Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
accuser
U
متهم کننده
accusers
U
متهم کننده
criminator
U
متهم کننده
incriminatory
U
متهم کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
sef accusatory
U
متهم کننده نفس خود
Other Matches
arraign
U
احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
provcation
U
در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
culprits
U
متهم
arretted
U
متهم
accused
U
متهم
taxed with
U
متهم به
prisoner at the bar
U
متهم
culprit
U
متهم
inculpate
U
متهم کردن
indicts
U
متهم کردن
be charge with
U
متهم شدن به
bewary
U
متهم کردن
inculpable
U
متهم شدنی
plea of accused
U
دفاع متهم
charged
U
متهم شده
plea of accused
U
مدافعات متهم
delate
U
متهم کردن
primary accused
U
متهم اصلی
indicting
U
متهم کردن
indicted
U
متهم کردن
denouncing
U
متهم کردن
indict
U
متهم کردن
accuse
U
متهم کردن
taxes
U
متهم کردن
accuses
U
متهم کردن
taxed
U
متهم کردن
tax
U
متهم کردن
to give one the lie
U
متهم کردن
denounces
U
متهم کردن
denounced
U
متهم کردن
charge
U
متهم ساختن
charge
U
متهم کردن
charges
U
متهم ساختن
charges
U
متهم کردن
impeach
U
متهم کردن
impeached
U
متهم کردن
impeaches
U
متهم کردن
impeaching
U
متهم کردن
denounce
U
متهم کردن
challenge
U
سرتافتن متهم کردن
challenged
U
سرتافتن متهم کردن
accusable
U
قابل اتهام متهم
criminate
U
متهم بجنایت کردن
docked
U
جایگاه متهم در دادگاه
docks
U
جایگاه متهم در دادگاه
challenges
U
سرتافتن متهم کردن
second defendant
U
متهم ردیف دوم
committed for trial
U
تسلیم متهم به دادگاه
dock
U
جایگاه متهم در دادگاه
renouncing
U
سرزنش یا متهم کردن
renounces
U
سرزنش یا متهم کردن
renounced
U
سرزنش یا متهم کردن
renounce
U
سرزنش یا متهم کردن
incriminating
U
بگناه متهم کردن
criminiate
U
متهم بجایت کردن
incriminate
U
بگناه متهم کردن
incriminated
U
بگناه متهم کردن
incriminates
U
بگناه متهم کردن
they accused him of the ft
U
اورابه دزدی متهم ساختند
redargue
U
متهم ساختن تکذیب کردن
charge sheets
U
ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheet
U
ورقه حاوی مشخصات متهم
to frame someone
U
کسی بیگناه را متهم کردن
to set up somebody
[for something]
U
کسی بیگناه را متهم کردن
redirects
U
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirected
U
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
redirect
U
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
prisoner at the bar
U
کسیکه در نزد دادگاه متهم است
redirecting
U
بازپرسی از شهود بعد ازبازجویی متهم
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
embraceor
U
متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
co respondent
U
مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
indict
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicting
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
nemo tenetur se impum accusare
U
هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند
indicts
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
A guilty conscience needs no accuser.
<proverb>
U
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
He who excuses accuses himself.
<proverb>
U
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
Excuses always proceed from a guilty conscience.
<proverb>
U
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
indicted
U
تعقیب متهم از طریق صدور کیفرخواست به وسیله دادگاه جنایی
indicting
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
probation officers
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
muck rack
U
کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
to press charges against someone
U
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
incriminating
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminated
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminates
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminate
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
U
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonators
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonator
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter
U
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
makgi boowi
U
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
vasomotor
U
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
distractive
U
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer
U
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
interceptors
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
prepossessing
U
مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator
U
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur
U
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
padding
U
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
suppressive
U
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
purgation
U
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
recriminate
U
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
imputed
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputing
U
تقسیم کردن متهم کردن
upbraids
U
متهم کردن ملامت کردن
upbraid
U
متهم کردن ملامت کردن
impute
U
تقسیم کردن متهم کردن
upbraided
U
متهم کردن ملامت کردن
imputes
U
تقسیم کردن متهم کردن
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
U
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
suberter
U
سرنگون کننده تضعیف کننده
practicer
U
تمرین کننده مشق کننده
supplicants
U
درخواست کننده تضرع کننده
presentor
U
ارائه کننده معرفی کننده
presenter
U
ارائه کننده معرفی کننده
presenters
U
ارائه کننده معرفی کننده
divider
U
جدا کننده تقسیم کننده
diverting
U
سرگرم کننده منحرف کننده
modulator demodulator
U
تلفیق کننده- تفکیک کننده
insulators
U
جدا کننده عایق کننده
designative
U
اشاره کننده تعیین کننده
sniffy
U
افهار تنفر کننده فن فن کننده
vibrator
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
acknowledger
U
تصدیق کننده قبول کننده
vibrators
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
homager
U
تجلیل کننده کرنش کننده
toaster
U
سرخ کننده برشته کننده
spell binder
U
مسحور کننده مجذوب کننده
toasters
U
سرخ کننده برشته کننده
striking force
U
نیروی تک کننده یا کمین کننده
desolater
U
ویران کننده متروک کننده
desolator
U
ویران کننده متروک کننده
insulator
U
جدا کننده عایق کننده
accaimer
U
هلهله کننده تحسین کننده
gesticulant
U
اشاره کننده وحرکت کننده
venerator
U
تکریم کننده ستایش کننده
corruptor
U
فاسد کننده منحرف کننده
provisioner
U
تدارک کننده تهیه کننده
coordinator
U
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
intermediaries
U
وساطت کننده مداخله کننده
intermediary
U
وساطت کننده مداخله کننده
contractive
U
جمع کننده چوروک کننده
transmitter
U
منتقل کننده مخابره کننده
trimmer
U
دستکاری کننده صاف کننده
thickeners
U
غلیظ کننده پرپشت کننده
hangers
U
اویزان کننده معلق کننده
hanger
U
اویزان کننده معلق کننده
preventive
U
حفافت کننده جلوگیری کننده
thickener
U
غلیظ کننده پرپشت کننده
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
whetstone
U
تیز کننده تند کننده
modifiers
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
prosecutors
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
favourer
U
یاری کننده مساعدت کننده
cogitator
U
اندیشه کننده مطالعه کننده
corrupter
U
فاسد کننده منحرف کننده
the producer and the consumer
U
تولید کننده و مصرف کننده
discriminant
U
تفکیک کننده جدا کننده
thwarter
U
خنثی کننده مسدود کننده
supplicant
U
درخواست کننده تضرع کننده
lifter
U
مرتفع کننده برطرف کننده
transmitters
U
منتقل کننده مخابره کننده
prosecutor
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
modifier
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
fuel cooled oil cooler
U
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer
U
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer
U
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity
U
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
speaking with prosecutor
U
در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
parity bit
U
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
agent authentication
U
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly
U
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
voltage stabilizer
U
تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
dismantling shot
U
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
family
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper
U
کج کننده واژگون کننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com