Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dismiss
U
منفصل کردن یکان مرخص
dismisses
U
منفصل کردن یکان مرخص
dismissing
U
منفصل کردن یکان مرخص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
force augmentation
U
تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
detachments
U
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment
U
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
severs
U
منفصل کردن
severed
U
منفصل کردن
sever
U
منفصل کردن
disconnects
U
منفصل کردن
severing
U
منفصل کردن
disconnecting
U
منفصل کردن
expulse
U
منفصل کردن
disconnect
U
منفصل کردن
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
منفصل یااخراج کردن
discharges
U
منفصل یااخراج کردن
released
U
مرخص کردن
dismiss
U
مرخص کردن
sending
U
مرخص کردن
discharges
U
مرخص کردن
release
U
مرخص کردن
assoil
U
مرخص کردن
discharge
U
مرخص کردن
let go
U
مرخص کردن
dismisses
U
مرخص کردن
dismissing
U
مرخص کردن
sends
U
مرخص کردن
send
U
مرخص کردن
releases
U
مرخص کردن
dismissal of the armey
U
مرخص کردن از ارتش
discharge
U
مرخص کردن پس دادن
to dismiss
[American E]
U
مرخص کردن
[ارتش]
to fall out
U
مرخص کردن
[ارتش]
discharges
U
مرخص کردن پس دادن
relieves
U
مرخص کردن نگهبانها
relieving
U
مرخص کردن نگهبانها
relieve
U
مرخص کردن نگهبانها
expels
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
dismiss
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismisses
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
expel
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
licences
U
پروانه دادن مرخص کردن
licensing
U
پروانه دادن مرخص کردن
licence
U
پروانه دادن مرخص کردن
furlough
U
مرخصی دادن به مرخص کردن
license
U
پروانه دادن مرخص کردن
licenses
U
پروانه دادن مرخص کردن
to dismiss
[remove]
the board of managers
U
مرخص کردن
[معاف کردن]
هیئت مدیره
let out
<idiom>
U
روانه کردن یا مرخص شدن (ازکلاس)
lincense or cence
U
مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
zeroed out
U
ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
tenant
U
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants
U
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
visit of courtesy
U
بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
dismiss
U
مرخص کردن معاف کردن
dismissing
U
مرخص کردن معاف کردن
dismisses
U
مرخص کردن معاف کردن
subactivity
U
یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
line replacement
U
یکان تعویض کننده یکان جبهه
detailing
U
شرح مفصل یکان بقیه یکان
designation
U
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
parent
U
یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
designations
U
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
detail
U
شرح مفصل یکان بقیه یکان
combat arms
U
یکان رزمی یکان درگیر در رزم
transfer processing
U
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element
U
یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill
U
سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
discharge
U
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharges
U
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
inactivate
U
غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
shadower
U
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
disconnected
U
منفصل
off line
U
منفصل
disjunct
U
منفصل
detached
U
منفصل
regrouped
U
دور هم جمع کردن یکان
regroups
U
دور هم جمع کردن یکان
regroup
U
دور هم جمع کردن یکان
regrouping
U
دور هم جمع کردن یکان
command information program
U
برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
broken
U
منقطع منفصل
disconnectedly
U
بطور منفصل
freed
U
مجاز منفصل
to get one's mittimus
U
منفصل شدن
castes
U
طبقه منفصل
acondylous
U
منفصل بی اتصال
to get the mitten
U
منفصل شدن
discontinuous
U
منفصل ناپیوسته
accessories
U
نمائات منفصل
disarticulate
U
منفصل شدن
acondylose
U
منفصل بی اتصال
frees
U
مجاز منفصل
disjoin
U
منفصل متلاشی
caste
U
طبقه منفصل
free
U
مجاز منفصل
freeing
U
مجاز منفصل
suppress
U
سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
suppresses
U
سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
suppressing
U
سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
detaches
U
جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
detaching
U
جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
detach
U
جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
passage of lines
U
عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
reinforcing
U
در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
detached shock wave
U
موج ضربهای منفصل
reduced employees
U
کارمندان منفصل گردیده
caste system
U
نظام طبقهای منفصل
flanking
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
commands
U
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command
U
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commanded
U
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
flank
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanked
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
dismass
U
مرخص
readiness condition
U
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit
U
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
letter of recall
U
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
May I take my leave ? May I be excused ?
U
مرخص می فرمایید ؟
dimissory
U
مرخص کننده
dismass
U
بدو مرخص
dismissive
U
وابسته به مرخص سازی
close station
U
افراد بدو مرخص
the boys were excused
U
شاگردان مرخص شدند
close station
U
خدمه بدو مرخص
Consider yourself dismissed.
U
حساب کنید که شما مرخص شده اید.
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
casualty staging unit
U
یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
aeromedical unit
U
یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
cirrus
U
لایهای از ابرهای سفیدرنگ منفصل و رشتهای در ارتفاع تقریبی 0057 متری از سطح زمین
division slice
U
یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
cellular unit
U
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
staging unit
U
یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
guiden
U
پرچم یکان پرچم نماینده یکان
suppression
U
خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
unit loading
U
بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
duty with troops
U
در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
secession
U
تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
unit
U
یکان
units
U
یکان
singly
U
یکان یکان
formation
U
یکان
naval activity
U
یکان دریایی
train
U
بنه یکان
shock troops
U
یکان ضربت
muster book
U
دفتروقایع یکان
service force
U
یکان خدمات
motor unit
U
یکان موتوری
force basis
U
مبنای یکان
advance gruard
U
یکان جلودار
organisations
U
یکان قسمت
distinguished unit
U
یکان ممتاز
stragglers
U
گم شده از یکان
trains
U
بنه یکان
straggler
U
گم شده از یکان
sergeants
U
سرگروهبان یکان
sergeant
U
سرگروهبان یکان
air command
U
یکان هوایی
trained
U
عقبه یکان
trained
U
بنه یکان
single unit
U
یکان مستقل
single unit
U
یکان منفرد
train
U
عقبه یکان
command net
U
شبکه یکان
parent
U
یکان لاحق
retraining command
U
یکان بازاموزی
major command
U
یکان عمده
stragglers
U
دورافتاده از یکان
unit training
U
اموزش یکان
mixed
U
یکان مختلط
unit structure
U
سازمان یکان
administrative command
U
یکان اداری
service unit
U
یکان خدمات
unit structure
U
استخوانبندی یکان
unit supply
U
تدارکات یکان
march unit
U
یکان راهپیمایی
fire unit
U
یکان اتش
boundary
U
حدود یکان
first seargeant
U
سرگروهبان یکان
organization
U
یکان قسمت
organizations
U
یکان قسمت
mobility
U
تحرک یکان
logistical command
U
یکان لجستیکی
troop basis
U
مبنای یکان
unit train
U
بنه یکان
parent
U
یکان اولیه
troop unit
U
یکان صنفی
troop unit
U
یکان سربازدار
exempted station
U
یکان مخصوص
motorized
U
یکان موتوری
command strength
U
استعداد یکان
intercommand
U
بین یکان
joint command
U
یکان مشترک
organization chart
U
نمودارسازمان یکان
straggler
U
دورافتاده از یکان
organizational
U
یکان سازمانی
strangle
U
دورافتادن از یکان
composite
U
یکان مختلط
designator code
U
کد تشخیص یکان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com