English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
recurrenge U وقوع مکرر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
eternal U مکرر
repetitive U مکرر
manyfold U مکرر
bis U مکرر
eternity U مکرر
eternities U مکرر
repeated U مکرر
repetitious U مکرر
continual U مکرر
resorted U ملاقات مکرر
resort U ملاقات مکرر
resorts U ملاقات مکرر
frequent visiting U دیدنی مکرر
repeating field U فیلد مکرر
crepitation U انفجار مکرر
compulsiveness U مکرر کاری
tautologize U مکرر گویی
times without number U بطور مکرر
all the time <idiom> U به طور مکرر
old hat U آشنا و مکرر
rebuy U خرید مکرر
rebroadcast U برنامه مکرر
multiple ionization U یونش مکرر
unfrequented U غیر مکرر
repeating decimal U اعشاری مکرر
catalexia U مکرر خوانی
repeating fraction U کسر مکرر
recurring decimal U اعشاری مکرر [ریاضی]
repeating label U برچسب یا مطلب مکرر
haunts U خطور مراجعه مکرر
theatergoer U شخصی که مکرر به تئاترمیرود
haunt U خطور مراجعه مکرر
age U شکستن جسم با فشارهای مکرر
ages U شکستن جسم با فشارهای مکرر
repeats U مکرر کردن تکرار شدن
commuter U رفت و آمد کنندهی مکرر
commuters U رفت و آمد کنندهی مکرر
repeat U مکرر کردن تکرار شدن
to frequent a place U بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
pattern U مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
wear down <idiom> U زوارچیزی دررفتن ،بااستفاده مکرر خراب شدن
patterns U مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
That's old hat! <idiom> U این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
occurrence U وقوع
incidence U وقوع
far between U کم وقوع
occurance U وقوع
occurrences U وقوع
occurence U وقوع
outbreak U وقوع
outbreaks U وقوع
shadow memory U محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
globetrotter U کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
shadow page U محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
globetrotters U کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
imminence U قرابت وقوع
frequentness U کثرت وقوع
interjacency U وقوع در میان
infrequency U ندرت وقوع
the scene is laid in paris U جای وقوع
centricity U وقوع درمرکز
come off U وقوع یافتن
come through U وقوع یافتن
externality U وقوع درخارج
rede U وقوع مصلحت
chronological U بترتیب وقوع
scene U جای وقوع
incidence U تصادف وقوع
frequencies U کثرت وقوع
frequency U کثرت وقوع
scenes U جای وقوع
localities U محل وقوع
contingencies U احتمال وقوع
locality U محل وقوع
under way U درشرف وقوع
presence U وقوع وتکرار
contingency U احتمال وقوع
bring to pass U به وقوع رساندن
done U وقوع یافته
avianize U ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
accident proof U علت وقوع حادثه
chronological U ترتیب زمانی وقوع
failure logcing U ثبت وقوع خرابی
prejudgment U قضاوت قبل از وقوع
imminency U وقوع خطر نزدیک
imminence U وقوع خطر نزدیک
red handed U حین وقوع جنایت
carried U نشانه وقوع وام
carries U نشانه وقوع وام
carry U نشانه وقوع وام
carrying U نشانه وقوع وام
trichromatism U وقوع درسه حالت
allopatric U بتنهایی وقوع یافته
alpha radiation U وقوع طبیعی پرتو
resort U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorts U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted U رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
latest event time U دیرترین زمان وقوع یک واقعه
rhyme scheme U ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
bring about U سبب وقوع امری شدن
hunching U فن احساس وقوع امری در اینده
early event time U زودترین زمان وقوع یک واقعه
venue U محل وقوع جرم یا دعوی
hunched U فن احساس وقوع امری در اینده
hunches U فن احساس وقوع امری در اینده
hunch U فن احساس وقوع امری در اینده
venues U محل وقوع جرم یا دعوی
scarpbook U عملکردی که متن و تصاویر رابرای استفاده مکرر درمستندات ذخیره میکندمجموعه مرقع
precluded U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluding U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
impend U اویزان کردن در شرف وقوع بودن
pigs might fly U وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
straw in the wind <idiom> U نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
preclude U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
format U قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
formats U قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
conditional U مین کننده وقوع چندین کار مشخص
the bird is p of that event U مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
loop U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
alibis U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibi U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
looped U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
anticipation U سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
loops U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
flag U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flags U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flags U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
attended operation U فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
flag U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
overstriking U توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان
special vertict U رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
error handling U به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
to prove an a U اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
cycle U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycled U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycles U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
condition U 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
faulted U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
fault U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
faults U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
galls U حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
gall U حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
frequented U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
counter revolution U عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
fallout U خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
procedure U بخش کوچک کد دستورات کامپیوتری که حاوی تابع مکرر است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
unconditional U دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
metal deactivator U مادهای که برای کاهش امکان وقوع واکنشهاالکتروشیمیایی در تانک سیستم به سوختهای هیدروکربنی افزوده میشود
flow diagram U دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flowchart U دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
voters U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
fault U برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faulted U برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faults U برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
presentiments U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
presentment U اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
probability factor U ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
quasi contract U عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
run duration U خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
crash position indicator U برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com