Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
jam
U
پارازیت دادن
jammed
U
پارازیت دادن
jams
U
پارازیت دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
electronic jamming
U
تولید پارازیت در دستگاههای الکترونیک پخش پارازیت الکترونیکی
barrage jamming
U
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
automatic search jammer
U
دستگاه پخش پارازیت خودکاردر دستگاههای ردیابی دستگاه پخش پارازیت خودکار
block
U
پارازیت
clutters
U
پارازیت
line noise
U
پارازیت خط
noises
U
پارازیت
blooper
U
پارازیت
background noise
U
پارازیت
noise
U
پارازیت
cluttered
U
پارازیت
blocks
U
پارازیت
blocked
U
پارازیت
clutter
U
پارازیت
disturbances
U
پارازیت
parastite
U
پارازیت
disturbance
U
پارازیت
clutters
U
پارازیت اتمسفری
clutter
U
پارازیت اتمسفری
noise transmitter
U
فرستنده پارازیت
sferics
U
پارازیت جوی
jamming
U
پخش پارازیت
cluttered
U
پارازیت اتمسفری
jamming transmitter
U
فرستنده پارازیت
jamming
U
تولید پارازیت
noise suppression
U
پارازیت گیری
noise level
U
سطح پارازیت
anti hum condenser
U
خازن ضد پارازیت
jamming
U
پارازیت فرستادن
debug
U
گرفتن پارازیت
magnetic disturbance
U
پارازیت مغناطیسی
atmospheric interference
U
پارازیت جوی
grid noise
U
پارازیت شبکه
static interference
U
پارازیت جوی
atmospherics
U
پارازیت جوی
debugged
U
گرفتن پارازیت
intensity of noise
U
شدت پارازیت
inductive disturbance
U
پارازیت القائی
debugs
U
گرفتن پارازیت
input noise
U
پارازیت ورودی
input noise
U
پارازیت اولیه
interefernce factor
U
ضریب پارازیت
interference filter
U
صافی پارازیت
interference generator
U
مولد پارازیت
interference level
U
سطح پارازیت
disturbing current
U
جریان پارازیت
distubing voltage
U
ولتاژ پارازیت
interference vcoltage
U
ولتاژ پارازیت
electronic jamming
U
پخش پارازیت
interference limiter
U
محدودکننده پارازیت
interference power
U
توان پارازیت
interference voltage meter
U
ولتمتر پارازیت
radio interference
U
پارازیت رادیویی
suppression capacitor
U
خازن پارازیت گیر
jams
U
مسدود کردن پارازیت
jammed
U
مسدود کردن پارازیت
man made static
U
پارازیت غیر جوی
jamming
U
پارازیت پخش کردن
jam
U
مسدود کردن پارازیت
induced noise
U
پارازیت القاء شده
mush
U
صدای مزاحم پارازیت
parasite
U
صدای مزاحم پارازیت
parasites
U
صدای مزاحم پارازیت
snowy picture
U
صفحه نمایش پر از پارازیت
input noise voltage
U
ولتاژ پارازیت اولیه
interference inverter
U
دیود پارازیت گیر
rejecter
U
دافع دستگاه دفع پارازیت
jam
U
پخش پارازیت کردن در مدار
sweep jamming
U
امواج سیار پارازیت رادیویی
jammed
U
پخش پارازیت کردن در مدار
rejector
U
دافع دستگاه دفع پارازیت
noise
U
صدا راه انداختن پارازیت
jams
U
پخش پارازیت کردن در مدار
noises
U
صدا راه انداختن پارازیت
hash
U
پارازیت تصویر روی یک صفحه نمایش
block
U
پخش پارازیت سدکردن مسیر پیشروی
blocks
U
پخش پارازیت سدکردن مسیر پیشروی
blocked
U
پخش پارازیت سدکردن مسیر پیشروی
repeater jammer
U
دستگاه پخش پارازیت وفرستنده امواج
picture noise
U
پارازیت روی تمام صفحه نمایش
snow
U
پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snowed
U
پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snowing
U
پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snows
U
پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
music
U
در رهگیری هوایی به معنی پخش پارازیت دردستگاههای الکترونیکی است
rope chaff
U
وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار که با طناب سیمی درست میشود
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
chaff
U
وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار نوارهای منعکس کننده امواج رادار
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
clattering
U
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clatter
U
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattered
U
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clatters
U
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
to set forth
U
شرح دادن بیرون دادن
to switch on
U
اتصال دادن جریان دادن
directs
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
illustrate
U
شرح دادن نشان دادن
illustrates
U
شرح دادن نشان دادن
instructed
U
دستور دادن اموزش دادن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
directed
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
illustrating
U
شرح دادن نشان دادن
assigns
U
نسبت دادن تخصیص دادن
informs
U
اطلاع دادن گزارش دادن
massaged
U
ماساژ دادن تغییر دادن
instruct
U
دستور دادن اموزش دادن
massaging
U
ماساژ دادن تغییر دادن
informing
U
اطلاع دادن گزارش دادن
to follow up
U
ادامه دادن قوت دادن
inform
U
اطلاع دادن گزارش دادن
massages
U
ماساژ دادن تغییر دادن
lends
U
عاریه دادن اجاره دادن
garnishing
U
زینت دادن لعاب دادن
slashes
U
چاک دادن شکاف دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
circulates
U
انتشار دادن رواج دادن
individualize
U
تمیز دادن تشخیص دادن
instructs
U
دستور دادن اموزش دادن
individualising
U
تمیز دادن تشخیص دادن
give security for
U
تامین دادن ضامن دادن
individualises
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualised
U
تمیز دادن تشخیص دادن
circulated
U
انتشار دادن رواج دادن
insult
U
فحش دادن دشنام دادن
pottion
U
بهره دادن از جهاز دادن به
circulate
U
انتشار دادن رواج دادن
insulted
U
فحش دادن دشنام دادن
judges
U
حکم دادن تشخیص دادن
individualized
U
تمیز دادن تشخیص دادن
judging
U
حکم دادن تشخیص دادن
slashed
U
چاک دادن شکاف دادن
embellish
U
ارایش دادن زینت دادن
instructing
U
دستور دادن اموزش دادن
embellished
U
ارایش دادن زینت دادن
embellishes
U
ارایش دادن زینت دادن
embellishing
U
ارایش دادن زینت دادن
individualizing
U
تمیز دادن تشخیص دادن
judged
U
حکم دادن تشخیص دادن
individualizes
U
تمیز دادن تشخیص دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com