Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
tantalised
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To tantalize someone . To keep someoneguessing .
U
دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
shuttlecock
U
سردواندن
put off
U
سردواندن
shuttlecocks
U
سردواندن
abdicated
U
محروم کردن
excludes
U
محروم کردن
deprives
U
محروم کردن
devest
U
محروم کردن
abdicate
U
محروم کردن
cut off
U
محروم کردن
depriving
U
محروم کردن
abdicating
U
محروم کردن
to cut off
U
محروم کردن
deprive
U
محروم کردن
abdicates
U
محروم کردن
bereave
U
محروم کردن
dis-
U
محروم کردن
strip
U
محروم کردن از
exclude
U
محروم کردن
lock out
U
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening
U
محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
disbarment
U
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
unsight
U
از دیدن محروم کردن
dispossessing
U
محروم کردن دورکردن
dispossessing
U
از تصرف محروم کردن
disinherits
U
از ارث محروم کردن
cut off with a shilling
از ارث محروم کردن
disinherit
U
از ارث محروم کردن
dispossesses
U
از تصرف محروم کردن
dispossesses
U
محروم کردن دورکردن
dispossess
U
محروم کردن دورکردن
unvoice
U
محروم از صدا کردن
disinheriting
U
از ارث محروم کردن
dispossessed
U
محروم کردن دورکردن
dispossessed
U
از تصرف محروم کردن
dispossess
U
از تصرف محروم کردن
mayhen
U
ازوسیله دفاع محروم کردن
unseating
U
محروم کردن نماینده از کرسی
ostracizing
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
unseated
U
محروم کردن نماینده از کرسی
disestablishing
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
unseat
U
محروم کردن نماینده از کرسی
disestablishes
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablish
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
To cut somebody out of a wI'll.
U
کسی را از ارث محروم کردن
ostracised
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
unseats
U
محروم کردن نماینده از کرسی
disbar
U
از شغل وکالت محروم کردن
attaint
U
مقصر دانستن محروم کردن
unsex
U
از خواص جنسی محروم کردن
ostracism
U
محروم کردن از حقوق اجتماعی
disfranchise
U
از حق رای یا انتخاب محروم کردن
deprive the heirs of inheritance
U
وراث را از ارث محروم کردن
disendow
U
از عطیه محروم کردن نبخشیدن
ostracize
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass
U
کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracizes
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
to drink to a person
U
نخست خودنوشیدن وسپس دیگریرابنوشیدن واداشتن
dispossessed
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
disincorporate
U
ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
foreclose
U
محروم کردن سلب کردن
divest
U
محروم کردن عاری کردن
geld
U
بی تخمدان کردن محروم کردن
cut off
U
قطع کردن محروم کردن
evacuate
U
ترک کردن محروم کردن
evacuates
U
ترک کردن محروم کردن
evacuating
U
ترک کردن محروم کردن
divested
U
محروم کردن عاری کردن
foreclosing
U
محروم کردن سلب کردن
evacuated
U
ترک کردن محروم کردن
forecloses
U
محروم کردن سلب کردن
foreclosed
U
محروم کردن سلب کردن
curtailed
U
محروم کردن قطع کردن
depriving
U
محروم کردن معزول کردن
disappoints
U
ناکام کردن محروم کردن
curtails
U
محروم کردن قطع کردن
deprives
U
محروم کردن معزول کردن
curtailing
U
محروم کردن قطع کردن
deprive
U
محروم کردن معزول کردن
curtail
U
محروم کردن قطع کردن
divests
U
محروم کردن عاری کردن
divesting
U
محروم کردن عاری کردن
interdict
U
قدغن کردن محروم کردن
disappoint
U
ناکام کردن محروم کردن
theft
U
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts
U
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
denationalizing
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
relay
U
ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
relayed
U
ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
relays
U
ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
parkerizing
U
عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
entrance
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrances
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrancing
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
to cut out
U
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
primming
U
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
operates
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
trachle
U
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
sort
U
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted
U
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorts
U
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
to put by
U
دور انداختن رد کردن
hurtle
U
پرت کردن انداختن
launched
U
انداختن پرت کردن
lay aside
U
پس انداز کردن انداختن
hurtling
U
پرت کردن انداختن
hurtles
U
پرت کردن انداختن
hurtled
U
پرت کردن انداختن
spit
U
سوراخ کردن تف انداختن
spits
U
سوراخ کردن تف انداختن
tossed
U
پرت کردن انداختن
toss
U
پرت کردن انداختن
launching
U
انداختن پرت کردن
tossing
U
پرت کردن انداختن
slot
U
انداختن چفت کردن
launches
U
انداختن پرت کردن
slots
U
انداختن چفت کردن
put
U
تعویض کردن انداختن
to let fly
U
انداختن تیرخالی کردن
launch
U
انداختن پرت کردن
to set off
U
انداختن برابر کردن
tosses
U
پرت کردن انداختن
putting
U
تعویض کردن انداختن
slotting
U
انداختن چفت کردن
puts
U
تعویض کردن انداختن
residents
U
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
resident
U
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
kid
U
دست انداختن مسخره کردن
retard
U
عقب انداختن اهسته کردن
defacing
U
ازشکل انداختن محو کردن
paralyze
U
از کار انداختن بیحس کردن
kidded
U
دست انداختن مسخره کردن
defaces
U
ازشکل انداختن محو کردن
defaced
U
ازشکل انداختن محو کردن
deface
U
ازشکل انداختن محو کردن
turn on
U
بجریان انداختن روشن کردن
retarding
U
عقب انداختن اهسته کردن
retards
U
عقب انداختن اهسته کردن
back
U
پشتی کردن پشت انداختن
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
engages
U
مجذوب کردن درهم انداختن
hollers
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
throwin
U
در دنده انداختن تزریق کردن
postponed
U
بتعویق انداختن موکول کردن
kidding
U
دست انداختن مسخره کردن
put over
U
بتاخیر انداختن از سرباز کردن
operate
U
اداره کردن راه انداختن
postpone
U
بتعویق انداختن موکول کردن
desolate
U
از ابادی انداختن مخروبه کردن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
to play the fool with any one
U
کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
groove
U
خط انداختن شیار دار کردن
prorogate
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
grooves
U
خط انداختن شیار دار کردن
prorogue
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
drop in
U
اتفاقا دیدن کردن انداختن در
hollering
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollered
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
postponing
U
بتعویق انداختن موکول کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
postpones
U
بتعویق انداختن موکول کردن
embrangle
U
گیر انداختن گرفتار کردن
holler
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com