English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 166 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
craftsman U هنرپیشه صنعت گر
craftsmen U هنرپیشه صنعت گر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
motor vehicle industry U صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
structrual engineering industry U صنعت ساختمان فولادی صنعت سوله
actors U هنرپیشه
thespian U هنرپیشه
thespians U هنرپیشه
actor U هنرپیشه
artist U هنرپیشه صنعتگر
premiering U هنرپیشه برجسته
premieres U هنرپیشه برجسته
premiered U هنرپیشه برجسته
premiere U هنرپیشه برجسته
artists U هنرپیشه صنعتگر
premier U هنرپیشه برجسته
premiers U هنرپیشه برجسته
an aspiring actress U هنرپیشه ای [زن] نامجو
scene stealer U هنرپیشه خودنما
playact U هنرپیشه شدن
prima ballerina U هنرپیشه اول بالت
prima ballerinas U هنرپیشه اول بالت
player U هنرپیشه بازیکن ورزشی
stand-ins U جانشین هنرپیشه شدن
stand in U جانشین هنرپیشه شدن
auditions U ازمایش هنرپیشه سامعه
auditioning U ازمایش هنرپیشه سامعه
auditioned U ازمایش هنرپیشه سامعه
audition U ازمایش هنرپیشه سامعه
stand-in U جانشین هنرپیشه شدن
mimer U هنرپیشه مقلد وکمیک
tiring room U محل تعویض لباس هنرپیشه
tiring house U محل تعویض لباس هنرپیشه
comedians U هنرپیشه نمایشهای خنده دار
comedian U هنرپیشه نمایشهای خنده دار
leading man U هنرپیشه مرد اول نمایش یافیلم سینمایی
mummer U هنرپیشه صامت بازیگر نقابدار ایام نوئل
character actor هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
industry U صنعت
traded U صنعت
industries U صنعت
craftsman trade U صنعت
trade U صنعت
artless U بی صنعت
arts U صنعت
art U صنعت
crafts U صنعت
craft U صنعت
textile industry U صنعت نساجی
oil industry U صنعت نفت
infant industry U صنعت نوزاد
industrial espionage U جاسوسی در صنعت
haniwork U صنعت دست
metal working industry U صنعت فلزکاری
manufacturing industry U صنعت کارخانهای
family industry U صنعت خانوادگی
filmdom U صنعت سینما
labour intensive industry U صنعت کاربر
iron industry U صنعت اهن
palinode U صنعت انکار
philotechnic U صنعت دوست
manufacturing U صنعت ساخت
cottage industry U صنعت روستایی
cottage industries U صنعت روستایی
weak industry U صنعت کساد
weak industry U صنعت ضعیف
textile industry U صنعت بافندگی
structrual engineering industry U صنعت سازه
sick industry U صنعت بیمار
service industry U صنعت خدمات
plastic industry U صنعت پلاستیک
extractive industry U صنعت استخراجی
contracting industry U صنعت ساختمان
simile U صنعت تشبیه
industrialist U صنعت کار
industrialist U صاحب صنعت
computer industry U صنعت کامپیوتر
competitive industry U صنعت رقابتی
chiasmus U صنعت قلب
motorcar industry U صنعت اتومبیل
similes U صنعت تشبیه
automotive industry U صنعت اتومبیل
automotive U صنعت اتومبیل
artificer U صنعت کار
antistrophe U صنعت تجنیس
industrialism U صنعت گرایی
agro industry U کشت و صنعت
declining industry U صنعت رو به زوال
ceramics industry U صنعت سرامیک
export industry U صنعت صادراتی
industrialists U صاحب صنعت
hyperbole U صنعت اغراق
industrialists U صنعت کار
electric industry U صنعت برق
technologies U صنعت شناسی
handicraft U صنعت دستی
mysteries U صنعت هنر
domestic industry U صنعت داخلی
technology U صنعت شناسی
mystery U صنعت هنر
carrying-trade U صنعت حمل و نقل
nationalized industry U صنعت ملی شده
carrying trade U صنعت حمل و نقل
handicraft U صنعت دستی حرفه
counterpoint U صنعت ترکیب الحان
talkies U صنعت فیلم ناطق
talkie U صنعت فیلم ناطق
carrying business U صنعت حمل و نقل
beaver U خز سگ آبی [صنعت پوشاک]
beaver fur U خز سگ آبی [صنعت پوشاک]
metaphor U صنعت استعاره کنایه
non ferrous metal industry U صنعت فلزات غیراهنی
electrotechnology U شناخت صنعت برق
constant cost industry U صنعت هزینههای ثابت
declining industry U صنعت درحال تنزل
machine building industry U صنعت ماشین سازی
confectionery U صنعت شیرینی سازی
location of industry U تعیین مکان صنعت
ease of entry U سهولت ورودبه یک صنعت
industrially U ازلحاظ کار و صنعت
expanding industry U صنعت در حال گسترش
automobile trade U صنعت یا تجارت اتومبیل
shipping trade U صنعت حمل و نقل
metaphors U صنعت استعاره کنایه
iron and steel working industry U صنعت اهن و فولاد
small scale industry U صنعت به مقیاس کوچک
sick industry U صنعت عقب مانده
transport business U صنعت حمل و نقل
transport industry U صنعت حمل و نقل
barrier to entry U منع ورود به صنعت
transport trade U صنعت حمل و نقل
plaiter U دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
plaiting machine U دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
cuttler U دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
pleating machine U دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
free entry U ورود ازاد بنگاهها به صنعت
elaborately U ازروی صنعت و نازک کاری
pleating machine U دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
long run industry supply curve U منحنی عرضه صنعت در بلندمدت
cuttler U دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
plaiter U دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
location of industry U تعیین محل استقرار صنعت
plaiting machine U دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
extended industry standard architecture U معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
globe valve U شیر سوپاپی [صنعت] [تکنولوژی ] [مهندسی]
globe valve U شیر بشقابی [صنعت] [تکنولوژی ] [مهندسی]
eisa U معماری استاندارد صنعت توسعه پذیر
Irans industry is progressing. U صنعت ایران درحال ترقی است
location theory U نظریه تعیین محل استقرار صنعت
aviationelectronic U بکارگیری الکترونیک در صنعت هوانوردی یا فضانوردی
poor prospects for the steel industry U دورنمای ضعیف برای صنعت پولاد
industrial U دارای صنایع بزرگ اهل صنعت
Want is the mother of industry. <proverb> U خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
electrometallurgy U صنعت ذوب فلزات با سیستمهای پیشرفته الکتریکی
Hollywood U شهر هالیوود مرکز صنعت سینمای امریکا
technology U قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
viticulture U صنعت شرابسازی زراعت انگور برای تهبیه شراب
technologies U قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
biochip U تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels. U صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
ada U زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
understudies U هنرپیشه علی البدل شدن عضو علی البدل
understudy U هنرپیشه علی البدل شدن عضو علی البدل
pick U نخ پود [در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
dedicated U کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
gig U ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com