English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
parity check U مقابله کردن توازن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parity check U مقابله توازن
parity checking U مقابله توازن
checks U مقابله کردن مقابله
check U مقابله کردن مقابله
checked U مقابله کردن مقابله
acounter U مقابله کردن
beard U مقابله کردن
collate U مقابله کردن
repels U مقابله کردن
repelling U مقابله کردن
counter U مقابله کردن
beards U مقابله کردن
repelled U مقابله کردن
collates U مقابله کردن
collating U مقابله کردن
repel U مقابله کردن
collated U مقابله کردن
countering U مقابله کردن
countered U مقابله کردن
emergency drill U تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
recaption U مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
collating U مقابله وتطبیق کردن
collates U مقابله وتطبیق کردن
collate U مقابله وتطبیق کردن
collated U مقابله وتطبیق کردن
checked U مقابله کردن بررسی
check U مقابله کردن بررسی
checks U مقابله کردن بررسی
rencontre U با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencounter U با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
retaliation U تلافی کردن مقابله کردن به مثل
countering U مقابله کردن تلافی کردن
countered U مقابله کردن تلافی کردن
counter U مقابله کردن تلافی کردن
reluctate U مقابله کردن بی میلی کردن
equipoise U توازن
equilibrium U توازن
balance U توازن
harmonies U توازن
balances U توازن
poise U توازن
harmony U توازن
parity U توازن
unbalancing U عدم توازن
even parity U توازن زوج
budget balance U توازن بودجه
unbalances U عدم توازن
unbalance U عدم توازن
parity bit U بیت توازن
odd parity U توازن فرد
parity checking U توازن سنج
balance theory U نظریه توازن
no parity U عدم توازن
balance of power U توازن قوا
parity check U بررسی توازن
static balance U توازن ایستا
parity checking U بررسی توازن
parity U بیت توازن
heat balance U توازن گرمایی
parity bit U ذره توازن
beam scale U توازن تیر
odd parity check U بررسی توازن فرد
air parity U توازن قوای هوایی
demographic balance U توازن گروههای سنی
passive trade balance U توازن تجارتی منفی
dynamic balance U تعادل و توازن حرکتی
unfavorable balance of trade U توازن نامطلوب تجارتی
imbalance U عدم توازن ناهماهنگی
imbalances U عدم توازن ناهماهنگی
parity U توازن قوای نظامی
even parity check U بررسی توازن زوج
parity error U اشتباه مقایسه خطای توازن
equilibrium price U قیمت در حالت توازن و تعادل
dissymetry U درجه عدم توازن یک مدار سه فاز
degrees of unbalance in a three phase sy U درجه عدم توازن یک مدار سه فاز
make ends meet U دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
asymetry U درجه عدم توازن یک مدار سه فاز
bobbles U برای لحظهای توازن رااز دست دادن
bobble U برای لحظهای توازن رااز دست دادن
contrast U مقابله
checks U مقابله
contrasts U مقابله
confrontations U مقابله
check U مقابله
contrasting U مقابله
contrasted U مقابله
confrontation U مقابله
bucking U مقابله
checked U مقابله
echo check U مقابله
checking U مقابله
counterview U مقابله
collations U مقابله
collation U مقابله
controlment U مقابله
transfer check U مقابله
opposition U مقابله
automatic check U مقابله خودکار
crossecheck U مقابله مجدد
overflow check U مقابله سرریز
arithmetic check U مقابله حسابی
sight check U مقابله نظری
system check U مقابله سیستم
retaliation U مقابله به مثل
dynamic check U مقابله پویا
spell checker U مقابله گر املائی
opposability U مقابله پذیری
sum check U مقابله جمعی
sight check U مقابله چشمی
reciprocity U مقابله به مثل
modulo n check U مقابله به پیمانه
check indicator U نماینده مقابله
limit check U مقابله حدود
loop checking U مقابله حلقه
validity check U مقابله اعتبار
casting out nines U مقابله نه نهی
algebra U جبر و مقابله
built in check U مقابله توکار
spot check U مقابله موضعی
diagnostic check U مقابله تشخیصی
spot checks U مقابله موضعی
marginal check U مقابله مرزی
check list U سیاهه مقابله
check point U نقطه مقابله
bucking coil U پیچک مقابله
twin check U مقابله توام
cyclic check U مقابله چرخهای
sequence checking U مقابله ترتیبی
sequence check U مقابله ترتیب
visual check U مقابله بصری
data check U مقابله داده ها
visual check U مقابله دیداری
parity check U مقابله ایستایی
checks and balance U کنترل و مقابله
cross-examination U پرسش و مقابله
selection check U مقابله گزینش
check boxes U جعبههای مقابله
cross-examinations U پرسش و مقابله
checklist U سیاهه مقابله
reciprocates U مقابله به مثل نمودن
counter military U مقابله باعملیات نظامی
vertical parity check U مقابله توان عمدی
reciprocate U مقابله به مثل نمودن
check indicator U مشخص کننده مقابله
checking program U برنامه مقابله کننده
hardware check U مقابله سخت افزاری
duplication check U مقابله از راه تکرار
odd even check U مقابله فرد و زوج
syntax checker U مقابله نحوه گری
dump check U مقابله حین روبرداری
machine check interrupt U وقفه مقابله ماشین
reciprocated U مقابله به مثل نمودن
tick off U نشان رسیدگی و مقابله
longitudinal redundancy check U مقابله افزونگی طولی
checkpoint restart U اغازگر مجدد نقطه مقابله
Touché! U خوب مقابله کردی! [در بحثی]
disaster control U روش مقابله با سوانح و بلایا
programmable check U مقابله برنامه ریزی شده
i raked all algebra U جبر و مقابله را زیر و روکردم
programmed check U مقابله برنامه ریزی شده
lrc U Check LongitudinalRedundancy مقابله افزونگی طولی
checkpoints U محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
check-points U محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
checkpoint U محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
desk checking U فرایند بررسی بوسیله دست مقابله رومیزی
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
break even point U نقطه توازن دخل وخرج دخل و خرج سر به سر
assistance U کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
north atlantic treaty organization (nato U پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com