Perdic | ملبس شایستگی داشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	habilitate U	ملبس شایستگی داشتن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	able U	شایستگی داشتن
	ablest U	: توانابودن شایستگی داشتن
	abler U	: توانابودن شایستگی داشتن
	deserves U	سزاوار بودن شایستگی داشتن
	deserve U	سزاوار بودن شایستگی داشتن
	clad U	ملبس
	accoutered U	ملبس
	accoutred U	ملبس
	attired U	ملبس
	liveried U	ملبس
	clothed U	ملبس
	accouter U	ملبس کردن
	vest U	ملبس شدن
	vests U	ملبس شدن
	dight U	ملبس کردن
	Teddy boys U	ملبس به جامه های عجیب و غریب
	Teddy boy U	ملبس به جامه های عجیب و غریب
	garbed in silk U	جامه ابریشمی پوشیده ملبس بجامه ابریشمی
	competency U	شایستگی
	sufficiency U	شایستگی
	adaptability U	شایستگی
	qualification U	شایستگی
	eligibility U	شایستگی
	ability U	شایستگی
	abilities U	شایستگی
	deserting U	شایستگی
	desert U	شایستگی
	merits U	شایستگی
	befitting U	شایستگی
	meriting U	شایستگی
	merited U	شایستگی
	merit U	شایستگی
	competence U	شایستگی
	aptness U	شایستگی
	deserts U	شایستگی
	sufficienty U	شایستگی
	acceptability U	شایستگی
	proficiency U	شایستگی
	meritoriousness U	شایستگی
	expertise U	شایستگی
	competence U	شایستگی
	adequacy U	شایستگی
	pertinence or nency U	شایستگی
	worthiness U	شایستگی
	praiseworthiness U	شایستگی
	credential U	شایستگی
	deservingness U	شایستگی
	seemliness U	شایستگی
	qualification U	شایستگی
	decorousness U	شایستگی
	skill U	شایستگی
	handsomeness U	زیبائی شایستگی
	blameworthiness U	شایستگی سرزنش
	certificate of capacity U	مدرک شایستگی
	decency U	شایستگی محجوبیت
	combat proficiency U	شایستگی رزمی
	adorableness U	شایستگی ستایش
	adorability U	شایستگی ستایش
	pertinency U	موقعیت شایستگی
	meritoriously U	از روی شایستگی
	aptitude test U	ازمون شایستگی
	aptitude U	شایستگی لیاقت
	pertinence U	موقعیت شایستگی
	aptitudes U	شایستگی لیاقت
	meetness U	شایستگی مناسبت
	suitability U	مناسبت شایستگی
	aptitude tests U	ازمون شایستگی
	fitness U	صلاحیت شایستگی
	merit system U	نظام شایستگی نگر
	certificate of achievement U	مدرک تصدیق شایستگی
	qualify U	شایستگی پیدا کردن
	merit rating U	درجه بندی شایستگی
	he has much merit U	بسیار شایستگی دارد
	eligibility U	شایستگی برای انتخاب
	qualifies U	شایستگی پیدا کردن
	printability U	شایستگی برای چاپ
	indign U	فاقد شایستگی خشمگین کردن
	efficiency U	کارایی وسیله یا نفر شایستگی
	aptitude area U	حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
	I can see an innate ability in that follow .	دراو مایه و شایستگی می بینم
	he is i. to do that U	شایستگی یا کفایت کردن ان کار راندارد
	picturesqueness U	شایستگی برای نقاشی شدن یاعکس برداری
	longest U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	money to burn <idiom> U	بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
	long- U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	long U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longed U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longer U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longs U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	to keep down U	زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
	to keep up U	از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
	honourable mention U	امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
	honourable mentions U	امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
	resides U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	proffered U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	meanest U	مقصود داشتن هدف داشتن
	meaner U	مقصود داشتن هدف داشتن
	proffers U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	mean U	مقصود داشتن هدف داشتن
	cost U	قیمت داشتن ارزش داشتن
	proffering U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	hoping U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	hopes U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	reside U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	abhors U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	abhorring U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	abhorred U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	resided U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	hope U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	hoped U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	differs U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	differed U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	to have by heart U	ازحفظ داشتن درسینه داشتن
	proffer U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	differing U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	differ U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	upkeep U	بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
	lead a dog's life <idiom> U	زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
	to have something in reserve U	چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
	long for U	اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
	doubts U	شک داشتن
	doubting U	شک داشتن
	doubted U	شک داشتن
	relieves U	داشتن
	lackvt U	کم داشتن
	to have possession of U	داشتن
	to possess U	داشتن
	to have U	داشتن
	to hold U	داشتن
	have U	داشتن
	having U	داشتن
	to be feverish U	تب داشتن
	relieving U	داشتن
	own U	داشتن
	owned U	داشتن
	owning U	داشتن
	intercommon U	داشتن
	owns U	داشتن
	monogyny U	داشتن یک زن
	possess U	داشتن
	to be in a f. U	تب داشتن
	to have f. U	تب داشتن
	doubt U	شک داشتن
	relieve U	داشتن
	bear U	در بر داشتن
	bears U	در بر داشتن
	possessing U	داشتن
	lacks U	کم داشتن
	to hold a meeting U	داشتن
	bear U	داشتن
	possesses U	داشتن
	bears U	داشتن
	wanted U	کم داشتن
	lacked U	کم داشتن
	want U	کم داشتن
	to go hot U	تب داشتن
	lack U	کم داشتن
	redolence U	بو داشتن
	reck U	باک داشتن
	outstand U	برجستگی داشتن
	contest U	اعتراض داشتن بر
	attends U	حضور داشتن
	contested U	اعتراض داشتن بر
	contesting U	اعتراض داشتن بر
	contests U	اعتراض داشتن بر
	adjudge	مقرر داشتن
	retained U	نگاه داشتن
	vary U	فرق داشتن
	repugn U	تناقض داشتن
	pay respect to U	توجه داشتن به
	pass a resolution U	مقرر داشتن
	disguise U	نهان داشتن
	possess U	در تصرف داشتن
	varies U	فرق داشتن
	disguised U	نهان داشتن
	hankers U	اشتیاق داشتن
	disguises U	نهان داشتن
	disguising U	نهان داشتن
	hankered U	اشتیاق داشتن
	hanker U	اشتیاق داشتن
	retaining U	نگاه داشتن
	differ U	فرق داشتن
	expected U	چشم داشتن
	differing U	فرق داشتن
	mediately U	با داشتن وسیله
	mant U	لکنت داشتن
	look after U	توجه داشتن به
	to be in contact U	تماس داشتن
	exist U	وجود داشتن
	resembling U	شباهت داشتن
	resembles U	شباهت داشتن
	resembled U	شباهت داشتن
	resemble U	شباهت داشتن
	to have in mind U	در نظر داشتن
	expect U	چشم داشتن
	keeps U	نگاه داشتن
	existed U	وجود داشتن
	exists U	وجود داشتن
	mislike U	تنفر داشتن از
	misdeem U	سوء فن داشتن