English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to my satisfaction U موافق دلخواه من
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
satisfactorily U موافق دلخواه
after ones own heart U موافق دلخواه
Other Matches
wished U دلخواه
wishes U دلخواه
one's heart'st d. U دلخواه
arbitrary U دلخواه
ideal U دلخواه
ideals U دلخواه
arbitary U دلخواه
wish U دلخواه
idealizing U دلخواه سازی
idealizes U دلخواه سازی
idealized U دلخواه سازی
idealising U دلخواه سازی
idealises U دلخواه سازی
at will U بطور دلخواه
after one's will U بطور دلخواه
at choice U برحسب دلخواه
favorites U دلخواه برگزیده
favourite U دلخواه برگزیده
favourites U دلخواه برگزیده
idealize U دلخواه سازی
idealised U دلخواه سازی
accords U دلخواه طیب خاطر
sitting pretty <idiom> U درشراط دلخواه بودن
accord U دلخواه طیب خاطر
accorded U دلخواه طیب خاطر
shangri U شهر زیبا سرزمین دلخواه
lady's man <idiom> U مرد دلخواه ومشهور بین خانمها
retires U عقب نشینی کردن به دلخواه بازنشسته شدن
retire U عقب نشینی کردن به دلخواه بازنشسته شدن
in hand U گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
user U بخشی یا خصوصیتی که کاربرطبق دلخواه خود آنرا ایجاد میکند
users U بخشی یا خصوصیتی که کاربرطبق دلخواه خود آنرا ایجاد میکند
bottoming reamer U وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
concordant U موافق
congruous U موافق
consentaneous U موافق
amicable U موافق
pro- U له موافق
accordant U موافق
pro U له موافق
consilient U موافق
sympathetic U موافق
respondent U موافق
sympathisers U موافق
compliant U موافق
incompatible U نا موافق
attuned U موافق
attune U موافق
agreeably to U موافق
agreed U موافق
compatible <adj.> U موافق
according U موافق
textually U موافق نص
prosodial U موافق
prosodiacal U موافق
compossible <adj.> U موافق
non concurrent U نا موافق
in suit with U موافق با
in suit with U موافق
in keeping U موافق
sympathizer U موافق
sympathizers U موافق
congruent U موافق
consentient U موافق
respondents U موافق
prorenata U نسبت موافق
at will U موافق میل
string along U موافق بودن
quarter wind U باد موافق
after one's will U موافق میل
prorenata U شخص موافق
agonist muscle U عضله موافق
placet U رای موافق
palatably U موافق ذائقه
fair tide U جریان اب موافق
go along U موافق بودن
in accordance with U مطابق موافق
to go along U موافق بودن
fellow countryman U موافق کردن
compatibly U بطور موافق
see eye to eye <idiom> U موافق بودن
fair wind U باد موافق
non placer U موافق نیستم
adapt U موافق بودن
fellow countryman U موافق شدن
harmoniously U بطور موافق
consistently U بطور موافق
disagreeing U موافق نبودن
friendly U مهربان موافق
friendliest U مهربان موافق
favourable U موافق مطلوب
friendlies U مهربان موافق
friendlier U مهربان موافق
disagreed U موافق نبودن
rationally U موافق عقل
disagrees U موافق نبودن
truly U موافق باحقایق
accomodating U راحت موافق
disagree U موافق نبودن
shaken U موافق شیوه
yea U رای موافق
no cigar <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
in tune <idiom> U با یکدیگر موافق بودن
to a toa praposal U باپیشنهادی موافق بودن
quite the thing U موافق سبک روز
harmonious U موزون سازگار موافق
geometrically U موافق علم هندسه
geodetically U موافق قاعده پیمایش
genealogically U موافق شجره نامه
no deal <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
physically U موافق علم فیزیک
concurring opinion U رای موافق مشروط
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
scientifically U موافق اصول علمی
accommodatingly U بطور موافق راحت
comkpliant U موافق اجابت کننده
to bring in to line U وفق دادن موافق
crony U رفیق موافق هم اطاق
genetically U موافق علم پیدایش
to agree on something U موافق بودن با چیزی
cronies U رفیق موافق هم اطاق
harmonises U موافق کردن هم اهنگ شدن
adapts U وفق دادن موافق بودن
pros and cons U موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
to put over a play U موافق بدادن نمایشی شدن
harmonize U موافق کردن هم اهنگ شدن
physiognomically U موافق علم قیافه شناسی
harmonised U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonized U موافق کردن هم اهنگ شدن
bandae jireugi U ضربه دست موافق ایستادن
harmonising U موافق کردن هم اهنگ شدن
fall in U مطابقت کردن موافق شدن
gastronomically U موافق علم خوب خوردن
she always had her way U همیشه موافق میل اوعمل می شد
adapting U وفق دادن موافق بودن
in obdience to U برای اطاعت از موافق امر
agrees U موافقت کردن موافق بودن
harmonizes U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizing U موافق کردن هم اهنگ شدن
agree U موافقت کردن موافق بودن
agreeing U موافقت کردن موافق بودن
To view something approvingly ( favourably ) . U چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
I agree with you completely. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
concurrent U دریک وقت واقع شونده موافق
physico theology U حکمت الهی موافق اصول طبیعی
pragmatize U موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
propitiously U بطور مساعد یا موافق خجسته وار
keep up with the times U موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
irish bull U بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
homosexuals U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
argue U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
argued U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
homosexual U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
The pros and cons ( of something ) . U جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
arguing U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
writable instruction set computer U طرح CPU که به برنامه نویس امکان میدهد دستورات که ماشین جانبی را به آن بیفزاید با استفاده از میکروکد. تا مجموعه دستورات به دلخواه او درآیند
WISC U طرح CPU که به برنامه نویس امکان میدهد دستورات که ماشین جانبی را به آن بیفزاید با استفاده از میکروکد. تا مجموعه دستورات به دلخواه او درآیند
chronologize U بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
packages U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packaged U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
scholastically U موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
huygen's principle U قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
at pleasure U برحسب دلخواه برحسب میل
layer U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layers U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
live up to <idiom> U طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
phrenologically U ازروی علم براهین جمجمه موافق قواعد این علم
well assorted U جور دارای کالا یا اجناس جور موافق سازگار
to little up to one's principl U اصول و مرام خود را اجراکردن موافق مرام خودزیستن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com