English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
abdicate U محروم کردن
devest U محروم کردن
abdicated U محروم کردن
depriving U محروم کردن
deprives U محروم کردن
deprive U محروم کردن
abdicating U محروم کردن
dis- U محروم کردن
abdicates U محروم کردن
cut off U محروم کردن
strip U محروم کردن از
to cut off U محروم کردن
excludes U محروم کردن
exclude U محروم کردن
bereave U محروم کردن
lock out U تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing . U دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
dispossessed U محروم کردن دورکردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
unvoice U محروم از صدا کردن
dispossesses U محروم کردن دورکردن
dispossessing U محروم کردن دورکردن
dispossessing U از تصرف محروم کردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
dispossess U محروم کردن دورکردن
unsight U از دیدن محروم کردن
disinherit U از ارث محروم کردن
disinheriting U از ارث محروم کردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
disinherits U از ارث محروم کردن
disendow U از عطیه محروم کردن نبخشیدن
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
To cut somebody out of a wI'll. U کسی را از ارث محروم کردن
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
mayhen U ازوسیله دفاع محروم کردن
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
disfranchise U از حق رای یا انتخاب محروم کردن
disbar U از شغل وکالت محروم کردن
deprive the heirs of inheritance U وراث را از ارث محروم کردن
disestablish U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishes U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishing U کلیسا را از ازادی محروم کردن
unsex U از خواص جنسی محروم کردن
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
attaint U مقصر دانستن محروم کردن
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
declass U کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracize U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
dispossess U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
disincorporate U ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalized U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
to act [as somebody] U عمل کردن [به عنوان نماینده کسی]
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
curtailed U محروم کردن قطع کردن
disappoints U ناکام کردن محروم کردن
foreclosed U محروم کردن سلب کردن
foreclosing U محروم کردن سلب کردن
evacuates U ترک کردن محروم کردن
curtails U محروم کردن قطع کردن
evacuating U ترک کردن محروم کردن
deprives U محروم کردن معزول کردن
interdict U قدغن کردن محروم کردن
forecloses U محروم کردن سلب کردن
foreclose U محروم کردن سلب کردن
curtailing U محروم کردن قطع کردن
depriving U محروم کردن معزول کردن
divest U محروم کردن عاری کردن
divesting U محروم کردن عاری کردن
curtail U محروم کردن قطع کردن
evacuated U ترک کردن محروم کردن
geld U بی تخمدان کردن محروم کردن
divests U محروم کردن عاری کردن
divested U محروم کردن عاری کردن
cut off U قطع کردن محروم کردن
deprive U محروم کردن معزول کردن
disappoint U ناکام کردن محروم کردن
evacuate U ترک کردن محروم کردن
thefts U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
theft U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
denationalised U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
preside U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
department U کرسی
departments U کرسی
cathedra U کرسی
podiums U پایه کرسی
seater U کرسی نشین
podium U پایه کرسی
rostra U کرسی خطابه
bench U بر کرسی نشستن
cassiopeia U خداوند کرسی
benches U بر کرسی نشستن
anvils U اهنین کرسی
bar stool U کرسی میکده
rostrums U کرسی خطابه
pulpits U کرسی خطابه
lepus U کرسی الجوزاء
pulpit U کرسی خطابه
leporis U کرسی الجوزاء
sleeper wall U دیوار کرسی
rostrum U کرسی خطابه
curule chair U کرسی عاج
anvil U اهنین کرسی
chair U کرسی استادی در دانشگاه
chairing U کرسی استادی در دانشگاه
stool U کرسی [سه یا چهار پایه]
chaired U کرسی استادی در دانشگاه
woolsack U کرسی یا صندلی دادگاه
lepus U عرش کرسی الجبار
music stool U کرسی پیانو زنان
bars U کرسی خطابه وکلا
bar U کرسی خطابه وکلا
leporis U عرش کرسی الجبار
gestatoraial chair U کرسی حامل پاپ
chairs U کرسی استادی در دانشگاه
rostral U وابسته به منبر یا کرسی خطابه
bench U کرسی قضاوت جای ویژه
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
benches U کرسی قضاوت جای ویژه
tribune U سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
stool U کرسی صندلی مستراح فرنگی مدفوع
he lost the seat U مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
To carry ones point. To have ones way. U حرف خود را به کرسی نشاندن ( پیش بردن )
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
ducking stool U کرسی ای که زنان بدکاررابدان بسته ودراب پرت کرده غوطه میدادند
bereaved U محروم
blighted U محروم
deprived U محروم
cold turkey U محروم
disadvantaged U محروم
sans U محروم از
choiceless U محروم از حق انتخاب
excludable U محروم کردنی
disadvantaged children U کودکان محروم
exclusion U محروم سازی
deprivable U محروم کردنی
underclass U طبقهی محروم
have not nations U ملل محروم
disinherited U محروم ازارث
subclass U طبقه محروم
underclass U طبقه محروم
lower class U طبقه محروم
to be defected U محروم شدن
dispossessor U ازتصرف محروم کننده
estopel U امرخاصی محروم شود
unhouseled U محروم از عشاء ربانی
disseisin U محروم شدگی ازتصرف
inalienable U محروم نشدنی لایتجزا
privations U محروم سازی تعلیق مقام
dehumanised U از خصائص انسانی محروم شدن
underprivileged U محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
dehumanizing U از خصائص انسانی محروم شدن
privation U محروم سازی تعلیق مقام
dehumanize U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanises U از خصائص انسانی محروم شدن
To be deprived of something . U از چیزی محروم شدن ( ماندن )
infamous U محروم از حقوق مدنی ترذیلی
dehumanising U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizes U از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized U از خصائص انسانی محروم شدن
representative U نماینده
attorney U نماینده
proxy U نماینده
agency U نماینده
indicatory U نماینده
commissioner U نماینده
indicator U نماینده
attorneys U نماینده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com