Perdic | پیش رفتگی داشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	to push out U	پیش رفتگی داشتن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	depression U	تو رفتگی
	depressions U	تو رفتگی
	dents U	تو رفتگی
	denting U	تو رفتگی
	dented U	تو رفتگی
	dent U	تو رفتگی
	shrinkage U	اب رفتگی
	intromission U	تو رفتگی
	undermining by water U	اب رفتگی کف
	paddywhack U	از جا در رفتگی
	erosion U	رفتگی
	indenting U	تو رفتگی
	indent U	تو رفتگی
	indents U	تو رفتگی
	chafes U	پوست رفتگی
	franticness U	ازجادر رفتگی
	chafing U	پوست رفتگی
	luxation U	در رفتگی استخوان
	jutted U	پیش رفتگی
	dint U	تور رفتگی
	ingo U	[تو رفتگی در و پنجره]
	chafe U	پوست رفتگی
	discoloration U	رنگ رفتگی
	dint U	تو رفتگی گودی
	ire U	از جادر رفتگی
	excoriation U	پوست رفتگی
	loss U	هدر رفتگی
	juts U	پیش رفتگی
	jut U	پیش رفتگی
	protrusions U	پیش رفتگی
	niches U	تو رفتگی در دیوار
	niche U	تو رفتگی در دیوار
	protrusion U	پیش رفتگی
	lie-by U	تو رفتگی دیوار
	ingoing U	[تو رفتگی در و پنجره]
	fluxion U	خون رفتگی
	submersion U	فرو رفتگی در زیر اب
	atrophy U	تحلیل رفتگی اتروفی
	atrophying U	تحلیل رفتگی اتروفی
	pocket U	پیش رفتگی خط جبهه
	sinkage U	درجه فرو رفتگی
	corrosion U	رفتگی زنگ زدگی
	depression U	فرو رفتگی موضعی
	atrophies U	تحلیل رفتگی اتروفی
	atrophied U	تحلیل رفتگی اتروفی
	luxation U	در رفتگی مفصل استخوان
	depressions U	فرو رفتگی موضعی
	pockets U	پیش رفتگی خط جبهه
	sags U	فرو رفتگی شکم دادگی
	jogs U	جلو امدگی یاعقب رفتگی
	sagged U	فرو رفتگی شکم دادگی
	jogging U	جلو امدگی یاعقب رفتگی
	gall U	زخم پوست رفتگی ساییدگی
	galls U	زخم پوست رفتگی ساییدگی
	jog U	جلو امدگی یاعقب رفتگی
	sag U	فرو رفتگی شکم دادگی
	jogged U	جلو امدگی یاعقب رفتگی
	depigmentation U	بیرنگ شدگی رنگ رفتگی
	strains U	در رفتگی یاضرب عضو یا استخوان اسیب
	strain U	در رفتگی یاضرب عضو یا استخوان اسیب
	pins and needles U	احساس مورمور در اثر خواب رفتگی
	altar-niche U	[تو رفتگی در محراب کلیسا که اغلب نیایشگاه کوچکی است.]
	longed U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	long- U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longs U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	long U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	money to burn <idiom> U	بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
	longer U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longest U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	to keep down U	زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
	to keep up U	از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
	I had pins and needles in my legs. U	ساق پاهایم [در اثر خواب رفتگی] مور مور می کردند.
	differ U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	hoped U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	hopes U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	hoping U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	proffers U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	differs U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	abhorring U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	proffering U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	abhors U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	cost U	قیمت داشتن ارزش داشتن
	differed U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	hope U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	abhorred U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	meanest U	مقصود داشتن هدف داشتن
	meaner U	مقصود داشتن هدف داشتن
	differing U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	mean U	مقصود داشتن هدف داشتن
	resides U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	to have by heart U	ازحفظ داشتن درسینه داشتن
	proffer U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	proffered U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	reside U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	resided U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	to have pins and needles U	مور مور کردن [در اثر خواب رفتگی]
	ground section U	بدنه و پیکر اصلی فرش [که از در هم رفتگی نخ های تار و پود بدست می آید و اسکلت فرش را بوجود می آورد.]
	upkeep U	بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
	to have something in reserve U	چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
	lead a dog's life <idiom> U	زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
	long for U	اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
	lackvt U	کم داشتن
	possess U	داشتن
	owns U	داشتن
	doubt U	شک داشتن
	wanted U	کم داشتن
	lack U	کم داشتن
	doubted U	شک داشتن
	want U	کم داشتن
	intercommon U	داشتن
	possesses U	داشتن
	owned U	داشتن
	own U	داشتن
	to have U	داشتن
	to hold a meeting U	داشتن
	relieve U	داشتن
	relieves U	داشتن
	to hold U	داشتن
	possessing U	داشتن
	relieving U	داشتن
	redolence U	بو داشتن
	doubting U	شک داشتن
	bear U	داشتن
	have U	داشتن
	to go hot U	تب داشتن
	to be feverish U	تب داشتن
	having U	داشتن
	to have f. U	تب داشتن
	to be in a f. U	تب داشتن
	to have possession of U	داشتن
	monogyny U	داشتن یک زن
	bears U	در بر داشتن
	lacks U	کم داشتن
	lacked U	کم داشتن
	doubts U	شک داشتن
	owning U	داشتن
	bears U	داشتن
	to possess U	داشتن
	bear U	در بر داشتن
	To be hesitating. To vacI'llate between. U	تردید داشتن
	to hold [to have] U	نگه [داشتن]
	deserve U	استحقاق داشتن
	believes U	گمان داشتن
	imply U	دلالت داشتن
	believed U	گمان داشتن
	believe U	گمان داشتن
	hears U	خبر داشتن
	tolerates U	طاقت داشتن
	tolerating U	طاقت داشتن
	implies U	دلالت داشتن
	contradicts U	تناقض داشتن با
	implying U	دلالت داشتن
	dubitation U	گمان شک داشتن
	dehydrate U	پسابش داشتن
	to be afraid [of] U	ترس داشتن [از]
	contradict U	تناقض داشتن با
	tolerated U	طاقت داشتن
	tolerate U	طاقت داشتن
	dispateh U	گسیل داشتن
	hear U	خبر داشتن
	deserves U	استحقاق داشتن
	scoot U	سرعت داشتن
	scooted U	سرعت داشتن
	abominating U	تنفر داشتن
	scooting U	سرعت داشتن
	abominates U	تنفر داشتن
	scoots U	سرعت داشتن
	vibrate U	ارتعاش داشتن
	abominated U	تنفر داشتن
	vibrated U	ارتعاش داشتن
	vibrates U	ارتعاش داشتن
	vibrating U	ارتعاش داشتن
	dubitation U	تردید داشتن
	dubitate U	شک داشتن تردیدکردن
	abominate U	تنفر داشتن
	contradicted U	تناقض داشتن با
	occupying U	مشغول داشتن
	retaining U	نگاه داشتن
	retained U	نگاه داشتن
	retain U	نگاه داشتن
	expects U	چشم داشتن
	expecting U	چشم داشتن
	have butterflies in one's stomach U	دلهره داشتن
	retains U	نگاه داشتن
	occupy U	مشغول داشتن
	occupies U	مشغول داشتن
	to follow U	دنباله داشتن
	to continue U	دنباله داشتن
	expected U	چشم داشتن
	have butterflies in one's stomach U	اضطراب داشتن
	fribble U	لکنت داشتن
	gestate U	در شکم داشتن
	protrudes U	برامدگی داشتن
	going to U	قصد داشتن
	stick up U	برجستگی داشتن
	stick-up U	برجستگی داشتن
	stick-ups U	برجستگی داشتن
	expect U	چشم داشتن
	keeps U	نگاه داشتن
	keep U	نگاه داشتن