English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
exchange control U نظارت ارز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
watcher U کسیکه پاسداری و نظارت میکند
watchers U کسیکه پاسداری و نظارت میکند
monitor U بازبینی کردن نظارت کردن
monitor U نظارت کردن
monitored U بازبینی کردن نظارت کردن
monitored U نظارت کردن
monitors U بازبینی کردن نظارت کردن
monitors U نظارت کردن
direct U نظارت کردن
directed U نظارت کردن
directs U نظارت کردن
surveillance U نظارت
uncontrollable U غیرقابل نظارت
uncontrollably U غیرقابل نظارت
stewardship U نظارت
stewardship U نظارت خرج
inspector U نظارت کننده
inspectors U نظارت کننده
control U نظارت کردن تنظیم کردن
control U نظارت
control U نظارت و ممیزی کردن
control U نظارت کردن
control U بازرسی نظارت جلوگیری
controlling U نظارت کردن تنظیم کردن
controlling U نظارت
controlling U نظارت و ممیزی کردن
controlling U نظارت کردن
controlling U بازرسی نظارت جلوگیری
controls U نظارت کردن تنظیم کردن
controls U نظارت
controls U نظارت و ممیزی کردن
controls U نظارت کردن
controls U بازرسی نظارت جلوگیری
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
supervise U نظارت کردن
supervise U نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervised U نظارت کردن
supervised U نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervises U نظارت کردن
supervises U نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
supervising U نظارت کردن
supervising U نظارت یا مباشرت کردن سرپرستی کردن
helm U نظارت
helms U نظارت
slave driver U نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave drivers U نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
invigilate U در امتحان نظارت کردن
invigilated U در امتحان نظارت کردن
invigilates U در امتحان نظارت کردن
invigilating U در امتحان نظارت کردن
superintend U نظارت کردن بر
superintend U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended U نظارت کردن بر
superintended U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending U نظارت کردن بر
superintending U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends U نظارت کردن بر
superintends U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
supervision U نظارت
supervision U نظارت کردن
watch U بر کسی نظارت کردن
watched U بر کسی نظارت کردن
watches U بر کسی نظارت کردن
watching U بر کسی نظارت کردن
sheriff U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriffs U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
monitoring U نظارت
inspection U نظارت
administer نظارت کردن
administered U نظارت کردن وصایت کردن
administering U نظارت کردن وصایت کردن
administers U نظارت کردن وصایت کردن
presidency U نظارت
bailiwick U مباشرت نظارت
budgetary control U نظارت بودجهای
central treaty organization U پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
close supervision U نظارت نزدیک
close supervision U نظارت مستقیم
communication security monitoring U کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
control equipment U ابزار نظارت
control of resources U نظارت بر منابع
controllable U قابل نظارت
controllership U نظارت
controlment U نظارت
crown colony U بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
e c s c (european coal & steel commissio U لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
election supervisor council U انجمن نظارت بر انتخابات
election supervisory council U انجمن نظارت بر انتخابات
exchange control U نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
fiscal control U نظارت مالی
foreign exchange control U نظارت بر ارز
governance U نظارت
government control U نظارت دولتی
head quarters U برج نظارت مرکز کار
inspection certificate U گواهی نظارت
inspection clause U بند نظارت
inspection clause U ماده نظارت
intendancy U نظارت
invigilation U نظارت درامتحانات
Other Matches
superintendency U نظارت
superintendence U نظارت
proctorship U نظارت
CCTV camera U دوربین نظارت
observation camera U دوربین نظارت
security camera U دوربین نظارت
supervisor state U وضعیت نظارت
supervisor state U حالت نظارت
staff supervision U نظارت ستادی
monetary control U نظارت پولی
qualitative controls U نظارت کیفی
span of control U حوزه نظارت
surveillance camera U دوربین نظارت
closed-circuit camera U دوربین نظارت
regulated monopoly U انحصار نظارت شده
managed money U پول نظارت شده
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
to keep under control U تحت نظارت نگه داشتن
security monitoring U نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
wardship U تحت سرپرستی یا نظارت بودن
state midicine U سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
they are under serveillance U انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
under secretary U زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
progress chaser U کسیکه برپیشرفت کار نظارت میکند
municipalist U طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
movement control U کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
to have someone [something] under [close] scrutiny U کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
line chief U افسرجزء نیروی هوایی که درفرود امدن وبرخاستن هواپیمادرخطوط هوایی نظارت میکند
to a upon U نظارت کردن وصایت کردن
proctor U نظارت کردن بازرسی کردن
off one's hands U بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com