Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
habitualness
U
معمول بودن معتادیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to be in f.
U
معمول بودن
in
U
معمول
usage
U
معمول
usages
U
معمول
usual
U
معمول
going
U
معمول
in vogue
U
معمول
in-
U
معمول
consuetudinary
U
عادی معمول
normal
U
هنجار معمول
undersized
U
کوچکتر از معمول
vogue
U
رسم معمول
fashionably
U
مطابق معمول
To overstep the mark. To go too far.
U
از حد معمول گذراندن
After the usual courtesies.
U
پس از تعارفات معمول
by usage
U
یا معمول سابق
usu
U
مخفف معمول
off season
U
ارزان تر از معمول
it is usual with him
U
معمول اوست
as usual
U
مطابق معمول
practice
U
معمول به عادت
to set in
U
معمول شدن
as usual
<idiom>
U
طبق معمول
usual conditions
U
شرایط معمول
slow down
<idiom>
U
از حد معمول آرامتر
out of the ordinary
U
غیر معمول
enchorial
U
معمول متعارفی
eccentrically
U
بطورغیر معمول
out of the common
U
غیر معمول
in character
<idiom>
U
مثل معمول
off the map
U
غیر معمول
price current
U
صورت نرخهای معمول
introductions
U
معمول سازی ابداع
introduction
U
معمول سازی ابداع
it is unusually large
U
ازاندازه معمول بزرگتراست
gangling
U
بلند تراز حد معمول
oversleep
U
بیش از حد معمول خوابیدن
it is our usual p to
U
معمول ما این است که
institution
U
رسم معمول عرف
oversleeping
U
بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeps
U
بیش از حد معمول خوابیدن
overslept
U
بیش از حد معمول خوابیدن
intercolonial
U
معمول در میان مستعمرات
quite the thing
U
مطابق بارسم معمول
such dresses are the vogue
U
اینجورلباسهامتداول معمول است
international practice
U
طریقه معمول به بین المللی
semidouble
U
دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
fair wear and tear
U
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
retrograde
U
دوران در خلاف جهت معمول
cupola practice
U
روش معمول کوره کوپل
wide angle
U
دارای زاویه دید بیش از معمول
unorthodox
U
دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
wide-angle
U
دارای زاویه دید بیش از معمول
short
U
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
substandard
U
زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
executive course
U
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
executive length course
U
زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
shortest
U
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shorter
U
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
dry year
U
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
extras
U
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra-
U
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra
U
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
wet year
U
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
bow-pew
U
[نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
characteristic
U
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
characteristically
U
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
fashionableness
U
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
gondolas
U
نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
gondola
U
نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
mancipation
U
یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
cylix
U
ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.
U
ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
production run
U
اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
underdistance
U
روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
Advanced Technology Attachment
U
حالت معمول از واسط SCSI که تحت نام IDE هم شناخته شده است
negligence
U
اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
refresher
U
حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
bourgeois
<adj.>
U
از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
cross-in-square
U
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
addressing
U
استفاده از کلمه آدرس کوتاهتر از معمول تا عمل کشف آدرس سریع تر انجام شود
coalition
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
non-directional design
U
طرح فراگیر
[این نوع طرح در نقاط مختلف بافت دارای جذابیت خاص خود بوده و حالت تکراری فرش های معمول را ندارد.]
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
to stand for
U
نامزد بودن هواخواه بودن
haze
U
گرفته بودن مغموم بودن
reside
U
ساکن بودن مقیم بودن
resided
U
ساکن بودن مقیم بودن
consisting
U
شامل بودن عبارت بودن از
resides
U
ساکن بودن مقیم بودن
govern
U
نافذ بودن نافر بودن بر
governed
U
نافذ بودن نافر بودن بر
agree
U
متفق بودن همرای بودن
depends
U
مربوط بودن منوط بودن
depended
U
مربوط بودن منوط بودن
depend
U
مربوط بودن منوط بودن
look for
U
منتظر بودن درجستجو بودن
agrees
U
متفق بودن همرای بودن
agreeing
U
متفق بودن همرای بودن
abut
U
مماس بودن مجاور بودن
pertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
stravage
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
to be due
U
مقرر بودن
[موعد بودن]
moon
U
سرگردان بودن اواره بودن
precede
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precedes
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
discord
U
ناجور بودن ناسازگار بودن
consist
U
شامل بودن عبارت بودن از
consisted
U
شامل بودن عبارت بودن از
moons
U
سرگردان بودن اواره بودن
stravaig
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
have
U
مالک بودن ناگزیر بودن
abuts
U
مماس بودن مجاور بودن
abutted
U
مماس بودن مجاور بودن
governs
U
نافذ بودن نافر بودن بر
having
U
مالک بودن ناگزیر بودن
conditionality
U
شرطی بودن مشروط بودن
includes
U
شامل بودن متضمن بودن
pertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
pertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
include
U
شامل بودن متضمن بودن
consists
U
شامل بودن عبارت بودن از
urgency
U
فوتی بودن اضطراری بودن
owes
U
مدیون بودن مرهون بودن
on guard
U
مراقب بودن نگهبان بودن
abler
U
لایق بودن مناسب بودن
wanted
U
فاقد بودن محتاج بودن
slouch
U
خمیده بودن اویخته بودن
want
U
فاقد بودن محتاج بودن
appertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
owe
U
مدیون بودن مرهون بودن
pend
U
معوق بودن بی تکلیف بودن
disagree
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
slouching
U
خمیده بودن اویخته بودن
ablest
U
لایق بودن مناسب بودن
appertaining
U
مربوط بودن متعلق بودن
disagreed
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
appertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
slouched
U
خمیده بودن اویخته بودن
disagrees
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
appertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
slouches
U
خمیده بودن اویخته بودن
owed
U
مدیون بودن مرهون بودن
inhere
U
جبلی بودن ماندگار بودن
salachak
U
فرش محرابی یموتی
[این نوع بافت حالت معمول مستطیل شکل فرش را ندارد و قسمت بالای فرش شکل قوسی یا مثلثی دارد.]
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
U
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
U
بودن واقع بودن
style
U
معمول کردن مد کردن
styled
U
معمول کردن مد کردن
styles
U
معمول کردن مد کردن
styling
U
معمول کردن مد کردن
profiteer
U
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers
U
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend
U
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
tacit collusion
U
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
pictorial rug
U
قالیچه های تصویری
[قالیچه های پرتره]
[در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
upper memory
U
کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
To be all adrift.
U
سر در گم بودن
concentricity
U
بودن
to bargain for
U
بودن
judders
U
لق بودن
suffices
U
بس بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com