English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
envisage U مواجه شدن با در نظر داشتن
envisaged U مواجه شدن با در نظر داشتن
envisages U مواجه شدن با در نظر داشتن
envisaging U مواجه شدن با در نظر داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
encountered U مواجه شدن
accost U مواجه شدن
encounter U مواجه شدن
opposed U روبرو مواجه
encountered U مواجه شدن با
encountering U مواجه شدن با
encountering U مواجه شدن
encounters U مواجه شدن با
encounter U مواجه شدن با
accosted U مواجه شدن
accosting U مواجه شدن
accosts U مواجه شدن
faces U مواجه شدن
run up against U مواجه شدن با
face U مواجه شدن
encounters U مواجه شدن
run up against (something) <idiom> U مواجه شدن با(چیزی)
faces U روبروایستادن مواجه شدن
head-on <idiom> U فرجام مواجه شدن با
face U روبروایستادن مواجه شدن
meet U مواجه شدن تقاطع کردن
(when the) chips are down <idiom> U بامشکل بزرگی مواجه شدن
nose U بینی مالیدن به مواجه شدن با
noses U بینی مالیدن به مواجه شدن با
meets U مواجه شدن تقاطع کردن
brave U بادلیری ورشادت باامری مواجه شدن اراستن
braved U بادلیری ورشادت باامری مواجه شدن اراستن
braving U بادلیری ورشادت باامری مواجه شدن اراستن
bravest U بادلیری ورشادت باامری مواجه شدن اراستن
braves U بادلیری ورشادت باامری مواجه شدن اراستن
to raise big problems for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
braver U بادلیری ورشادت باامری مواجه شدن اراستن
fronting U مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front U مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
caught between two stools <idiom> U [زمانی که کسی در انتخاب میان ۲ چیز با مشکل مواجه میشود]
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
critical error U خطایی که پردازش کامپیوتر را با شکل مواجه میکند یا متوقف میکند
head U مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
breaching U رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
want U کم داشتن
wanted U کم داشتن
to be feverish U تب داشتن
to possess U داشتن
to have U داشتن
to hold U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
to have f. U تب داشتن
to have possession of U داشتن
intercommon U داشتن
to go hot U تب داشتن
monogyny U داشتن یک زن
having U داشتن
have U داشتن
doubts U شک داشتن
lackvt U کم داشتن
to hold a meeting U داشتن
doubting U شک داشتن
doubted U شک داشتن
doubt U شک داشتن
relieve U داشتن
relieves U داشتن
relieving U داشتن
own U داشتن
owned U داشتن
owning U داشتن
owns U داشتن
redolence U بو داشتن
bears U در بر داشتن
bears U داشتن
bear U داشتن
lack U کم داشتن
bear U در بر داشتن
lacks U کم داشتن
possesses U داشتن
possess U داشتن
lacked U کم داشتن
possessing U داشتن
to have in view U در نظر داشتن
refrained U نگاه داشتن
to run on U ادامه داشتن
to have in remembrance U یاد داشتن
retain U نگاه داشتن
to have in remembrance U بخاطر داشتن
to have in stock U موجود داشتن
refraining U نگاه داشتن
to rold in steem U محترم داشتن
refrains U نگاه داشتن
to show f. U سرجنگ داشتن
keep U نگاه داشتن
keeps U نگاه داشتن
expect U چشم داشتن
expected U چشم داشتن
to send away U اعزام داشتن
expects U چشم داشتن
to have an steem for U محترم داشتن
expecting U چشم داشتن
to lie heavy on one's heart U معذب داشتن
to lie heavy on one's heart U رنجه داشتن
occupies U مشغول داشتن
to lay fast U نگاه داشتن
hears U خبر داشتن
to lay by the heels U باز داشتن
hear U خبر داشتن
to know what's what U خبرازجهان داشتن
to lock out U نگاه داشتن
to look forward to U انتظار داشتن
play-acts U نقش داشتن
retained U نگاه داشتن
to have patience U شکیبایی داشتن
retaining U نگاه داشتن
retains U نگاه داشتن
to owe one a grudge U با کسی لج داشتن
to observe a fast U روزه داشتن
occupy U مشغول داشتن
shimmey U تاب داشتن
to be in debt U بدهی داشتن
to be in demand U طالب داشتن
to be in rapport U تماس داشتن
represent U نمایندگی داشتن
to bear a grudge U لج یاکینه داشتن
play-act U نقش داشتن
aspire U ارزو داشتن
to bear any one a grudge U به کسی لج داشتن
to bear enmity U دشمنی داشتن
to be in contact U تماس داشتن
play-acted U نقش داشتن
shimmey U لرزش داشتن
shimmy U تاب داشتن
shimmy U لرزش داشتن
to be afraid U بیم داشتن
To be itching fo r a fight . To be on the war path. U سر دعوا داشتن
To be hesitating. To vacI'llate between. U تردید داشتن
to be in a state of a U بیم داشتن
play-acting U نقش داشتن
to be in arrear U پس افت داشتن
vibrates U ارتعاش داشتن
to bring good luck U شگون داشتن
contests U اعتراض داشتن بر
contesting U اعتراض داشتن بر
contested U اعتراض داشتن بر
refrain U نگاه داشتن
contest U اعتراض داشتن بر
to hang up U نگاه داشتن
adjudge مقرر داشتن
to have a bee in ones bonnet U کک درتنبان داشتن
vary U فرق داشتن
trepan U تمایل داشتن
to give support to U نگاه داشتن
stick up U برجستگی داشتن
stick-up U برجستگی داشتن
to carry authority U نفوذیاقدرت داشتن
loathes U نفرت داشتن از
stick-ups U برجستگی داشتن
to drive at U قصد داشتن از
to drive at U توجه داشتن به
to fondle to the heart U گرامی داشتن
to get the wind up U بیم داشتن
varies U فرق داشتن
vibrating U ارتعاش داشتن
deserves U استحقاق داشتن
to in sight into something U بصیرت داشتن
deserve U استحقاق داشتن
to keep a carriage U درشکه داشتن
to keep a fast U روزه داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com