English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
aoristic U وابسته به زمان ماضی غیر معین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
should U زمان ماضی واسم مفعول فعل معین shall
the past tense U زمان ماضی ماضی مطلق
aorist U ماضی غیر معین
preterit U زمان ماضی
hung U زمان ماضی فعل
grew U زمان ماضی فعل grow
led U زمان ماضی فعل lead
bade U زمان ماضی فعل bid
left U : زمان ماضی فعل leave
tore U زمان ماضی فعل tear
rang U زمان ماضی فعل ring
ran U زمان ماضی فعل run
hove U زمان ماضی فعل heave
flew U زمان ماضی فعل fly
ground U زمان ماضی فعل grind
felt U :زمان ماضی فعل feel
founds U زمان ماضی واسم فعول find
had U زمان ماضی واسم مفعول فعل have
found U زمان ماضی واسم فعول find
bad U زمان ماضی قدیمی فعل bid
preterit U وابسته بفعل ماضی
met U زمان ماضی واسم مفعول فعل meet
fought U زمان ماضی واسم مفعول فعل fight
patches U مدت زمان معین
patch U مدت زمان معین
decompression diving U غواصی در عمق یا زمان معین
fixed time call U مکالمه در زمان معین و ثابت
height delay U زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
failure U تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
failures U تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
work load U مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
balance of trade U تفاوت رقم واردات و صادرات کشور در زمان معین
decay curves U منحنی نمایش کاهش تشعشعات اتمی در زمان معین
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
time dependent U وابسته به زمان
spatiotemporal U وابسته بفضا و زمان
peacetime U وابسته به زمان صلح
horlogic U وابسته به زمان سنجی
wartime U وابسته به زمان جنگ
time distance U مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
pre adamite U وابسته به پیش از زمان ادم
present perfect U مربوط به ماضی نقلی ماضی نقلی
false attack U حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
past U ماضی
the preterite tense U ماضی مطلق
past perfect tense U ماضی بعید
present perfect tense U ماضی کامل
perfect tense U ماضی کامل
did not U ماضی منفی do
past or preterite d. U ماضی مطلق
perfect tense U ماضی قریب
past perfect U ماضی بعید
knew U ماضی فعل Know
present perfect tense U ماضی قریب
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
pluperfect U فعل ماضی بعید
leant U ماضی فعل lean
present progressive U ماضی قریب استمراری
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
i wish you would go U بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
primary tenses U زمانها یاصلی و گذشته وماضی قریب و ماضی بعید
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
perfect infinitive U مصدری که با اسم مفعول ساخته میشودو جای ماضی کامل را میگیرد
perfect participle U وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
time charter U اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
present U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
presenting U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
presents U زمان حاضر زمان حال
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
presented U زمان حاضر زمان حال
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
were U گذشته فعل be to و جمع فعل ماضی was
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
punctual U معین
ancillary U معین
limiting U معین
adjutor U معین
accessorial U معین
precise U معین
settled U معین
accessory U معین
definite U معین
adjutant U معین
auxiliary U معین
given U معین
allying U معین
regular U معین
regulars U معین
ally U معین
ledger U معین
ledgers U معین
subsidiary U معین
specifics U معین
subsidiaries U معین
specific U معین
indeterminate U نا معین
specified U معین
rubicon U حد معین
auxiliaries U معین
adjutants U معین
determinate U معین
fixed U معین
certain U معین
anyone U هرشخص معین
adverb modifying a verb U معین فعل
aoristic U غیر معین
settles U معین کردن
allotted time U وقت معین
adverbs U معین فعل
adverb U معین فعل
limit U معین کردن
specified time U وقت معین
assignable U معین مشخص
systematically U با روش معین
ledger card U کارت معین
thetical U مقرر معین
thetic U مقرر معین
the fullness of time U وقت معین
dose U اندازه معین
dosed U اندازه معین
doses U اندازه معین
at a stated time U در وقت معین
statically determined U از نظراستاتیکی معین
linking verb U فعل معین
shall U فعل معین
specifics U مخصوص معین
spans U فاصله معین
spans U مدت معین
designate U معین کردن
regulars U معین مقرر
regular U معین مقرر
insets U : معین کردن
inset U : معین کردن
part performance U عقد معین
designates U معین کردن
spanned U فاصله معین
designating U معین کردن
spanned U مدت معین
span U فاصله معین
span U مدت معین
specific U مخصوص معین
dosing U اندازه معین
definitive U معین کننده
allocating U معین کردن
allocates U معین کردن
auxiliary U امدادی معین
auxiliaries U امدادی معین
define U معین کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com