Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to a. oneself
U
مشغول شدن اماده شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ready reserve
U
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness
U
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
supercritical
U
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard
U
اماده توپگیری اماده برای توگیری
ramp alert
U
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize
U
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
busies
U
مشغول
busy at
U
مشغول
busiest
U
مشغول
busy with
U
مشغول
at
U
مشغول
busy
U
مشغول
busier
U
مشغول
busying
U
مشغول
busied
U
مشغول
occupied
U
مشغول
warning order
U
دستور اماده باش اعلام اماده باش
busied
U
مشغول کردن
busier
U
مشغول کردن
indebted
U
مشغول الذمه
go about
<idiom>
U
مشغول بودن با
busies
U
مشغول کردن
in a
U
مشغول نبرد
in a
U
مشغول کار
working
U
مشغول کار
busying
U
مشغول کردن
he is at work
U
مشغول کاراست
busy
U
مشغول کردن
he applied him self to study
U
مشغول تحصیل شد
on the go
<idiom>
U
مشغول دویدن
go about
U
مشغول شدن به
twiddle one's thumbs
<idiom>
U
مشغول نبودن
overbusy
U
زیاد مشغول
occupy
U
مشغول داشتن
busiest
U
مشغول کردن
occupying
U
مشغول داشتن
workings
U
مشغول کار
at it
U
سخت مشغول
at work
U
مشغول کار
under an obligation
U
مشغول الذمه
engross
U
احتکارکردن مشغول
engages
U
مشغول کردن
occupies
U
مشغول داشتن
engage
U
مشغول کردن
to employ oneself
U
مشغول شدن
to d. one self
U
مشغول شدن
get to work
U
مشغول کارشوید
scoolable
U
مشغول تحصیل اجباری
amused
U
سرگرم شده و مشغول
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
intent on doing anything
U
سخت مشغول کاری
go at
U
جدا مشغول شدن به
indebted
U
مشغول الذمه مقروض
activity
U
فعال یا مشغول بودن
opposite numbers
U
افسران مشغول به کار
activities
U
فعال یا مشغول بودن
(in) up to the chin
<idiom>
U
خیلی مشغول با کسی
up to the eyes in work
U
سخت مشغول کار
laager
U
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
in the schools
U
مشغول دادن امتحانات دانشگاه
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
amuses
U
مشغول کردن تفریح دادن
amuse
U
مشغول کردن تفریح دادن
stick to your work
U
بکار خود مشغول باشید
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
in treaty
U
مشغول مذاکره و عقد پیمان
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
to engage in something
[in doing]
something
U
خود را به چیزی
[کاری]
مشغول کردن
The line is busy (engaged).
U
صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
play at
U
بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
chandler
U
کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
background
U
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
backgrounds
U
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
alert force
U
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
articled
U
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
eagle flight
U
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
station time
U
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning
U
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
switched network backup
U
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
hardscrabble
U
دارای زندگانی سخت ومشکل سخت مشغول
busier
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
active
U
مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
accoutrements
U
اماده
accoutred
U
اماده
susceptible
U
اماده
minded
U
اماده
ready-made
U
اماده
readied
U
اماده
readying
U
اماده
readies
U
اماده
handy
U
اماده
handiest
U
اماده
stock
U
اماده
stocked
U
اماده
ready made
U
اماده
equipped
U
اماده
ablest
U
اماده
provided
U
اماده
handier
U
اماده
ready
U
اماده
fresh-
U
اماده
yoi
U
اماده
in store
U
اماده
in kelter
U
اماده
in gear
U
اماده
in full fig
U
اماده
lief
U
اماده
set
U
اماده
sets
U
اماده
setting up
U
اماده
in the saddle
U
اماده
supplying
U
اماده
freshest
U
اماده
prompt
U
اماده
prompted
U
اماده
fresh
U
اماده
supplied
U
اماده
supply
U
اماده
yare
U
اماده
prompts
U
اماده
in form
U
اماده
abler
U
اماده
accommodated
U
اماده کردن
accommodates
U
اماده کردن
provide
U
اماده کردن
combat available
U
اماده به پرواز
provides
U
اماده کردن
to buckle oneself
U
اماده شدن
at call
U
اماده فرمان
ready for operation
U
اماده کار
combat ready
U
اماده به رزم
coaching
U
اماده سازی
mission ready
U
اماده پرواز
preparation
U
اماده سازی
night boat
U
قایق اماده
rig
U
اماده شدن
belay
U
اماده کردن
rigged
U
اماده شدن
rigs
U
اماده شدن
seaworthy
U
اماده دریا
ripely
U
بطور اماده
battailous
U
اماده جنگ
ready use
U
اماده مصرف
combat available
U
اماده به رزم
confect
U
اماده کردن
at or within call
U
اماده فرمان
prompt to go
U
اماده رفتن
on tap
U
اماده کشیدن
make ready
U
اماده کردن
to bargain for
U
منتظریا اماده
to a. the ball
U
اماده انداختن
obliging
U
اماده خدمت
action mission ship
U
ناو اماده
acoutre
U
اماده جنگ
ready for duty
U
اماده خدمت
accoutered
U
اماده جنگ
acceptancy
U
اماده قبول
ready mixed concrete
U
بتن اماده
fledge
U
اماده پروازکردن
giglot
U
دخترسبک که اماده
bellicose
U
اماده بجنگ
giglet
U
دخترسبک که اماده
get ready
U
اماده کردن
in gear
U
اماده حرکت
ready service
U
اماده به کار
aforehand
U
اماده راحت
he is ready at excuses
U
اماده است
kelter
U
انتظام اماده
johnny on the sopt
U
حاضر و اماده
pre treatment
U
اماده کردن
coach
U
اماده ساز
ready for duty
U
اماده کار
insusceptible
U
غیر اماده
coached
U
اماده ساز
indispose
U
اماده ساختن
ready to die
U
اماده مردن
detonative
U
اماده انفجار
coaches
U
اماده ساز
ready for use
U
اماده مصرف
malcontents
U
اماده شورش
fine
U
بسیار اماده
readied
U
اماده کردن
primes
U
اماده کردن
malcontent
U
اماده شورش
readies
U
اماده کردن
present
U
موجود اماده
ready
U
اماده کردن
readying
U
اماده کردن
finest
U
بسیار اماده
primed
U
اماده کردن
to pickle a rod for
U
اماده کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com