل کردن
to sustain a loss U ضر ردادن تحمل خسارت کردن
bear U تاب اوردن تحمل کردن
to champ the bit U چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comports U جور بودن تحمل کردن
bears U تاب اوردن تحمل کردن
comport U جور بودن تحمل کردن
forborne U دست برداشتن تحمل کردن
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
copyrights U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyright U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
brooking U تحمل کردن سازش کردن
bears U تقبل کردن تحمل کردن
brooks U تحمل کردن سازش کردن
brook U تحمل کردن سازش کردن
bear U تقبل کردن تحمل کردن
brooked U تحمل کردن سازش کردن
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
fanned U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan U بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
passiveness U تحمل
endurance U تحمل
good humor U تحمل
enduringness U تحمل
tolerance U تحمل
tolerances U تحمل
toleration U تحمل
longanimity U تحمل
unbearable U تحمل ناپذیر
forbore U تحمل کرد
fault tolerance U تحمل نقص
insufferable U تحمل ناپذیر
intolerability U تحمل ناپذیری
forbearance U تحمل امساک
tolls U تحمل خسارت
intolerance U عدم تحمل
bearable U تحمل پذیر
weathered U تحمل یابرگزارکردن
sustainable U قابل تحمل
sufferable U تحمل پذیر
toll U تحمل خسارت
endurable U تحمل پذیر
defrayal U تحمل هزینه
tolerator U تحمل کننده
tolling U تحمل خسارت
weather U تحمل یابرگزارکردن
weathers U تحمل یابرگزارکردن
impassibility U تحمل ناپذیری
intolerableness U تحمل نا پذیری
beyond bearing U غیرقابل تحمل
good humouredly U با صبر و تحمل
beyond bearing U تحمل ناپذیر
frustration tolerance U تحمل ناکامی
intolerable U تحمل ناپذیر
unbearably U تحمل ناپذیر
bearing capacity U قدرت تحمل
supportable U قابل تحمل
expected time U زمان تحمل
take it <idiom> U تحمل مشکلات
tolerable U قابل تحمل
impossible [colloquial] <adj.> U تحمل ناپذیر
bearing capacity U گنجایش تحمل
insupportable U تحمل ناپذیر
bearing capacity U فرفیت تحمل
intolerancy U عدم تحمل
abiding U تحمل کننده
tolerable U تحمل پذیر
borne U تحمل کرده یاشده
unsustainable <adj.> U غیر قابل تحمل
taxpaying capacity U تحمل کل بار مالیات
fault tolerance U قدرت تحمل نقص
intolerable U غیر قابل تحمل
breaking load U حداکثر تحمل بار
tolerance U حدود قابل تحمل
tolerances U حدود قابل تحمل
gameness U طاقت تحمل مصائب
insupportably U بطور تحمل ناپذیر
intolerably U بطور تحمل ناپذیر
tolerably U بطور قابل تحمل
insufferably U بطور تحمل ناپذیر
intolerantly U بدون تحمل متعصبانه
stress tolerance U تحمل فشار روانی
bearingly U از روی تحمل و بردباری
insufferable U تن در ندادنی غیر قابل تحمل
i am out of p with it U دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
ties U عضو تحمل کننده کشش
bete noire U ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
smooth something over <idiom> U بهتریا قابل تحمل تر شدن
tail boom U پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
tie U عضو تحمل کننده کشش
at the top of one's bent U تا انجا که می توان تحمل کرد
bearing U قسمت تحمل کننده بار
broad shoulders U نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
transients U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
tolerance U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
tolerances U قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
transient U وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
overweight U تحمل وزن اضافه از طرف اسب
on line fault tolerant system U سیستم تحمل خرابی درون خطی
unbearable U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
unbearably U غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
scaleweight U وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
to see what [mettle] he is made of <idiom> U تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
The nerves can only take so much . U اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
penance U تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
eurytopic U دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
to gild the pill U چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. U بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
puncheon U ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
nobody can take work [abuse] indefinitely. U هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
braced U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
brace U گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
dual U در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
incidence of taxation U تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com