English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9203 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scrolls U مرور کردن
scroll U مرور کردن
run over U مرور کردن
rub up U مرور کردن
go over U مرور کردن
go through U مرور کردن
turn over U مرور کردن
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
reliving U در ذهن مرور کردن
relives U در ذهن مرور کردن
review U بررسی کردن مرور
reviews U بررسی کردن مرور
reviewed U بررسی کردن مرور
scanned U اجمالا مرور کردن
reviewing U بررسی کردن مرور
scans U اجمالا مرور کردن
relived U در ذهن مرور کردن
relive U در ذهن مرور کردن
scan U اجمالا مرور کردن
to scrape up [money] U چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
walkthrough U جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
traffic post U پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
overview U مرور
overviews U مرور
review U مرور
perusal U مرور
reviewed U مرور
once over U مرور
once-over U مرور
revisal U مرور
reviews U مرور
reviewal U مرور
reviewing U مرور
tracts U مرور
tract U مرور
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
trafficked U عبور و مرور
traffic U عبور و مرور
rehearsal U مرور ذهنی
statute of limitation U مرور زمان
lapse of time U مرور زمان
rehearsals U مرور ذهنی
trafficking U عبور و مرور
traffics U عبور و مرور
glances U نظراجمالی مرور
prescription U مرور زمان
prescriptions U مرور زمان
lapses U انصراف مرور
time lapse U مرور زمان
lapsing U انصراف مرور
glanced U نظراجمالی مرور
lapse U انصراف مرور
glance U نظراجمالی مرور
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
statutory limitation U قانون مرور زمان
lapses U استفاده از مرور زمان
wear off/away <idiom> U به مرور محو شدن
informal design review U مرور غیررسمی طرح
negative prescription U مرور زمان اسقاط حق
time barred U مشمول مرور زمان
die out <idiom> U به مرور از بین رفتن
airfield traffic U عبور و مرور فرودگاه
ecquisitive prescription U مرور زمان مملک
limitation period U مدت مرور زمان
limitation act U قانون مرور زمان
eligible traffic U عبور و مرور مجاز
negative prescription U مرور زمان مسقط
lapse U استفاده از مرور زمان
limitation of actions U مرور زمان دعاوی
lapsing U استفاده از مرور زمان
creative prescription U مرور زمان ایجاد حق
traffic density U تکاشف عبور و مرور
positive prescription U مرور زمان مملک
traffic density U تراکم عبور و مرور
access structures U ساختمانهای عبور و مرور
traffic intensity U شدت عبور و مرور
traffic lane U مسیر عبور و مرور
traffic peak U حداکثر عبور و مرور
extinctive prescription U مرور زمان اسقاط حق
traffic sign U علامت عبور و مرور
period of prescription U مدت مرور زمان
barred by statute U مشمول مرور زمان
bus traffic U عبور و مرور اتوبوسها
acquisitive prescription U مرور زمان مملک
statute of limitations U قانون مرور زمان
traffic density U شدت عبور و مرور
positive prescription U مرور زمان ایجاد حق
airfield traffic U عبورو مرور در فرودگاه
revisions U تجدید نظر مرور
traffic control U کنترل عبور و مرور
traffic court U دادگاه عبور و مرور
revision U تجدید نظر مرور
wear thin <idiom> U به مرور زمان لاغر شدن
diacoustics U علم مرور وشکست صدا
air traffic control U کنترل عبور و مرور هوایی
air-traffic control U کنترل عبور و مرور هوایی
curfew period U ساعات منع عبور و مرور
to be under curfew U در منع عبور و مرور بودن
traffic cut U تقاطع دو جریان عبور و مرور
road discipline U مقررات عبور و مرور روی جاده
safe-conducts U جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
lapsing U از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
safe conduct U جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
lapses U از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
air movement section U قسمت کنترل عبور و مرور هوایی
access structures U ساختمان های قابل عبور و مرور
elapsation U ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
pointsman U عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
prescribe to U استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
curfews U زمان قطع عبور و مرور قرق
curfew U زمان قطع عبور و مرور قرق
lapse U از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
safe conducts U جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
brush up on something <idiom> U تکرار(مرور)چیزی که ازقبل یادگرفته شده
pelican crossing دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
air traffic regulation and identificatio U سیستم تشخیص و کنترل عبورو مرور هوایی
engage U گرفتن استخدام کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
educe U گرفتن استخراج کردن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
obtains U فراهم کردن گرفتن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
circling U گرفتن احاطه کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
circled U گرفتن احاطه کردن
circle U گرفتن احاطه کردن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
fog U تیره کردن مه گرفتن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
strike root U ریشه کردن گرفتن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
obtain U فراهم کردن گرفتن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
tolled U حق عبور یا حق ارتفاق ساقط شده در اثر مرور زمان
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
wail U ناله کردن ماتم گرفتن
wailed U ناله کردن ماتم گرفتن
wailing U ناله کردن ماتم گرفتن
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
borrow U وام گرفتن اقتباس کردن
borrowed U وام گرفتن اقتباس کردن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
embed U دور گرفتن جاسازی کردن
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
fine U جریمه گرفتن از صاف کردن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
hug U بغل کردن محکم گرفتن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
embeds U دور گرفتن جاسازی کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1گج
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com