English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
semi skilled U نیمه ماهر
semiskilled U نیمه ماهر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
marks man U تیرانداز درجه 3 تفنگ تیرانداز نیمه ماهر
semi skilled worker U کارگر نیمه ماهر
Other Matches
overlaps U نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped U نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap U نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
seahorse U رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorses U رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap U چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
cmos U روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
pmos U ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
spliced U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splicing U نیمه نیمه رویهم گذاشتن
imbricate U نیمه نیمه روی هم گذاشتن
semilustrous U نیمه درخشان نیمه مجلل
semipublic U نیمه عمومی نیمه دولتی
semi naufragium U نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
half life U نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
beneficial occupancy U اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
experts U ماهر
wieldy U ماهر
expert U ماهر
handiest U ماهر
skilful U ماهر
deft U ماهر
pert U ماهر
handy U ماهر
skilled U ماهر
adroit <adj.> U ماهر
workmanly U ماهر
handier U ماهر
neat handed U ماهر
sedulous <adj.> U ماهر
light handed U ماهر
knacky U ماهر
light footed U ماهر
industrious <adj.> U ماهر
assiduous <adj.> U ماهر
diligent <adj.> U ماهر
hardworking <adj.> U ماهر
proficient U ماهر
studious <adj.> U ماهر
he was neat U ماهر
fine fingered U ماهر
industrious U ماهر
skillful Šetc U ماهر
adept U ماهر
skillful U ماهر
workmanlike U ماهر
dexterous U ماهر
dextrous U ماهر
from mid may to mid june U از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
qualify U ماهر شدن
qualifies U ماهر شدن
jimmy U ماهر دیلم
jimmies U ماهر دیلم
understandings U مطلع ماهر
understanding U مطلع ماهر
scientail U ماهر علمی
masters U ماهر شدن
cunning U ماهر زیرکی
versant U ماهر واستاد
skilled labour U کارگر ماهر
shotmaker U شوت زن ماهر
sharpshooter U تیرانداز ماهر
skilled worker U کارگر ماهر
greatest U متعدد ماهر
great- U متعدد ماهر
great U متعدد ماهر
tactically U ماهر ماهرانه
tactical U ماهر ماهرانه
light foot U ماهر تردست
water dog U شناگر ماهر
skilled U ماهر و باتجربه
expert gunner U توپچی ماهر
nattier U پاکیزه ماهر
flunky U غیر ماهر
journeymen U کارگر ماهر
marksmen U تیرانداز ماهر
flunkys U غیر ماهر
articulating U ماهر در صحبت
slickest U ماهر صاف
articulates U ماهر در صحبت
journeyman U کارگر ماهر
articulate U ماهر در صحبت
mastered U ماهر شدن
craftsman U کارگر ماهر
flunkies U غیر ماهر
flunkey U غیر ماهر
flunkeys U غیر ماهر
master U ماهر شدن
natty U پاکیزه ماهر
nattiest U پاکیزه ماهر
slick U ماهر صاف
craftsmen U کارگر ماهر
marksman U تیرانداز ماهر
ace U خلبان ماهر و متهور
reinsman U سوار کار ماهر
navvy U کارگر غیر ماهر
building craftsman U کارگر ماهر ساختمانی
unskilled worker U کارگر غیر ماهر
navvies U کارگر غیر ماهر
figure skater U اسکیت باز ماهر
snipers U تیرانداز ماهر تفنگ
sniper U تیرانداز ماهر تفنگ
aces U خلبان ماهر و متهور
mastered U ماهر شدن در چیزی
qualified U صلاحیت دار ماهر
master U ماهر شدن در چیزی
shots U تیراندازی تیرانداز ماهر
masters U ماهر شدن در چیزی
shot U تیراندازی تیرانداز ماهر
skillful weaver U بافنده ماهر و خبره
marksman U تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
toxophilite U تیرانداز ماهر با تیر و کمان
gift of the gab <idiom> U درصحبت کردن ماهر بودن
orion U منظومه جبار یا النسق شکارچی ماهر
mudder U اسب ماهر در مسیر خیس وگلی
unskilled labor U نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
digger U پاسور ماهر درپاس نزدیک زمین
streetwise U ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
cradler U بازیگر ماهر در حفظ گوی لاکراس
stickhandler U شخص ماهر در استفاده ازچوب هاکی
roughrider U سوار کار ماهر اسبهای چموش و وحشی
digger U بازیگر ماهر و سمج درگرفتن گوی از گوشها
semifinal U مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
punters U دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
demolition derby U مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
punter U دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
bunter U توپزن ماهر در ضربه بدون تاب دادن چوب بیس بال
duress U در CL نیزمانند حقوق ماهر عمل یاتاسیس حقوقی ناشی از اکراه باطل است
Grands Prix U مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
Grand Prix U مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
penalty kicker U بازیگر ماهر که هنگام کم شدن تعداد افراد تیم نقش مهمی در دفاع دارد
wheel sucker U دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
semi U نیمه
half deck U نیمه پل
midnight U نیمه شب
in noon of night U در نیمه شب
mid- U نیمه
mid U نیمه
stiffish U نیمه شق
division line U خط نیمه
part way U نیمه
moiety U نیمه
semis U نیمه
semi literate U نیمه نویسا
semiconscious U نیمه بیهوش
semiopaque U نیمه کدر
semiparasitic U نیمه انگلی
nocturn U عبادت نیمه شب
semiopaque U نیمه شفاف
semilogarithmic U نیمه لگاریتمی
semilustrous U نیمه درخشنده
semi conductor U نیمه هادی
semicrystalline U نیمه بلورین
semimobile U نیمه متحرک
semi independent U نیمه مستقل
semicrystalline U نیمه متبلور
semidetached U نیمه مجزا
semipermanent U نیمه جاودان
semiconscious U نیمه اگاه
half U نیمه نخست
semicolonial U نیمه ازاد
translucent U نیمه شفاف
semicolonial U نیمه مستعمره
semirigid U نیمه سخت
first half U نیمه نخست
semicolonialism U نیمه مستعمراتی
half-time U نیمه نخست
megrim U درد نیمه سر
semi mechanization U نیمه مکانیزه
semireligious U نیمه مذهبی
semipermeable U نیمه تراوا
semiconscious U نیمه هوشیار
midyear U نیمه سال
semiprivate U نیمه خصوصی
semipro U نیمه حرفهای
semipublic U نیمه همگانی
part time U نیمه وقت
partial fixing U نیمه گیرداری
semicivilized U نیمه متمدن
semidomesticated U نیمه اهلی
partially sighted U نیمه بینا
semifluid U نیمه ابکی
quasi public U نیمه عمومی
quasi public U نیمه دولتی
semi trailer U نیمه یدک
semiactive U نیمه فعال
quasi private U نیمه خصوصی
semifixed U نیمه ثابت
quasi commercial U نیمه بازرگانی
semierect U نیمه قائم
second half U نیمه دوم
semi official U نیمه رسمی
semifinal U نیمه نهایی
middle watch U نگهبانی نیمه شب
quasi convex U نیمه محدب
quasi concave U نیمه مقعر
semiformal U نیمه رسمی
semiaquatic U نیمه ابزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com