English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
every dog has his d. U هرکسی چندروزه نوبت اوست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
every dog has his day <idiom> <none> U هرکسی پنج روزه نوبت اوست
batters U توپزنی که نوبت اوست
batter U توپزنی که نوبت اوست
strikers U بیلیارد بازی که نوبت اوست
strikers U کروکه بازی که نوبت اوست
striker U بیلیارد بازی که نوبت اوست
striker U کروکه بازی که نوبت اوست
first come, first served <idiom> U هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
the p health of old men U صحت چندروزه پیران
the pilgrimage of life U زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
intermit U نوبت داشتن نوبت شدن
everybody U هرکسی
whoever U هر انکس هرکسی که
not do that U هرکسی جزشماباشداینکاررانخواهدکرد
every U هرکه هرکسی
not do that U هرکسی دیگرباشداینکار رانمیکند
To show disrespect ( be respectful) to someone. U نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
This isn't everybody's job. U این کار هرکسی نیست.
beat someone to the punch (draw) <idiom> U قبل از هرکسی کاری را انجام دادن
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
early bird catches the worm <idiom> U هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
it is he that U اوست که
to rank the soldiers U اوست
it is up to him to U با اوست که
he is if the right U حق با اوست
it is his fault U تقصیر اوست
is that her U ایا اوست
it is mortal to him U کشنده اوست
that right inheres in him U این حق اوست
the fault lies with him U تقصیر با اوست
it is usual with him U معمول اوست
In that case he is right. U د رآنصورت حق با اوست
he is f. her U مایل اوست
it is under his nose U درست جلوچشم اوست
it is personal to himself U مال شخص اوست
it is under his nose U پیش روی اوست
It belongs to him personally. U متعلق بشخص اوست
it is his very own U مال خود اوست
it is a libel on him U مایه ابروئی اوست
he loves herher to d. U دیوانه عشق اوست
imeant his brother U مقصودم برادر اوست
the goods are orlie in pledge U کالا در گرو اوست
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
it depends on his approval U منوط به موافقت و تصویب اوست
demonist U کسیکه معتقدبهستی دیووتوانایی اوست
noah ark U کشتی بچگانه که اسباب بازی اوست
he has the p of forgiving U بخشیدن ازامتیازات وحقوق ویژه اوست
that is his look U این کار وابسته بخود اوست
it is his p to forgive U بخشیدن ازامتیازات وحقوق ویژه اوست
the observed of all observers U کسیکه توجه همه سوی اوست
She is handicapped by her age . Her age stands in her way . U سنش مانع کار او است ( مانعی درراه اوست )
it is u.for him to tell a lie دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
gallio U ماموریاشخصی که ازدخالت درکاری که بیرون ازصلاحیت اوست خود داری
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
tricked U نوبت
tertian fever U نوبت سه به یک
inning U نوبت
tertian fever U نوبت غب
tour U نوبت
touring U نوبت
tours U نوبت
serves U نوبت
trick U نوبت
tricking U نوبت
toured U نوبت
heats U نوبت
alternation U نوبت
turn U نوبت
heat U نوبت
turns U نوبت
out of turn U بی نوبت
periodicity U نوبت
reprise U نوبت
intermittence U نوبت
serve U نوبت
served U نوبت
round robin U با گردش نوبت
round robin U نوبت گردشی
every dog has his day <idiom> U آسیاب به نوبت
movement credit U نوبت حرکت
it is my lead U نوبت من است
out of turn U خارج از نوبت
prime shift U نوبت اول
whose turn is it? U نوبت کیست
periodic U نوبت دار
shift U نوبت کاری
shift U نوبت کار
shift U نوبت تعویض
penalty U از کف دادن نوبت
penalties U از کف دادن نوبت
periods U نوبت مرحله
shifts U نوبت کاری
shifted U نوبت کاری
shifted U نوبت کار
shifted U نوبت تعویض
shifts U نوبت تعویض
shifts U نوبت کار
periods U روزگار نوبت
periods U نوبت ایست
round U نوبت گردکردن
trick U نوبت نگهبانی
handouts U نوبت بازی
handout U نوبت بازی
tricking U نوبت نگهبانی
roundest U نوبت گردکردن
tricked U نوبت نگهبانی
period U نوبت ایست
period U روزگار نوبت
intermittent U نوبت دار
period U نوبت مرحله
shift schedule U برنامه نوبت کاری
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
every other <idiom> U به نوبت عرض شدن
My turn! U حالا نوبت منه!
roundest U نوبت گرد کردن
round U نوبت گرد کردن
to be one's turn [go] U نوبت [کسی] شدن
outed U نوبت سرویس اسکواش
rotas U جدول نوبت خدمت
out U نوبت سرویس اسکواش
out- U نوبت سرویس اسکواش
collocation U نظم نوبت وترتیب
air register U تنظیم نوبت پرواز
first dogwatch U نوبت نگهبانی عصر
it is your move U نوبت شما است
on deck U در انتظار نوبت شنا
on deck U دونده منتظر نوبت
say U نوبت حرف زدن
says U نوبت حرف زدن
rota U جدول نوبت خدمت
He jumped the queue. U پرید توی صف ( خارج از نوبت )
bat around U توپ زدن به نوبت در یک ردیف
move U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
queuing theory U نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
antiperiodic U جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
all things come to him who waits <proverb> U بر اثر صبر نوبت ظفر آید
platoons U بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
moves U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
To jump the queue. U خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
platoon U بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
call book U دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
innings U نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
one and nine balls billiard U بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
threesome U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
to catch out a batsman U گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
threesomes U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
concurrent U اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
due U از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
wicket U میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
wickets U میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
every one fired two rounds U هر کسی دو تیر خالی کرد هر کسی دو نوبت شلیک کرد
duty roster U دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com