English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 235 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
befool U مسخره کردن گول زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
flout U استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouted U استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouting U استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouts U استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
quiz U مسخره کردن
quizzes U مسخره کردن
travesties U تقلید مسخره امیز کردن
travesty U تقلید مسخره امیز کردن
satirised U مسخره کردن
satirises U مسخره کردن
satirising U مسخره کردن
satirize U مسخره کردن
satirized U مسخره کردن
satirizes U مسخره کردن
satirizing U مسخره کردن
imp U مسخره کردن
imps U مسخره کردن
kid U دست انداختن مسخره کردن
kidded U دست انداختن مسخره کردن
kidding U دست انداختن مسخره کردن
illude U مسخره کردن
jape U لطیفه زدن مسخره کردن
jear U استهزاء کردن مسخره کردن
to make fun of U مسخره کردن
to make merry over U مسخره کردن
to make game of U مسخره کردن ریشخند کردن
to set at nought U مسخره کردن
to smile at U مسخره کردن
to take fun at U استهزاکردن مسخره کردن
tolaugh.atany thing U استهزاکردن مسخره کردن
To tease someone. To pull someonelet. U کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
To make fun of someone . To poke fun at someone . U کسی را مسخره کردن
add insult to the injury <idiom> U [بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
as if to add insult to injury <idiom> U با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
Other Matches
jeered U مسخره
witticism U مسخره
skits U مسخره
jeering U مسخره
witticisms U مسخره
dult U مسخره
jeers U مسخره
hobbyhorse U مسخره
jeap puddoing U مسخره
mockery U مسخره
skit U مسخره
funny man U مسخره
harlequin U مسخره
rustic U مسخره
clown U مسخره
snash U مسخره
cockeyed U مسخره
zany U مسخره
loutish U مسخره
jack pudding U مسخره
clowns U مسخره
dulte U مسخره
farceur U مسخره
clowned U مسخره
jeer U مسخره
clowning U مسخره
sikt U مسخره
fair game U مسخره کردنی
floppy U مسخره وار
punchinello U لوده مسخره
What a ridicrlous idea ! U چه حرف مسخره یی !
fools U دلقک مسخره
fool U دلقک مسخره
farcical U مسخره امیز
fooled U دلقک مسخره
fooling U دلقک مسخره
floppies U مسخره وار
burlesque U مسخره امیز
burlesques U مسخره امیز
droll U مسخره امیز
ridiculous U مسخره امیز
spoof U کلاهبرداری مسخره
spoofs U کلاهبرداری مسخره
antic U بی تناسب مسخره
parodies U تقلید مسخره امیزکردن
mowers U علف چین مسخره
irony U مسخره پنهان سازی
parody U تقلید مسخره امیزکردن
mower U علف چین مسخره
Don't be ridiculous! U خودت را مسخره نکن!
flump U مسخره وارراه رفتن
ironies U مسخره پنهان سازی
To fool arounk . U مسخره بازی درآوردن
goof around U خود را مسخره قراردادن
She ridicules every one U همه را مسخره می کند
It is ridicrlous . I t is a farce . U اصلا" مسخره است
fool around U خود را مسخره قراردادن
To reduce something to the absurd . To make a travesty of something . U چیزی را بصورت مسخره درآوردن
jeering U سخن مسخره امیز گفتن
jeered U سخن مسخره امیز گفتن
jeer U سخن مسخره امیز گفتن
jeers U سخن مسخره امیز گفتن
to poke fun at any one U با شوخی یا مسخره کسیرابستوه اوردن
Why do you ridicule my suggestion? U چرا پیشنهاد مرا مسخره می کنی ؟
That's just ridiculous! U این که واقعا مسخره است! [طنز]
You look ridiculous in that old hat . U با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
opera bouffe U اپرای خنده دار که تا اندازهای مسخره امیز باشد
Your slander is completely preposterous . U تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
rub something in <idiom> U دست گرفتن (صحبت درموردحرفی که شخص گفته یاکاری کهکرده به مسخره )
soubrette U بانویی که درنمایشات نقش فضولباشی ودسیسه کار را بازی میکند مسخره
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
to secure U تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
detaching U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detach U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
detaches U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
lubricating U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
parallelize U تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
lubricates U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
compensate U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
justify U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
evaporated U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
crushes U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
evaporates U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com