English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
structural failure U نقص یا ضعف سازهای شکست در برابر نیرو یا بار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the wind drowned the strigs U سازهای بادی صدای سازهای سیمی را خفه میکند
sthene U واحد نیرو در سیستم غیرمتریک معادل نیرویی که به جرمی برابر یک تن شتاب یک متر بر مجذور ثانیه
service peculiar U امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
structural steel U فولاد سازهای
structural section U مقطع سازهای
stringed instruments U سازهای سیمی
structural element U بخش سازهای
structrual steelwork U فولاد سازهای
structural concrete U بتن سازهای
structual engineering U مهندس سازهای
howitzer U توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
ligature U کلیدکوک سازهای زهی
string band U دسته موزیک سازهای سیمی
woodwind U موسیقی برای سازهای بادی چوبی
parallax U پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
design load U حداکثر بار یا نیرویی که اجزاء سازهای توانایی ان را دارند
transducer U دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
untimate load U بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
double U سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled U سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled up U سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
densities U سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
density U سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
isodomon U [بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
isodomun U [بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
sensitive to corrosion U حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
triplicate U سه برابر سه برابر کردن
atmospheric refraction U شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
wing spar U عضو سازهای اصلی بال درامتداد خط واصل دو سر بال
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
splash proof enclosure U حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
loads U نیرو
pep U نیرو
puissance U نیرو
equipotential U هم نیرو
force U نیرو
letter of attorney U نیرو
life blood U نیرو
line of force U خط نیرو
materials U نیرو
material U نیرو
thrusts U نیرو
equipollent U هم نیرو
vigour U نیرو
thrust U نیرو
thrusting U نیرو
forces U نیرو
forcing U نیرو
tucks U نیرو
gutting U نیرو
powered U نیرو
guts U نیرو
energies U نیرو
power U نیرو
fibreless U بی نیرو
tuck U نیرو
powering U نیرو
energy U نیرو
strengths U نیرو
sapless U بی نیرو
zips U نیرو
zipping U نیرو
powers U نیرو
zipped U نیرو
zip U نیرو
load U نیرو
sinewless U بی نیرو
blood U نیرو
leverage U نیرو
vigor U نیرو
gut U نیرو
strength U نیرو
troop carrier U نیرو بر
tucking U نیرو
tonus U نیرو
PR U نیرو
vis U نیرو
vim U نیرو
high-powered U پر نیرو
defeature U شکست
set back U شکست
defeasance U شکست
unsuccess U شکست
failures U شکست
flopper U شکست
miscarriage U شکست
gaps U شکست
three successive defeats U سه شکست پی در پی
fall U شکست
deflections U شکست
deflection U شکست
breakage U شکست
miscarriages U شکست
unsuccessful U شکست
unsuccessfully U شکست
flunked U شکست
prosternation U شکست
plumper U شکست
defeat U شکست
defeating U شکست
breakages U شکست
defeated U شکست
gap U شکست
flunk U شکست
flunking U شکست
flunks U شکست
refraction U شکست
defeats U شکست
break U شکست
failure U شکست
breaks U شکست
loss U شکست
emphasising U نیرو دادن به
generation U تولید نیرو
refreshments U نیرو بخشی
application of a force U فرود نیرو
emphasize U نیرو دادن به
emphasised U نیرو دادن به
application of a force U کاربرد نیرو
tucks U نیرو روحیه
emphasises U نیرو دادن به
invigorating U نیرو بخش
tuck U نیرو روحیه
emphasized U نیرو دادن به
refreshment U نیرو بخشی
couple U زوج نیرو
might U نیرو انرژی
couple U جفت نیرو
coupled U زوج نیرو
tucking U نیرو روحیه
afforce U نیرو دادن
couples U جفت نیرو
couples U زوج نیرو
emphasizing U نیرو دادن به
generations U تولید نیرو
emphasizes U نیرو دادن به
torque U گشتاور نیرو
bandeung ryouic U نیرو- واکنش
coupled U جفت نیرو
moment of a force U گشتاور یک نیرو
pound force U پوند نیرو
power down U قطع نیرو
incapacitating U بی نیرو ساختن
incapacitates U بی نیرو ساختن
incapacitated U بی نیرو ساختن
power mains U شبکه نیرو
power system U شبکه نیرو
powerlessly U با نداشتن نیرو
weakening U کم نیرو شدن
mechanics U نیرو برد
weakens U کم نیرو شدن
moment of force U گشتاور نیرو
nervine U نیرو بخش پی
order of battle U ترتیب نیرو
on one's/its last legs <idiom> U نیرو وسودمندی
incapacitate U بی نیرو ساختن
extends U باحداکثر نیرو
extending U باحداکثر نیرو
extend U باحداکثر نیرو
weakened U کم نیرو شدن
prosternation U تحلیل نیرو
weaken U کم نیرو شدن
energising U نیرو بخشیدن
energises U نیرو بخشیدن
energised U نیرو بخشیدن
impoverish U بی نیرو کردن
impoverished U بی نیرو کردن
impoverishes U بی نیرو کردن
impoverishing U بی نیرو کردن
world power U جهان نیرو
energizes U نیرو بخشیدن
ti lift one's head U نیرو گرفتن
energizing U نیرو بخشیدن
resultant of force U برایند نیرو
powers U قدرت نیرو
powers U توان نیرو
powering U قدرت نیرو
powering U توان نیرو
powered U توان نیرو
power U قدرت نیرو
super power U ابر نیرو
powered U قدرت نیرو
dynamometer U نیرو سنج
force field U میدان نیرو
superpower U ابر نیرو
generating plant U پست نیرو
force constant U ثابت نیرو
ground state U کمترین نیرو
breaths U نیرو جان
field of force U میدان نیرو
energize U نیرو بخشیدن
superpowers U ابر نیرو
energy production U تولید نیرو
entireforce U کلیه نیرو
forcing U بردار نیرو
forces U بردار نیرو
power U توان نیرو
force U بردار نیرو
breath U نیرو جان
heam yoei vooly U نظریه نیرو
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com