Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to run over
U
مرور کردن زیر گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scrolls
U
مرور کردن
scroll
U
مرور کردن
run over
U
مرور کردن
rub up
U
مرور کردن
go over
U
مرور کردن
go through
U
مرور کردن
turn over
U
مرور کردن
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
reliving
U
در ذهن مرور کردن
relives
U
در ذهن مرور کردن
review
U
بررسی کردن مرور
reviews
U
بررسی کردن مرور
reviewed
U
بررسی کردن مرور
scanned
U
اجمالا مرور کردن
reviewing
U
بررسی کردن مرور
scans
U
اجمالا مرور کردن
relived
U
در ذهن مرور کردن
relive
U
در ذهن مرور کردن
scan
U
اجمالا مرور کردن
to scrape up
[money]
U
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
walkthrough
U
جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
traffic post
U
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
overview
U
مرور
overviews
U
مرور
review
U
مرور
perusal
U
مرور
reviewed
U
مرور
once over
U
مرور
once-over
U
مرور
revisal
U
مرور
reviews
U
مرور
reviewal
U
مرور
reviewing
U
مرور
tracts
U
مرور
tract
U
مرور
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
trafficked
U
عبور و مرور
traffic
U
عبور و مرور
rehearsal
U
مرور ذهنی
statute of limitation
U
مرور زمان
lapse of time
U
مرور زمان
rehearsals
U
مرور ذهنی
trafficking
U
عبور و مرور
traffics
U
عبور و مرور
glances
U
نظراجمالی مرور
prescription
U
مرور زمان
prescriptions
U
مرور زمان
lapses
U
انصراف مرور
time lapse
U
مرور زمان
lapsing
U
انصراف مرور
glanced
U
نظراجمالی مرور
lapse
U
انصراف مرور
glance
U
نظراجمالی مرور
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
statutory limitation
U
قانون مرور زمان
lapses
U
استفاده از مرور زمان
wear off/away
<idiom>
U
به مرور محو شدن
informal design review
U
مرور غیررسمی طرح
negative prescription
U
مرور زمان اسقاط حق
time barred
U
مشمول مرور زمان
die out
<idiom>
U
به مرور از بین رفتن
airfield traffic
U
عبور و مرور فرودگاه
ecquisitive prescription
U
مرور زمان مملک
limitation period
U
مدت مرور زمان
limitation act
U
قانون مرور زمان
eligible traffic
U
عبور و مرور مجاز
negative prescription
U
مرور زمان مسقط
lapse
U
استفاده از مرور زمان
limitation of actions
U
مرور زمان دعاوی
lapsing
U
استفاده از مرور زمان
creative prescription
U
مرور زمان ایجاد حق
traffic density
U
تکاشف عبور و مرور
positive prescription
U
مرور زمان مملک
traffic density
U
تراکم عبور و مرور
access structures
U
ساختمانهای عبور و مرور
traffic intensity
U
شدت عبور و مرور
traffic lane
U
مسیر عبور و مرور
traffic peak
U
حداکثر عبور و مرور
extinctive prescription
U
مرور زمان اسقاط حق
traffic sign
U
علامت عبور و مرور
period of prescription
U
مدت مرور زمان
barred by statute
U
مشمول مرور زمان
bus traffic
U
عبور و مرور اتوبوسها
acquisitive prescription
U
مرور زمان مملک
statute of limitations
U
قانون مرور زمان
traffic density
U
شدت عبور و مرور
positive prescription
U
مرور زمان ایجاد حق
airfield traffic
U
عبورو مرور در فرودگاه
revisions
U
تجدید نظر مرور
traffic control
U
کنترل عبور و مرور
traffic court
U
دادگاه عبور و مرور
revision
U
تجدید نظر مرور
wear thin
<idiom>
U
به مرور زمان لاغر شدن
diacoustics
U
علم مرور وشکست صدا
air traffic control
U
کنترل عبور و مرور هوایی
air-traffic control
U
کنترل عبور و مرور هوایی
curfew period
U
ساعات منع عبور و مرور
to be under curfew
U
در منع عبور و مرور بودن
traffic cut
U
تقاطع دو جریان عبور و مرور
road discipline
U
مقررات عبور و مرور روی جاده
safe-conducts
U
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
lapsing
U
از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
safe conduct
U
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
lapses
U
از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
air movement section
U
قسمت کنترل عبور و مرور هوایی
access structures
U
ساختمان های قابل عبور و مرور
elapsation
U
ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
pointsman
U
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
prescribe to
U
استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
curfews
U
زمان قطع عبور و مرور قرق
curfew
U
زمان قطع عبور و مرور قرق
lapse
U
از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
safe conducts
U
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
seized
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
brush up on something
<idiom>
U
تکرار(مرور)چیزی که ازقبل یادگرفته شده
pelican crossing
دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
air traffic regulation and identificatio
U
سیستم تشخیص و کنترل عبورو مرور هوایی
engage
U
گرفتن استخدام کردن
engages
U
گرفتن استخدام کردن
surrenders
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
obtained
U
گرفتن یا دریافت کردن
surrender
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
embrace
U
در بر گرفتن بغل کردن
bevel
U
پخ کردن لبه گرفتن
embraced
U
در بر گرفتن بغل کردن
educe
U
گرفتن استخراج کردن
obtain
U
گرفتن یا دریافت کردن
obtains
U
فراهم کردن گرفتن
obtains
U
گرفتن یا دریافت کردن
circling
U
گرفتن احاطه کردن
circles
U
گرفتن احاطه کردن
abalienate
U
منتقل کردن پس گرفتن
circled
U
گرفتن احاطه کردن
circle
U
گرفتن احاطه کردن
hunt down
U
دنبال کردن و گرفتن
fog
U
تیره کردن مه گرفتن
fogs
U
تیره کردن مه گرفتن
embracing
U
در بر گرفتن بغل کردن
strike root
U
ریشه کردن گرفتن
embraces
U
در بر گرفتن بغل کردن
obtain
U
فراهم کردن گرفتن
to fill up
U
گرفتن تکمیل کردن
obtained
U
فراهم کردن گرفتن
to smell out
U
گرفتن وپیدا کردن
hold
U
جا گرفتن تصرف کردن
holds
U
جا گرفتن تصرف کردن
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
tolled
U
حق عبور یا حق ارتفاق ساقط شده در اثر مرور زمان
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
holds
U
دریافت کردن گرفتن توقف
wail
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wailed
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wailing
U
ناله کردن ماتم گرفتن
wails
U
ناله کردن ماتم گرفتن
to set a
U
اندازه گرفتن باطل کردن
to split the difference
U
میانه را گرفتن مصالحه کردن
secures
U
تصرف کردن گرفتن هدف
run down
<idiom>
U
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
borrow
U
وام گرفتن اقتباس کردن
borrowed
U
وام گرفتن اقتباس کردن
take on
U
گرفتن کارگر هیاهو کردن
rises
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
stack up
U
جمع کردن اندازه گرفتن
hold
U
دریافت کردن گرفتن توقف
resigns
U
کناره گرفتن تفویض کردن
mourns
U
ماتم گرفتن گریه کردن
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
overlie
U
قرار گرفتن خفه کردن
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
secure
U
تصرف کردن گرفتن هدف
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
mourned
U
ماتم گرفتن گریه کردن
mourn
U
ماتم گرفتن گریه کردن
frame
U
چارچوب گرفتن طرح کردن
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
gather
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
rise
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
embed
U
دور گرفتن جاسازی کردن
pass
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
passed
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
hugs
U
بغل کردن محکم گرفتن
jest
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
ingurgitate
U
فرا گرفتن زیاد پر کردن
to release for a ransom
U
با گرفتن فدیه ازاد کردن
follow through
U
گرفتن زه پس از رها کردن تیر
bathed
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
jests
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
passes
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
fine
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
gathered
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
hug
U
بغل کردن محکم گرفتن
to get to
U
شروع کردن دست گرفتن
embeds
U
دور گرفتن جاسازی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com