English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to play a poor game U ناشی بودن مهارت نداشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unskil U ناشی بی مهارت
wanted U نیازمند بودن به نداشتن
want U نیازمند بودن به نداشتن
to make no doubt U مطمئن بودن شک نداشتن
to knock about U سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
rug condition U [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
to be out of one's depth U از توانایی و یا مهارت [کسی] خارج بودن
to be unable to hold a candle to somebody <idiom> U در برابر کسی پائین رتبه بودن [در توانایی یا مهارت و غیره]
proficiency rating U طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
tortious liability U ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
qualification card U کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
look ahead U جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
lackvt U نداشتن
lack U نداشتن
lacked U نداشتن
wanted U نداشتن
want U نداشتن
lacks U نداشتن
sit out U شرکت نداشتن در
missed U نداشتن فاقدبودن
to be at a loss for an answer U پاسخی نداشتن
dislike U دوست نداشتن
disliking U دوست نداشتن
dislikes U دوست نداشتن
disliked U دوست نداشتن
misses U نداشتن فاقدبودن
to sit out U شرکت نداشتن در
To know no bounds. U حد وحصر نداشتن
stone-broke <idiom> U آه دربساط نداشتن
errorless U نداشتن خطا
to be in the wrong U حق نداشتن زورگفتن
powerlessly U با نداشتن نیرو
disinterest U علاقه نداشتن
freedom from evil record U نداشتن پیشینه بد
clean record U نداشتن پیشینه بد
miss U نداشتن فاقدبودن
not have a penny to one's name <idiom> U آهی در بساط نداشتن
diffidently U با نداشتن اعتماد بخود
intestacy U نداشتن وصیت نامه
disconnection U قطع نداشتن رابطه
to paddle one's own canoe U کار بکسی نداشتن
not have two pennies to rub together <idiom> U دیناری در بساط نداشتن
inefficiently U با نداشتن قابلیت بیفایده
inapprehension U نداشتن بیم یا نگرانی
out of favor with someone <idiom> U حسن نیت نداشتن
to foel U حال درستی نداشتن
to not feel hungry [to not like having anything] U اصلا اشتها نداشتن
out of step <idiom> U هم آهنگ وتوازن نداشتن
to get the key of the street U جای شب ماندن نداشتن
To be between the devil and the deep blue sea. U راه پس وپیش نداشتن
distrusts U سوء فن اعتماد نداشتن
distrusting U سوء فن اعتماد نداشتن
thriftessness U نداشتن عقل معاش
distrusted U سوء فن اعتماد نداشتن
distrust U سوء فن اعتماد نداشتن
inertness U نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
not a leg to stand on <idiom> U مدرک کافی نداشتن
make no bones about something <idiom> U هیچ رازی نداشتن
(can't) stand <idiom> U تحمل نکردن،دوست نداشتن
in the dark <idiom> U هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
to act independently of others U کاری به کار دیگران نداشتن
not have a bean <idiom> U حتی یک شاهی هم پول نداشتن
strapped for cash <idiom> U هیچ پولی دربساط نداشتن
Nothing to declare U همراه نداشتن کالاهای گمرکی
to dislike somebody [something] U دوست نداشتن کسی [چیزی]
loses U نداشتن چیزی دیگر پس از این
forlackof shoes U بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
lose U نداشتن چیزی دیگر پس از این
out of tune <idiom> U باهم خوب وسازش نداشتن
to have no prospects U هیچ چشم داشتی [امیدی ] نداشتن
caught short <idiom> U پول کافی برای پرداخت نداشتن
Beats me! <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
to be a dead duck U امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
have half a mind <idiom> U احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
You've got me stumped. <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
You've got me there! <idiom> U من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
skilless U بی مهارت
execute U مهارت
inexpert U بی مهارت
incompetent U بی مهارت
ingenuity U مهارت
proficiency U مهارت
proficiency pay U حق مهارت
sophistication U مهارت
masterkiness U مهارت
technique U فن مهارت
inapt U بی مهارت
adroitness U مهارت
gripe U مهارت
groove U مهارت
techniques U مهارت
techniques U فن مهارت
light handedness U مهارت
facility U مهارت
artifice U مهارت
artifices U مهارت
technique U مهارت
executing U مهارت
executes U مهارت
executed U مهارت
grooves U مهارت
adeptness U مهارت
knack U مهارت
qualification U مهارت
credential U مهارت
skill U مهارت
dextrously U به مهارت
skill U مهارت
know-how U مهارت
maladroit U بی مهارت
unskilled U بی مهارت
skill less U بی مهارت
workmanship U مهارت
ham fisted U بی مهارت
ham handed U بی مهارت
ham-fisted U بی مهارت
expertise U مهارت
unskillful U بی مهارت
handiness U مهارت
deftness U مهارت
competence U مهارت
expertise U مهارت
expertness U خبرویت مهارت
fine skill U مهارت فریف
fundamental skill U مهارت بنیادی
versatility U روانی مهارت
sport skill U مهارت ورزشی
human skill U مهارت انسانی
skill learning U مهارت اموزی
skill level U پایه مهارت
combat proficiency U مهارت رزمی
up one's alley <idiom> U مهارت درچیزی
qualification U مهارت فنی
qualification U کسب مهارت
skillful Šetc U با مهارت ماهرانه
cissy U آدم بی مهارت
weakling U آدم بی مهارت
sissy U آدم بی مهارت
softie/softy U آدم بی مهارت
wimp U آدم بی مهارت
competence U مهارت فنی
weenie [Am E] U آدم بی مهارت
tactless U بی مهارت بی سلیقه
tactlessly U بی مهارت بی سلیقه
tact U کاردانی مهارت
credential U مهارت فنی
wet U آدم بی مهارت
weed U آدم بی مهارت
milquetoast U آدم بی مهارت
mollycoddle U آدم بی مهارت
jessie U آدم بی مهارت
jessy U آدم بی مهارت
pantywaist [Am En] U آدم بی مهارت
namby-pamby U آدم بی مهارت
natatorial skill U مهارت در شنا
motor skill U مهارت حرکتی
qualification U مهارت فنی
craft U مهارت نیرنگ
skill U مهارت فنی
dauber U نقاش بی مهارت
crafts U مهارت نیرنگ
qualify U کسب مهارت
manipulation U انجام با مهارت
seamanship U مهارت در دریانوردی
proficiency U مهارت تخصص
manual skill U مهارت دستی
pussy [Am E] U آدم بی مهارت
wuss(y) U آدم بی مهارت
salesmanship U مهارت در فروشندگی
qualifies U کسب مهارت
surfmanship U مهارت در موج سواری
skill level U پایه مهارت فنی
skill U مهارت عملی داشتن
seaman ship U مهارت در راندن قایق
mastered U کسب مهارت کردن
expert badge U نشان مهارت در تیراندازی
conveyancing U مدیریت از روی مهارت
masters U کسب مهارت کردن
facileness U مهارت عدم ثبات
master U کسب مهارت کردن
spiller U خوش شانسی نه مهارت
sport skill pattern U الگوی مهارت ورزشی
fine art U هر مهارت هنری وفریف
showboating U نمایش دادن مهارت
technomotorial skill U مهارت تکنیکی- حرکتی
qualification record U پرونده مهارت فنی
wonderwork U کار عجیب مهارت
stickhandling U مهارت در استفاده از چوب
qualification badge U نشان مهارت در تیراندازی
diplomatically U از روی مهارت و بصیرت
sword play U مهارت در بکارگیری شمشیر
ropemanship U مهارت دربندبازی یا بالارفتن از طناب
technique U اصول مهارت روش فنی
techniques U اصول مهارت روش فنی
quaint U از روی مهارت عجیب و جالب
overmaster U مهارت کامل پیدا کردن در
dan U درجه 1 تا 01 برای مهارت در دفاع
rates U میزان مهارت شدت تغییرات
overwrought U تهیه شده ازروی مهارت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com