English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lounge U محل استراحت ولم دادن
lounged U محل استراحت ولم دادن
lounges U محل استراحت ولم دادن
lounging U محل استراحت ولم دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
rehabilitation U اردوگاه استراحت تسلی دادن
pace U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
Other Matches
lounge U اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounges U اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounging U اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged U اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
yasme U استراحت
idled U استراحت
rehabilitation U استراحت
vacation U استراحت
vacations U استراحت
idle U استراحت
relaxation U استراحت
idles U استراحت
idlest U استراحت
byes U استراحت
rest U استراحت
rests U استراحت
bye U استراحت
recumbency U استراحت
breather U استراحت
breathers U استراحت
quiescent current U جریان استراحت
nooning U استراحت نیمروز
rests U استراحت کردن
relief time U زمان استراحت
resting potential U پتانسیل استراحت
rest U محل استراحت
rest U استراحت کردن
lie-down U استراحت کوتاه
sick leave U استراحت بیماری
outstretch U استراحت کردن
relief interval U استراحت متناوب
to pause U استراحت کردن
go to rest U استراحت کردن
rests U محل استراحت
respite _ U فاصله استراحت
idle period U دوره استراحت
surcease U پایان استراحت
rest period U دوره استراحت
quiescent point U نقطه استراحت
unbuckles U استراحت کردن
to rest on one's oars U استراحت کردن
to take one's rest U استراحت کردن
lie up U استراحت کردن
lie off U استراحت کردن
lie by U استراحت کردن
calm down <idiom> U استراحت کردن
unbuckling U استراحت کردن
unbuckled U استراحت کردن
unbuckle U استراحت کردن
lie down U استراحت کردن
lie down U استراحت کوتاه
lie-down U استراحت کردن
to rest oneself U استراحت کردن
to retire to bed U استراحت کردن
rest cure U معالجه با استراحت
electrode bias U ولتاژ استراحت
repose U اسودگی استراحت
to go to roost U استراحت کردن
meal break U استراحت ناهار
binnacle U استراحت پزشکی
to repose oneself U استراحت کردن
easing U سهولت استراحت رسایی
eases U سهولت استراحت رسایی
rests U تکیه گاه استراحت
Zen U استراحت بحالت نشسته
rests U استراحت کردن بالشتک
binnacle list U فهرست استراحت پزشکی
rest U تکیه گاه استراحت
kick back <idiom> U تنها استراحت کردن
eased U سهولت استراحت رسایی
to rest up U استراحت کامل کردن
lair U محل استراحت جانور
lairs U محل استراحت جانور
respite U استراحت تمدید مدت
to breathe a horse U استراحت کردن به اسب
work ratio U نسبت کار به استراحت
work relief U استراحت توام با کار
zazen U پایان استراحت نشسته
retire U استراحتگاه استراحت کردن
retires U استراحتگاه استراحت کردن
ease U سهولت استراحت رسایی
rest up U استراحت کامل کردن
jump suit U لباس خانه و استراحت
jump suits U لباس خانه و استراحت
rest U استراحت کردن بالشتک
mass practice U تمرین بدون استراحت
i yearn for U ارزوی استراحت دارم
parlor car U سالن استراحت قطار
lodgment area U منطقه استراحت یا فرود در سر پل
slack suit U لباس مخصوص گردش یا استراحت
lies U : دراز کشیدن استراحت کردن
lied U : دراز کشیدن استراحت کردن
bedtime U وقت استراحت موقع خوابیدن
bedtimes U وقت استراحت موقع خوابیدن
lie دراز کشیدن استراحت کردن
dwellings U پیاده شدن برای استراحت
dwells U محل توقف توقفگاه استراحت
dwelled U محل توقف توقفگاه استراحت
dwell U محل توقف توقفگاه استراحت
to take a mandatory break U وقت استراحت اجبا ری گذاشتن
bucket step U فیکس کردن پا برای استراحت
dwelling U پیاده شدن برای استراحت
lounge car U قطار دارای سالن استراحت وتفریح
lying in U دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
change up U جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
change of pace U جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
neutral corner U گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
longtour area U منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
ring stool U چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
truces U وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
truce U وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
diastasis U استراحت قلب در فاصله بین انقباض و انبساط
lounger U کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
rest and recuperation U عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
coffee breaks U تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee break U تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
downtime U مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
half area U محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
roundest U هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
round U هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
leave area U منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
mafrash U مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
lairs U گل الود کردن استراحت کردن
lair U گل الود کردن استراحت کردن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
slashes U چاک دادن شکاف دادن
slash U چاک دادن شکاف دادن
inform U اطلاع دادن گزارش دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
insult U فحش دادن دشنام دادن
instructed U دستور دادن اموزش دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
promoted U ترفیع دادن ترویج دادن
directs U دستور دادن دستورالعمل دادن
directed U دستور دادن دستورالعمل دادن
purging U غرامت دادن جریمه دادن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
instruct U دستور دادن اموزش دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com