English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
alternate position U موضع فرعی
secondary position U موضع فرعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
position light U علایم نشان دهنده موضع چراغ راهنمای مسیر یا محل موضع
assumed position U موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
subspecies U قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
by pass U بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass U گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype U بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
spots U موضع
position U موضع
sited U موضع
sites U موضع
locality U موضع
emplacement U موضع
localities U موضع
spot U موضع
positioned U موضع
lodgment U موضع
locations U موضع
location U موضع
site U موضع
lodgment or lodge U موضع
attack position U موضع تک
localities U موضع مکان
block house U موضع مستحکم
locality U موضع مکان
defense position U موضع پدافندی
delay position U موضع تاخیری
blocking position U موضع سد کننده
stand U مکث موضع
positioned U وضعیت موضع
displacement U تغییر موضع
turnabout U تغییر موضع
defense position U موضع دفاعی
position U وضعیت موضع
supplementary position U موضع تکمیلی
covered position U موضع پوشیده
supplementary position U موضع یدکی
battle position U موضع نبرد
turnabouts U تغییر موضع
punch position U موضع منگنه
spots U لکه موضع
primary position U موضع ابتدایی
spot U لکه موضع
rendezvous area U موضع انتظار
supplemental U موضع تکمیلی
inposition U مستقر در موضع
inposition U به موضع رفتن
primary position U موضع اصلی
lodgment U موضع گیری
deployment U موضع صف ارایی
localization U موضع یابی
selection of position U انتخاب موضع
assumed position U موضع فرضی
secondary position U موضع یدکی
alternate position U موضع یدکی
active site U موضع فعال
occupation of position U اشغال موضع
emplacement U موضع گرفتن
firing position U موضع تیر
the seat of pain U موضع درد
lodgement U موضع گیری
switch position U موضع دفاعی بینابین
switch position U موضع رابط دفاعی
key position U موضع حساس و مهم
occupation of position U اشغال موضع کردن
confirmed location U موضع تایید شده
localization of function U موضع یابی کارکرد
posts U محل ماموریت موضع
post U محل ماموریت موضع
supplementary U موضع تکمیلی اضافی
post- U محل ماموریت موضع
posted U محل ماموریت موضع
stbtitle U عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
culminant U درمرتفع ترین موضع کامل
preselect U پیش بینی موضع کردن
outfield U موضع توپگیردرمحوطه دوردست کریکت
dummy U دروغی تقلبی موضع فریبنده
dummies U دروغی تقلبی موضع فریبنده
organizing U مرتب کردن ارایش دادن موضع
foreland U زمین جلوی موضع دماغه سنگر
permanent emplacement U موضع دائمی یکان یا جنگ افزار
organises U مرتب کردن ارایش دادن موضع
displaced U جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaces U جابجا شدن تغییر موضع دادن
displacing U جابجا شدن تغییر موضع دادن
organising U مرتب کردن ارایش دادن موضع
organize U مرتب کردن ارایش دادن موضع
organizes U مرتب کردن ارایش دادن موضع
cheats U موضع گرفتن در نقطه دوربرای دفاع
cheated U موضع گرفتن در نقطه دوربرای دفاع
covered position U محوطه تحت پوشش موضع مخفی
cheat U موضع گرفتن در نقطه دوربرای دفاع
delay position U موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری
displace U جابجا شدن تغییر موضع دادن
long off U موضع گرفتن در جلو توپزن ودور از او در یک طرف
olympic trench shooting U مسابقه تیراندازی المپیک با 5تیر از 5 موضع مختلف
hip shoot U تیراندازی غیر مترقبه بااشغال موضع ناگهانی
redoubt U موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
layig up position U موضع یا اسکله مخصوص تهیه سرپل ساحلی
long spot U موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
pass shooting U شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
disposition U صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
circle of position U دایرهای که از موضع نفرات عبور میکند دایره مکان نافر
sublease U اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
caught with hand in the cookie jar <idiom> U مچ کسی را گرفتن [بخصوص در مورد سوء استفاده از موضع قدرت و مقام]
block the plate U موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
third base U موضع بازیکن برای دفاع منطقه دورپایگاه سوم دربازی بیس بال
adjuncts U فرعی
second class U فرعی
subaltern U فرعی
half deck U پل فرعی
secondary effect U اثر فرعی
adverse reaction U اثر فرعی
minor U فرعی
fall-out [side effect] U اثر فرعی
subalterns U فرعی
petty U فرعی
lateral U فرعی
ancillary U فرعی
derivatives U فرعی
adjunct U فرعی
byeffect U اثر فرعی
by-effect U اثر فرعی
derivative U فرعی
subsidiary U فرعی
secondary U فرعی
min U فرعی
inferior U فرعی
sub dam U سد فرعی
branch lines U خط فرعی
branch line U خط فرعی
tributary U فرعی
tributaries U فرعی
spillover effect U اثر فرعی
accessorial U فرعی
subsidiaries U فرعی
extrinsic U فرعی
incidents U فرعی
by U فرعی
incident U فرعی
accessory U فرعی
succursal U فرعی
inferiors U فرعی
fall back U تغییر موضع به عقب دادن عقب نشینی کردن
reference position U محل پاسگاه فرماندهی تاکتیکی دریایی موضع فرماندهی
lay shaft U میله فرعی
incidental effect U اثر فرعی
link road U راه فرعی
extension telephone U تلفن فرعی
intercardinal points U جهات فرعی
by way U راه فرعی
daughter chain U زنجیر فرعی
cotype U نوعی فرعی
floor jack U اهرم فرعی
by work U کار فرعی
by product material U فراورده فرعی
colonnette U ستون فرعی
derived unit U واحد فرعی
dixings U ارایشهای فرعی
incidentals U اقلام فرعی
dog leg U شاخه فرعی
diverticulum U جاده فرعی
byname U اسم فرعی
byroad U جاده فرعی
intercardinal headings U جهات فرعی
coproduct U محصول فرعی
derived units U احاد فرعی
derived units U واحدهای فرعی
secondary unit U واحد فرعی
consequent pole U قطب فرعی
extension U شماره فرعی
underplot U داستان فرعی
token money U پول فرعی
tine U شاخ فرعی
sugroup U دسته فرعی
substrate U شکل فرعی
substation U ایستگاه فرعی
suborder U راسته فرعی
submenu U منوی فرعی
subspace U فضای فرعی
subharmonic U هماهنگ فرعی
subgenus U تیره فرعی
subgenus U جنس فرعی
subsidiary company U شرکت فرعی
subfamily U تیره فرعی
byway U راه فرعی
byways U راه فرعی
lay-shaft U میله فرعی
annexe U ساختمان فرعی
DIVERSION U راه فرعی
walk-on U بازیگر فرعی
jamb-shaft U ستون فرعی
subordinate clauses U جملهوارهی فرعی
subordinate clause U جملهوارهی فرعی
subfamily U خانواده فرعی
subdirectory U فهرست فرعی
subclass U شعبه فرعی
secondary stairs U پلکان فرعی
secondary port U بندر فرعی
secondary markets U بازارهای فرعی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com