English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 57 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
laying of setts U واداشتن سنگها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
staggering of setts U به ترتیب گذاردن سنگها سنگچینی
weights and meusures U سنگها و اندازه ها اوزان ومقادیر
veins U ترک ایجاد شده در سنگها
vein U ترک ایجاد شده در سنگها
mantlerock U مواد رسوبی وسست روی سنگها
blast hole drill U مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
stand U واداشتن
causing U واداشتن
causes U واداشتن
put through U واداشتن
cause U واداشتن
wrested U واداشتن
to set on U واداشتن
wrests U واداشتن
wresting U واداشتن
wrest U واداشتن
reanimate U به شجاعت واداشتن
hearten U به شجاعت واداشتن
encourage U به شجاعت واداشتن
embolden U به شجاعت واداشتن
elate U به شجاعت واداشتن
actuate U به عمل واداشتن
countenance [encourage] U به شجاعت واداشتن
helotize U بغلامی واداشتن
stints U بقناعت واداشتن
appoint U گماشتن واداشتن
stint U بقناعت واداشتن
operate U بفعالیت واداشتن
operates U بفعالیت واداشتن
prompts U بفعالیت واداشتن
prompted U بفعالیت واداشتن
prompt U بفعالیت واداشتن
operated U بفعالیت واداشتن
appoints U گماشتن واداشتن
to lead a person a d. U کسیرابه رقاصی واداشتن
up end U راست نشاندن یا واداشتن
pricking U با سیخونک بحرکت واداشتن
putting U منصوب کردن واداشتن
puts U منصوب کردن واداشتن
put U منصوب کردن واداشتن
range U به نظم وترتیب واداشتن
ranged U به نظم وترتیب واداشتن
pricks U با سیخونک بحرکت واداشتن
ranges U به نظم وترتیب واداشتن
pricked U با سیخونک بحرکت واداشتن
prick U با سیخونک بحرکت واداشتن
encouraged U ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
encourages U ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
dragoons U بزور شکنجه بکاری واداشتن
dragoon U بزور شکنجه بکاری واداشتن
slap together <idiom> U به عجله وبی مراقبت واداشتن
encourage U ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
galvanize U تحریک کردن به حرکت واداشتن
pits U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pit U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
to drink to a person U نخست خودنوشیدن وسپس دیگریرابنوشیدن واداشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com