Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
wet weight
U
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
noisy mode
U
رقم معمولا غیرصفر که هنگام نرمالسازی عدد اعشاری در صورت وجود اختلال به آن اضافه شود
hierarchy
U
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchies
U
روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
to work with a will
U
بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
net death rate
U
نرخ خالص مرگ و میر اهنگ خالص مرگ و میر
clear one's ears
U
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
worked
U
کارکردن
goes
U
کارکردن
go
U
کارکردن
work
U
کارکردن
to pull together
U
با هم کارکردن
act
U
کارکردن
acted
U
کارکردن
inactivate
U
بی کارکردن
piped
U
معمولا
ordinarily
U
معمولا"
normally
U
معمولا"
pipe
U
معمولا
usu
U
معمولا
as a rule
U
معمولا
usually
U
معمولا
in an ordinary way
U
معمولا
generally
U
معمولا
slaving
U
سخت کارکردن
runs
U
کارکردن موتور
overworking
U
زیاد کارکردن
slaved
U
سخت کارکردن
overworked
U
زیاد کارکردن
overwork
U
زیاد کارکردن
fags
U
سخت کارکردن
slaves
U
سخت کارکردن
overworks
U
زیاد کارکردن
run
U
کارکردن موتور
toa for a job or position
U
درخواست کارکردن
up
U
اجرا یا کارکردن
upped
U
اجرا یا کارکردن
upping
U
اجرا یا کارکردن
speeding
U
سریع کارکردن
to act jointly
U
باهم کارکردن
speed
U
سریع کارکردن
operation
U
کارکردن با یک وسیله
to work together
U
باهم کارکردن
speeds
U
سریع کارکردن
slave
U
سخت کارکردن
counterwork
U
برخلاف کارکردن
cowork
U
باهم کارکردن
cooperate
U
باهم کارکردن
collaborate
U
باهم کارکردن
overlabour
U
زیاد کارکردن
to pull a lone oar
U
تنها کارکردن
to work cheap
U
بامزدکم کارکردن
collaborated
U
باهم کارکردن
collaborates
U
باهم کارکردن
collaborating
U
باهم کارکردن
fag
U
سخت کارکردن
to paddle one's own canoe
U
مسقلانه کارکردن
one for one
U
معمولا اسمبلر
to peg a way at some work
U
پیوسته درسرچیزی کارکردن
moonlighting
U
بطور قاچاقی کارکردن
moonlight
U
بطور قاچاقی کارکردن
gear
U
کردن اماده کارکردن
passage
U
رویداد کارکردن مزاج
passages
U
رویداد کارکردن مزاج
qualified for work
U
شایسته یاقابل کارکردن
automation
U
بطور خودکار کارکردن
moonlighted
U
بطور قاچاقی کارکردن
geologize
U
در زمین شناسی کارکردن
gears
U
کردن اماده کارکردن
geared
U
کردن اماده کارکردن
moonlights
U
بطور قاچاقی کارکردن
refit
U
دوباره اماده کارکردن
dejecta
U
کارکردن مزاج مریض
functions
U
عمل کردن کارکردن
functioned
U
عمل کردن کارکردن
do the trick
<idiom>
U
خیلی خوب کارکردن
knuckle down
<idiom>
U
مشتاقانه شروع به کارکردن
fit to work
U
اماده برای کارکردن
fit to work
U
شایسته یاقابل کارکردن
to act independently of others
U
مستقلانه یا جداگانه کارکردن
refitted
U
دوباره اماده کارکردن
refits
U
دوباره اماده کارکردن
refitting
U
دوباره اماده کارکردن
function
U
عمل کردن کارکردن
halt
U
معمولا با روشهای خارجی
halted
U
معمولا با روشهای خارجی
normally closed contact
U
اتصال معمولا بسته
halts
U
معمولا با روشهای خارجی
normally open contact
U
اتصال معمولا باز
phosphor
U
معمولا اشعه الکترونی
as a rule
<idiom>
U
معمولا ،طبق عادت
application
U
معمولا به صورت نوشته
applications
U
معمولا به صورت نوشته
four address instruction
U
معمولا: محل دو عملوند
at large
U
به طور کلی
[معمولا]
grind
U
اسیاب شدن سخت کارکردن
grinds
U
اسیاب شدن سخت کارکردن
to work it
<idiom>
U
روی چیزیی کارکردن و حل کردن
frob
U
کارکردن با دسته فرمان وماوس
geometrize
U
از روی قواعد هندسی کارکردن
drudge
U
جان کندن بیمیلانه کارکردن
drudges
U
جان کندن بیمیلانه کارکردن
telecommuting
U
عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
To work like a beaver .
U
مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
to turn over
U
واژگون کردن کارکردن دراوردن
to work at a high pressure
U
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
labourvi
U
رنج بردن سخت کارکردن
hand-out
<idiom>
U
پاداش ،معمولا از طرف دولت
gulp
U
گروهی از کلمات معمولا دو بایت
gulped
U
گروهی از کلمات معمولا دو بایت
gulping
U
گروهی از کلمات معمولا دو بایت
gulps
U
گروهی از کلمات معمولا دو بایت
bezant
U
پولک گردی که معمولا از طلااست
normal
U
معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
print
U
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
prints
U
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
printed
U
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
To regain consciousness. to come to.
U
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
crack the whip
<idiom>
U
باعث سخت کارکردن شخصی شدن
burn
U
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
burns
U
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
to do a lesson
U
درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
homes
U
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
to pass go orrun current
U
معمولا مورد قبول واقع شدن
cleanup
U
توپزن چهارم که معمولا قوی است
home
U
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
products customarily found in a pharmacy
U
کالاهایی که معمولا در داروخانه بفروش می روند
specification
U
کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
dabble
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbling
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbles
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbled
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
serial
U
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
reliability
U
توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
serials
U
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
ultra high magnetic field
U
معمولا میدان مغناطیسی باشغت بیش از 001ک
burn up
<idiom>
U
کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents.
U
بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
We do not usually go places that cost a lot of money.
U
ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
littleneck clam
U
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
faults
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
fault
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faulted
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
psychological moment
U
موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
reliability
U
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
failure safety
U
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
luggable
U
کامپیوتر شخصی قابل حمل که باتری اش معمولا تمام نمیشود.
indicator
U
چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
soft tooling
U
ابزاری که ابعاد ان معمولا تاحد کمی قابل تنظیم است
assaulted
U
در CL معمولا "بعد از این کلمه قصد مهاجم ذکر میشود
assaults
U
در CL معمولا "بعد از این کلمه قصد مهاجم ذکر میشود
assault
U
در CL معمولا "بعد از این کلمه قصد مهاجم ذکر میشود
cladding
U
روکشی که روی سطح موادقرارگرفته و معمولا با انهاپیوند ایجاد میکند
degradation
U
اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
fault
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faults
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
faulted
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
verification
U
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
genuine
U
خالص
unadulterated
U
خالص
nets
U
خالص
unalienable
<adj.>
U
خالص
nett
U
خالص
sheer
U
خالص
absolute
<adj.>
U
خالص
inalienable
<adj.>
U
خالص
spiritous
U
خالص
indispensable
<adj.>
U
خالص
inevitable
<adj.>
U
خالص
simon pure
U
خالص
veridical
U
خالص
paticular
U
خالص
cleans
U
خالص
purest
U
خالص
aquapura
U
اب خالص
purer
U
خالص
unalterable
<adj.>
U
خالص
unmixed
U
خالص
pure
U
خالص
clean
U
خالص
cleaned
U
خالص
cleanest
U
خالص
downright
U
خالص
virginal
U
خالص
absolute
U
خالص
absolutes
U
خالص
heartfelt
U
خالص
net
U
خالص
latchkey child
[کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
crinkum
U
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
crankle
U
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
branch cutoff
U
دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
Crinkle
U
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
crankum
U
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
grotesque
U
[تصاویر با مناظر عجیب و غریب معمولا در سرداب ها استفاده می شود.]
[معماری]
clearest
U
خالص کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com